[hadith]رَایَةُ ضَلَالٍ قَدْ قَامَتْ عَلَی قُطْبهَا وَ تَفَرَّقَتْ بشُعَبهَا، تَکِیلُکُمْ بصَاعِهَا وَ تَخْبطُکُمْ ببَاعِهَا، قَائِدُهَا خَارِجٌ مِنَ الْمِلَّةِ، قَائِمٌ عَلَی [الضَّلَّةِ] الضِّلَّةِ. فَلَا یَبْقَی یَوْمَئِذٍ مِنْکُمْ إِلَّا ثُفَالَةٌ کَثُفَالَةِ الْقِدْرِ أَوْ نُفَاضَةٌ کَنُفَاضَةِ الْعِکْمِ، تَعْرُکُکُمْ عَرْکَ الْأَدیمِ وَ تَدُوسُکُمْ دَوْسَ الْحَصِید، وَ تَسْتَخْلِصُ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَیْنِکُمُ اسْتِخْلَاصَ الطَّیْرِ الْحَبَّةَ الْبَطِینَةَ مِنْ بَیْنِ هَزیلِ الْحَبِّ.[/hadith]

فرموده است: «رایة ضلالة»:

امام (ع) پس از آن که آنها را مورد سرزنش و نکوهش قرار داده و کاستیهای آنان را گوشزدشان فرموده اینک آنچه را باید از آن دوری جویند، و خود را برای مقابله با آن آماده سازند برای آنها بیان می کند، و این عبارت است از ظهور فتنه ها و آشوبهایی که از بنی امیّه انتظار می رود، تعبیر رایة ضلالة کنایه از ظهور این آشوبهاست و تقدیر آن هذه رایة ضلالة می باشد، و منظور از «قیامها علی قطبها» گرد آمدن مردم در پیرامون رئیس و رهبر این فتنه هاست و واژه قطب به طریق استعاره کنایه از اوست، و منظور از تفرّق و تشعّب این فتنه ها گسترش آن در نقاط مختلف روی زمین و پدید آمدن فتنه های دیگری بر اثر آن است، و چون در این آشوبها مردم دسته دسته گرفتار و هلاک می شوند واژه کیل را که به معنای پیمانه است استعاره فرموده زیرا کسی که چیزی را کیل می کند پیمانه پیمانه از آن برمی دارد تا کار توزین آن را به پایان رساند، و با واژه صاع که به معنای پیمانه است استعاره ترشیح شده است، همچنین برای کشتار بی رحمانه ای که رهبر این فتنه ها مرتکب می شود و احکام ستمگرانه ای که بر خلاف قانون دین و نظام حقّ صادر می کند واژه خبط استعاره شده زیرا اعمال او شباهت به شتر جوان رمنده ای دارد که در هنگام گریز از شتران دیگر با هر چه برخورد کند آن را در زیر دست و پای خود له می کند، و با ذکر واژه «باع» استعاره را ترشیح داده است، و این که امام (ع) در جمله «و تحبطکم بباعها بیدیها» (به دستهایش) نفرموده زیرا ذکر باع برای بیان شدّت خبط و لگدمال کردن بلیغتر است.

فرموده است: «قائدها خارج عن الملّة»:

یعنی رهبر این فتنه از دین بیرون است و از دستور خدا پیروی نمی کند و بر گمراهی و ضلالت استوار می باشد.

فرموده است: «فلا یبقی یومئذ منکم إلّا ثفالة کثفالة القدر»:

واژه ثفاله استعاره و کنایه است از افراد فرومایه ای که فایده ای در وجود آنها نیست و نام و آوازه خوبی ندارند، و آنان را به ته مانده دیگ که ارزشی ندارد و مورد توجّه نیست تشبیه فرموده، همچنین آنها را به خرده هایی که از توشه و یا گندم و کاه و مانند آنها در ته جوال باقی می ماند همانند کرده است، سپس واژه عرک را که به معنای مالش دادن چرم است استعاره آورده و گوشزد فرموده که همان گونه که چرم را مالش و نرمش می دهند، فتنه ها و بلواها آنان را دگرگون کرده زبون و خوار می سازد، و نیز واژه دوس را که به معنای کوبیدن است برای خواری و تحقیر مردم به وسیله بنی امیّه و شدّت گرفتاری جامعه به این بلیّه به طریق استعاره آورده، و آن را به کوبیدن خرمن گندم و مانند آن تشبیه فرموده و وجه مشابهت معلوم است.

پس از آن به کوشش پیگیر اهل ضلالت علیه مؤمنان و این که همگی فکر خود را برای شناسایی و دستیابی بر آنان به کار می برند تا آنها را آسیب برسانند و در رنج و زحمت اندازند اشاره می کند، و کوشش آنها را برای شناسایی و دستگیری مؤمنان به دانه چیدن مرغان تشبیه می فرماید که دانه های پر و چاق را از دانه های لاغر و میان تهی با منقار خود جدا کرده ریزرارها و درشت را بر می دارند.