[hadith]فَعِنْدَ ذَلِکَ أَخَذَ الْبَاطِلُ مَآخِذَهُ وَ رَکِبَ الْجَهْلُ مَرَاکِبَهُ، وَ عَظُمَتِ الطَّاغِیَةُ وَ قَلَّتِ الدَّاعِیَةُ، وَ صَالَ الدَّهْرُ صِیَالَ السَّبُعِ الْعَقُورِ وَ هَدَرَ فَنِیقُ الْبَاطِلِ بَعْدَ کُظُومٍ، وَ تَوَاخَی النَّاسُ عَلَی الْفُجُورِ وَ تَهَاجَرُوا عَلَی الدِّینِ وَ تَحَابُّوا عَلَی الْکَذب وَ تَبَاغَضُوا عَلَی الصِّدْقِ. فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ، کَانَ الْوَلَدُ غَیْظاً وَ الْمَطَرُ قَیْظاً وَ تَفِیضُ اللِّئَامُ فَیْضاً وَ تَغِیضُ الْکِرَامُ غَیْضاً، وَ کَانَ أَهْلُ ذَلِکَ الزَّمَانِ ذئَاباً وَ سَلَاطِینُهُ سبَاعاً وَ أَوْسَاطُهُ أُکَّالًا [أَکَالًا] وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتاً، وَ غَارَ الصِّدْقُ وَ فَاضَ الْکَذبُ، وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ باللِّسَانِ وَ تَشَاجَرَ النَّاسُ بالْقُلُوب، وَ صَارَ الْفُسُوقُ نَسَباً وَ الْعَفَافُ عَجَباً، وَ لُبسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏4، ص: 551-541

در اینجا امام(علیه السلام) بار دیگر به ادامه سخن درباره حوادث آینده که در سطرهای پیشین از آن بحث شد، می پردازد و آن را با بیان پیامدهای اجتماعی و اخلاقی و دینی حکومت های خودکامه، تکمیل می کند و در واقع، آثار مختلف اجتماعی و مذهبی این حکومت ها را بیان می فرماید. پیوند این بخش از خطبه، با بخش های گذشته کاملا روشن است; هر چند در این میان چند جمله ای خطاب به یارانش برای بیدار باش بیان فرموده است و جای تعجّب است که جمعی از شارحان نهج البلاغه این بخش را بریده از بخش های سابق می دانند که بر اثر گزینش های مرحوم «سیّد رضی» به وجود آمده. گویی گزینش حساب شده آن مرد بزرگ، بهانه ای شده تا هر کس که نخواهد در پیوندها دقّت کند، آن را به گردن گرد آورنده نهج البلاغه بیندازد.

به هر حال، امام می فرماید: «در آن هنگام باطل جایگاه خود را می گیرد (و بر همه چیز سلطه می یابد) و جهل، بر مرکب های خویش سوار می شود; طاغوت عظمت یافته و داعیان حق کاستی می گیرند». (فَعِنْدَ ذلِکَ أَخَذَ الْبَاطِلُ مَآخِذَهُ، وَ رَکِبَ الْجَهْلُ مَرَاکِبَهُ، وَ عَظُمَتِ الطَّاغِیَةُ، وَ قَلَّتِ الدَّاعِیَةُ).

«طَاغِیه» در اینجا ممکن است معنای مصدری داشته باشد; یعنی: طغیان در سطح جامعه، بزرگ و گسترده می شود و می تواند معنای اسم فاعلی داشته باشد; یعنی: گروه طغیانگر عظمت می یابند و طبعاً دعوت کنندگان به سوی حق در مقابل آنها کم می شوند، یا آنها را نابود و یا خاموش می کنند و از صحنه اجتماع می رانند و این است خطرناکترین پدیده شوم حکومت های باطل و خودکامه، که زبان حق گویان را می برند و دهان آنها را می دوزند.

و در ادامه می افزاید: «روزگار به سان درنده خطرناکی حمله ور می شود و باطل بعد از مدّت ها سکوت، همچون شتر نر نعره بر می آورد!». (وَ صَالَ(1) الدَّهْرُ صِیَالَ السَّبُعِ الْعَقُورِ(2)، وَ هَدَرَ (3) فَنِیقُ(4) الْبَاطِلِ بَعْدَ کُظُوم(5)).

