[hadith]رَایَةُ ضَلَالٍ قَدْ قَامَتْ عَلَی قُطْبهَا وَ تَفَرَّقَتْ بشُعَبهَا، تَکِیلُکُمْ بصَاعِهَا وَ تَخْبطُکُمْ ببَاعِهَا، قَائِدُهَا خَارِجٌ مِنَ الْمِلَّةِ، قَائِمٌ عَلَی [الضَّلَّةِ] الضِّلَّةِ. فَلَا یَبْقَی یَوْمَئِذٍ مِنْکُمْ إِلَّا ثُفَالَةٌ کَثُفَالَةِ الْقِدْرِ أَوْ نُفَاضَةٌ کَنُفَاضَةِ الْعِکْمِ، تَعْرُکُکُمْ عَرْکَ الْأَدیمِ وَ تَدُوسُکُمْ دَوْسَ الْحَصِید، وَ تَسْتَخْلِصُ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَیْنِکُمُ اسْتِخْلَاصَ الطَّیْرِ الْحَبَّةَ الْبَطِینَةَ مِنْ بَیْنِ هَزیلِ الْحَبِّ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏4، ص: 535-532

جبّاران بنی امیّه همه چیز را درهم می کوبند:

جمعی از شارحان نهج البلاغه این بخش از خطبه را جدا از بخش های سابق دانسته اند و معتقدند در میان این دو، مطالب دیگری بوده است که مرحوم «سیّد رضی» طبق روشی که دارد - که از هر خطبه قسمت هایی را که برجستگی بیشتری، مخصوصاً از نظر فصاحت و بلاغت دارد، بر می گزیند و بقیّه را حذف می کند - قسمت های میانی این دو بخش را انداخته است و لذا این دسته از شارحان این بخش را اشاره به حوادث و فتنه های آخرالزّمان می دانند.

در حالی که بعضی دیگر، مانند «ابن میثم بحرانی» معتقد به ارتباط میان این بخش و بخش های سابق هستند و آن را اشاره به گمراهان بنی امیّه و حکّام ظالم و جائر و بی دین آنها می دانند و این احتمال نزدیکتر به نظر می رسد. زیرا مرحوم «سیّد رضی» به هنگام گزینش بخش های مختلف یک خطبه، معمولا با کلمه «و منها» آنها را از هم جدا می کند; همان گونه که در قسمت های نخستین همین خطبه مشاهده می کنیم که در دو مورد بخش ها را با تعبیر «و منها» جدا کرده است.

به هر حال، می فرماید: «(گویا می بینم:) پرچم گمراهی بر جایگاه خود نصب و محکم شده، و طرفداران آن، همه جا پراکنده گشته اند». (رَایَةُ ضَلاَل قَدْ قَامَتْ عَلَی قُطْبهَا، وَ تَفَرَّقَتْ بشُعَبهَا).

با اینکه خبر از حوادث آینده است تا مردم خود را برای آن آماده کنند و ضایعات و زیان هایش به حداقل برسد، ولی با این حال، آن را به صورت فعل ماضی بیان فرموده; اشاره به اینکه این برنامه حتماً واقع خواهد شد! همان طور که در تعبیر معروف اُدبا آمده است که مضارع متحقّق الوقوع، به منزله ماضی است.

تعبیر به «قَدْ قَامَتْ عَلی قُطْبهَا» اشاره به این است که این پرچم ضلالت که از سوی خاندان فاسد و مفسد بنی امیّه برپا می شود، چنان محکم خواهد شد که به این آسانی از جا کنده نمی شود.

جمله «تَفَرَّقَتْ بشُعَبهَا» گر چه ظاهراً سخن از پراکندگی شاخه های این پرچم است، ولی در واقع منظور پراکنده شدن طرفداران آن در تمام بلاد اسلامی است.

سپس می افزاید: این پرچم (اشاره به طرفداران پرچم است) «شما را با پیمانه خود می پیماید (و با معیارهای خود می سنجد) و با دست های گشاده خویش شاخ و برگ شما را فرو می ریزد!»

(تَکِیلُکُمْ(1) بصَاعِهَا، وَ تَخْبطُکُمْ ببَاعِهَا(2)).

اشاره به اینکه: آنها با معیارهای خود شما را می سنجند; هر کس با معیارشان هماهنگ باشد، مطلوب و آنها که هماهنگ نیستند نامطلوبند. این احتمال نیز وجود دارد که منظور از جمله اوّل این است که آنها تمام مقدّرات شما را در دست می گیرند و به هر کس آنچه بخواهند می دهند.

جمله «تَخْبطُکُمْ ببَاعِهَا» - با توجّه به اینکه «تَخْبطُ» در اینجا به معنای فروریختن برگ درخت با ضربات چوب است و «بَاع» به معنای دست های گشاده می باشد - اشاره به این است که آنان تا آنجا که دستشان می رسد، شاخ و برگ شما را فرو می ریزند و شما را به ضعف و ذلّت می کشانند و این است راه و رسم یک حکومت ظالم و خودکامه که همه چیز را با معیارهای خود می سازد و هر که با او هماهنگ نیست، محکوم به فنا است.

سپس امام(علیه السلام) به رهبر این حکومت خودکامه بیدادگر اشاره کرده، می فرماید: «رهبر این گروه از آیین اسلام خارج است و بر پایه گمراهی و ضلالت ایستاده!» (قَائِدُهَا خَارجٌ مِنْ الْمِلَّةِ، قائِمٌ عَلَی الضِّلَّةِ).

