[hadith]أَیْنَ تَذْهَبُ بکُمُ الْمَذَاهِبُ وَ تَتِیهُ بکُمُ الْغَیَاهِبُ وَ تَخْدَعُکُمُ الْکَوَاذبُ، وَ مِنْ أَیْنَ تُؤْتَوْنَ وَ أَنَّی تُؤْفَکُونَ؟ فَ «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» وَ لِکُلِّ غَیْبَةٍ إِیَابٌ، فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِیِّکُمْ وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَکُمْ وَ اسْتَیْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بکُمْ، وَ لْیَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْیَجْمَعْ شَمْلَهُ وَ لْیُحْضِرْ ذهْنَهُ، فَلَقَدْ فَلَقَ لَکُمُ الْأَمْرَ فَلْقَ الْخَرَزَةِ وَ قَرَفَهُ قَرْفَ الصَّمْغَةِ.[/hadith]

سپس از این که بر گمراهی و سرگردانی خود همچنان پایدارند آنها را مورد نکوهش قرار می دهد، و با شگفتی از آنها می پرسد که تا کی به دنبال اعتقادات نادرست و روشهای باطلند و از آنچه آنان را در ظلمات حیرت و نادانی سرگردان و گرفتار ساخته و از پندارهای دروغینی که آنها را فریب داده پرسش و آنان را به سوی خویش دعوت و از این که جز خدا مطلوب دیگری دارند سرزنش می کند، و آنها را از اختیار راهی جز طریق شرع و دین نهی می فرماید. سپس در باره این که این کژیها از چه ناحیه ای بر آنها وارد، و این بیماریها و نارواییها از کجا برای آنان آورده می شود پرسش می کند، و آن حضرت خود می داند که آنچه به آنها می رسد از ناحیه جهالت و نادانی آنهاست لیکن سخن را به مقتضای بلاغت ادا فرموده است، و چنان که گفته ایم این گونه سخن «تجاهل العارف» نامیده می شود، همان گونه که خداوند متعال فرمود: «فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ» و نیز فرموده است: «فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ» یعنی کی و در چه هنگام از این غفلت و ناآگاهی که دچارید باز می گردید؟

فرموده است: «و لکلّ أجل کتاب و لکلّ غیبة إیاب»:

مردم را با اشاره به نزدیک بودن مرگ، می ترساند و به آنان گوشزد می فرماید که ممکن است مرگ ناگهان فرا رسد، و از نظر عمل در زمره زیانکارترین افراد قرار گیرند، سپس به آنها تذکّر می دهد که به موعظه های او گوش فرا دهند، و مراد از ربّانی، دانشمندی است که در علوم الهی، ماهر و عامل باشد، پس از آن دستور می دهد که دلهای خود را برای پذیرش آنچه می گوید حاضر سازند، و منظور از حضور دل این است که ذهن خود را متوجّه گفتار او کنند، و هنگامی که آنها را صدا می کند و ندا می دهد از خواب غفلت بیدار شوند.

و این که فرموده است «و لیصدق رائد أهله» یعنی کسی که جلوتر از کاروان در پی آب و علف حرکت می کند، و هدایت آن را بر عهده دارد باید به کاروانیان راست گوید مثلی است که امام (ع) برای بیان مقصود خود به آن تمثّل جسته است، و اصل مثل «لا یکذب رائد أهله» می باشد، و واژه رائد را برای فکر استعاره آورده است، زیرا رائد کسی است که کاروانیان او را برای یافتن آب و گیاه جلوتر از کاروان روانه می کنند، و فکر هم که برای پیدا کردن سرچشمه زندگی بخش علوم و مرغزارهای کمالات از جانب نفس برانگیخته می شود بدان شباهت دارد، پس رائد کنایه از فکر و اهل کاروان طبق این بیان عبارت از نفس می باشد، و مانند این است که فرموده باشد: باید اندیشه ها و خیالات شما در برابر نفوس شما راستگو باشند، و صدق و راستی افکار در برابر نفوس این است که رفتار آنها که ملهم از افکار و اندیشه های آنهاست زیر فرمان عقل، و دور از مشارکت هوا و هوس باشد، زیرا اگر نفس با مشارکت هوا و شهوت این رائد را روانه کند، ره آورد او جز دروغ و فریب نخواهد بود، و محتمل است که مراد از رائد اشخاصی باشند که نزد امام (ع) حضور داشته اند، زیرا هر یک از آن حاضران دارای عشیره و قبیله ای بوده که به سوی آن باز می گشته اند و آن حضرت دستور می دهد که با قبیله خود سخن از روی صدق و راستی گویند، و آنچه را شنیده اند به گونه ای که سزاوار است به گوش آنها برسانند و خیرخواه آنها باشند، و همان گونه که رائد پس از آن که جای مناسب با آب و گیاه را یافت نزد کاروانیان باز می گردد، و آنان را بشارت داده کاروان را بدانجا راهنمایی می کند آنان نیز افراد قبیله خود را دعوت و به سوی او هدایت کنند.

فرموده است: «و لیجمع شمله»:

یعنی رائد یا فرستاده باید آنچه مایه پراکندگی خاطر است از خود دور، و امور و مقاصد دنیوی خویش را جمع و جور کند، و معنای «و لیحضر ذهنه» این است که هوش و حواس خود را به آنچه امام (ع) بیان می کند متوجّه سازد.

فرموده است: «و لقد فلق لکم الأمر فلق الخزرة»:

یعنی: آنچه را از دین و احکام شریعت نمی دانستید برای شما بیان داشته، یا بنا به قولی یعنی: فتنه و آشوبهایی را که در آینده روی خواهد داد برای شما آشکار کرده است، و نیز تاریکی جهل و نادانی را مانند مهره ای که آن را شکاف می دهند تا بشناسند برای شما شکافته و روشن ساخته است.

«و قرفه قرف الصّمغة» یعنی: آگاهی و دانش خود را در این باره به شما القا کرده، و شرایط خیرخواهی و ارشاد را به جا آورده، و همان گونه که صمغ را از درخت جدا می کنند و چیزی از آن باقی نمی گذارند در این باره نیز چیزی فروگذار نکرده و مطلبی باقی نگذاشته است، گفته می شود: «ترکته علی مثل مقرف الصّمغه» و این مثل در جایی است که کاری را به تمامی انجام دهند و چیزی از آن باقی نگذارند، زیرا صمغ آن چنان از درخت کنده می شود که چیزی از آن بر جای نمی ماند.