آری گروه های منافق و پس مانده های دوران جاهلیّت - که از صحنه جامعه اسلامی عقب رانده شده بودند - بار دیگر بر اثر ضعف طرفداران حق، به صحنه می آیند و آزادانه فریاد می کشند.

در این هنگام، تمام ارزش ها، ضد ارزش و ضد ارزش ها، ارزش می شود: «مردم در شکستن قوانین الهی هم دست می شوند، و در فاصله گرفتن از دین متّحد می گردند، برای دروغ گفتن، پیمان دوستی می بندند و در برابر صدق و راستی، دشمنی میورزند». (وَ تَوَاخَی النَّاسُ عَلَی الْفُجُورِ، وَتَهَاجَرُوا عَلَی الدِّینِ، وَ تَحَابُّوا عَلَی الْکَذب، وَتَبَاغَضُوا عَلَی الصِّدْقِ).

و به این ترتیب، به مقتضای «ألنَّاسُ عَلَی دینِ مُلوُکِهِمْ» این حاکمان فاسق و فاجر وبی دین و کذّاب، مردم را به این صفات می کشانند و صحنه جامعه اسلامی به کلّی تیره و تار می شود.

با این که دین، شامل ترک دروغ و فجور می باشد و هجرت از دین، به معنای هجرت از همه این ارزش ها است; ولی امام(علیه السلام) به طور خاص، روی مسأله فجور و کذب تکیه می کند; چرا که در میان پدیده های شومِ حکومت های خودکامه بی دین، مسأله بی بند و باری اخلاقی و دروغ از همه آشکارتر و خطرناکتر است.

تعبیر به «تَوَاخَی» و «تَهَاجَرُوا» و «تَحَابُّوا» و «تَبَاغَضُوا» اشاره به این نکته لطیف است که در این گونه جوامع، توده مردم به صورت گروهی و دسته جمعی و متّحد و متّفق به سوی فجور و کذب و بی دینی پیش می روند و به تعبیر دیگر: مسأله جنبه فردی ندارد، بلکه جنبه جمعی توأم با برنامه ریزی دارد و خطر بزرگ همین است.


پوستین وارونه!

به دنبال بحثی که امام(علیه السلام) به عنوان پیشگویی از آینده در مورد سیطره و سلطه حکّام خودکامه بیدادگر و پیامدهای آن در بخش های سابق خطبه بیان فرمودند، در بخش آخر، به قسمت های مهمّ دیگری از آثار شوم این حکومت ها، و وضع اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی مردم در چنین حکومتهایی اشاره می فرماید.

نخست می گوید: «در آن هنگام، فرزندان سبب خشم (پدران و مادران) می شوند و باران، گرمی می افزاید; فرومایگان همه جا را پر می کنند و نیکانِ بزرگوار، کمیاب می شوند!» (فَإِذَا کَانَ ذلِکَ کَانَ الْوَلَدُ غَیْظاً(1)، وَالْمَطَرُ قَیْظاً(2)، وَ تَفِیضُ اللِّئِامُ فَیْضاً(3)، وَ تَغِیضُ الْکِرَامُ غَیْضاً(4)).

اشاره به اینکه صفات سوء حکّام ظالم، به درون خانواده ها نیز نفوذ می کند و فرزندانی که باید نور چشمان پدر و مادر و مایه برکت و شکوفایی زندگی آنان باشند، مبدّل به یک عامل ناراحتی و بدبختی می شوند.

از سوی دیگر، آثار وضعی این اعمالِ ناروا در جهان طبیعت و نعمت های الهی نیز آشکار می شود و بارانی که باید در زمستان ببارد و مایه برودت و لطافت هوا شود، در تابستان می بارد و سبب گرمی و ناراحتی و ضایع شدن محصولات کشاورزی می گردد.