این جمله که اشاره به معاویه یا سایر حکّام بنی امیه است، ناظر به این معناست که رهبران این گروه نه تنها مطابق قوانین اسلام عمل نمی کنند و ضروریّات دین را زیر پا می نهند، بلکه پایه و اساس کارشان گمراهی و اصرار بر ضلالت است; همانگونه که تاریخ بر اعمال و برنامه های آن ها گواهی می دهد.

امام(علیه السلام) در ادامه این سخن، به پایان دردناک و غم انگیز این ماجرا اشاره کرده می فرماید: «(کار به جایی می رسد که) در آن روز جز تعداد کمی از شما باقی نمی ماند: همانند ته مانده دیگ، خرده نان هائی که در ته کیسه باقی مانده و به هنگام تکان دادن، فرو می ریزد!». (فَلاَ یَبْقَی یَوْمَئِذ مِنْکُمْ إِلاَّ ثُفَالَةٌ(3) کَثُفَالَةِ الْقِدْرِ، أَوْنُفَاضَةٌ(4) کَنُفَاضَةِ الْعَکْمِ(5)).

این تعبیر اشاره به این است که آنها که از این فتنه جان سالم بدر می برند، بسیار اندکند و غیر قابل توجّه! زیرا، آنها ظالمان احدی از مؤمنان با شخصیّت را سالم نمی گذارند.

به این هم قناعت نمی کنند بلکه: «شما را همچون پوست هایی که (به هنگام دبّاغی) به هم می پیچند، تحت فشار قرار می دهند و همچون زراعتِ درو شده می کوبند و پایمال می کنند!». (تَعْرُکُکُمْ(6) عَرْکَ الأَدیمِ(7)، وَ تَدُوسُکُمْ(8) دَوْسَ الْحَصِید).

«و افراد با ایمان (و ممتاز) را از میان شما جدا می سازند (و نابود می کنند;) همان گونه که پرندگان، دانه های درشت را از دانه های لاغر جدا می کنند (و می بلعند)». (وَ تَسْتَخْلِصُ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَیْنِکُمُ اسْتِخْلاصَ الطَّیْرِ الْحَبَّةَ الْبَطِینَةَ(9) مِنْ بَیْنِ هَزیلِ(10) الْحَبِّ).

اشاره به اینکه آنها به همه ستم می کنند، ولی نسبت به مؤمنانِ باشخصیت و ممتاز، ستم مضاعفی دارند.


نکته:

یک قانون کلّی درباره حکومت های خودکامه!

گر چه امام(علیه السلام) این بخش از خطبه را به عنوان پیشگویی، درباره بنی امیّه و آینده حکومت آنان (به احتمال قوی) بیان فرموده، ولی به نظر می رسد این یک قانون کلّی درباره تمام حکومت های خودکامه و ستمگر است. آنها پایه های پرچم ضلالت را محکم می کنند و به هر سو شاخه های خود را می گسترانند. همه چیز را با معیارهای موافق منافع خود می سنجند و همه مخالفان را درهم می کوبند و پایمال می کنند و افراد برجسته آنها را مخصوصاً هدف قرار داده و به زودی از میان برمی دارند; نه رحم و نه عواطف انسانی برای آنها مطرح است و نه قانون و نه حقوق بشر; که نمونه های آن را در عصر و زمان خود نیز آشکارا می بینیم.


پی نوشت:

  1. «تکیل» از مادّه «کیل» (بر وزن ذیل) به معنای پیمانه است و غالباً در مورد موادّ غذایی مانند گندم و جو به کار می رود; ولی گاه به صورت مجازی در مورد هرگونه سنجش نیز استعمال می شود.

  2. «باع» در اصل به معنای فاصله میان سرانگشتان دو دست است، هنگامی که انسان کاملا دستها را به طرف راست و چپ باز کند; ولی در بسیاری از مواقع، در معنای مجازی قدرت کامل یک انسان بکار می رود و «طول باع» اشاره به توانایی زیاد است.

  3. «ثُفاله» از مادّه «ثفل» (بر وزن هفت) به معنای رسوب کردن تفاله هاست و گاه به معنای باقیمانده های بی مصرف هر چیزی بکار می رود.

  4. «نُفاضه» از مادّه «نفض» (بر وزن نبض) به معنای حرکت دادن چیزی، به منظور اینکه آنچه به آن چسبیده است، بریزد و «نفاضه» به آن اشیایی که ریزش می کند، گفته می شود.

  5. «عِکم» (بر وزن فکر) به معنای کیسه، یا جوال است که در آن چیزی نگهداری می کنند.

  6. «تعرک» از مادّه «عرک» (بر وزن ارک) به معنای مالش محکم است و میدان جنگ را از این جهت «معرکه» می گویند که طرفین یکدیگر را درهم می کوبند.

  7. «ادیم» در اصل به معنای پوسته هر چیزی است; ولی بیشتر به چرم و پوست حیوانات اطلاق می شود.

  8. «تدوس» از مادّه «دوس» (بر وزن قوس) به معنای پایمان کردن شدید است.

  9. «بطینه» از مادّه «بطن» به معنای شکم گرفته شده; و به افراد، یا دانه های چاق و فربه اطلاق می شود و به تعبیر دیگر: «بطینه» به معنای شکم بزرگ است.

  10. «هزیل» نقطه مقابل «بطین» به معنای شیء لاغر و کم گوشت و سبک وزن است و به سخنان بی محتوا و شوخی، واژه «هزل» اطلاق می شود، که آن هم به معنای سبک وزن بودن است.