و از سوی سوم، به خاطر دگرگون شدن ارزش ها، فرومایگان صحنه اجتماع را جولانگاه خود قرار می دهند و به همین دلیل، پاکان و نیکان از صحنه طرد می شوند و این ویژگی های چهارگانه، در هر حکومت خودکامه ظالمی دیده می شود.

در ادامه این سخن به ویژگی های چهارگانه دیگری اشاره فرموده و گروههای اجتماعی آن زمان را به چهار دسته تقسیم می فرماید و می گوید: «مردم آن زمان همچون گرگان; و سلاطین آنها همچون درندگان; و طبقه متوسّط، طعمه آنها; و مستمندان، همچون مردگان خواهند بود!». (وَ کَانَ أَهْلُ ذلِکَ الزَّمَانِ ذئَاباً، وَ سَلاَطِینُهُ سبَاعاً، وَ أَوْسَاطُهُ أُکَّالا(5)، وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتاً).

منظور از اهل آن زمان، کارگزاران و اعوان و انصار حکّام ظالم است. هنگامی که سلطان آنها درنده خو باشد، همکاران و همدستان آنها نیز گرگ صفت خواهند بود و طبیعی است که در این میان، قشرهای متوسّط جامعه، طعمه آن گرگان درنده می شوند و فقرا چنان به فراموشی سپرده می شوند، که گویی مرده اند!

گویی امام(علیه السلام) سرتاسر تاریخ بشر را مورد بررسی قرار داده و در این عبارات کوتاه، ویژگی های حکومت های خودکامه ستمگر را، دقیقاً بیان فرموده است.

در آخرین قسمت این خطبه، به هفت پدیده شوم در چنین جوامعی که سرچشمه تمام بدبختی ها می شود، اشاره فرموده، چنین می گوید:

«در آن زمان، راستگویی از میان می رود و دروغ فراوان می شود. مردم با زبان اظهار دوستی می کنند، و با دل، دشمنی. به گناه و آلودگی افتخار می کنند و از عفّت و پاکدامنی در شگفتی فرو می روند و اسلام همچون پوستینی وارونه پوشیده می شود!» (وَ غَارَ(6) الصِّدْقُ، وَفَاضَ الْکِذبُ، وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ باللِّسَانِ، وَ تَشَاجَرَ النَّاسُ بالْقُلُوب، وَ صَارَ الْفُسُوقُ نَسَباً، وَ الْعَفَافُ عَجَباً، وَ لُبسَ الاِْسْلاَمُ لُبْسَ الْفَرْوِ(7) مَقْلُوباً).

تعبیر به «غَارَ الصِّدْقُ، وَ فَاضَ الْکِذْبُ» - با توجّه به اینکه «غَارَ» از مادّه «غَوْر» در اصل به معنای فرو رفتن آب، یا چیز دیگر در زمین و «فَاضَ» از مادّه «فیض» به معنای سیلان و فزونی آب، یا باران و امثال آن است - اشاره به این می باشد که گویی در آن زمان، چشمه های صدق و راستی در زمین فرو می رود و باغستان سرسبز جهان انسانیّت به خشکی می گراید و به عکس، آب شور و ناگوارِ دروغ بر سرزمین اجتماع غلبه می کند و در این شوره زار، جز «خَس» نمی روید.

جمله «صَارَ الْفُسُوقُ نَسَباً» اشاره به این است که: افراد فاسق چنان به یکدیگر نزدیک می شوند و دست به دست هم می دهند، که گویی برادر یا خویشاوند یکدیگرند.

بعضی از «شارحان نهج البلاغه» «فسوق» را در اینجا به زنا تفسیر کرده اند; یعنی فرزندان نامشروع در آن جامعه زیاد می شود و این تفسیر با جمله «والْعَفَافُ عَجَباً» (عفّت و پاکدامنی مایه تعجّب می شود) تناسب دارد.

احتمال سومی در تفسیر این جمله وجود دارد و آن این است که فاسقان به فسق خود افتخار می کنند! همانگونه که عرب به نَسَب خود افتخار می کرد و به عکس، افراد پاکدامن در چنان جامعه ای سرافکنده خواهند بود و مورد ملامت و سرزنش واقع می شوند.

و جمله «لُبسَ الإِسْلاَمُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً» اشاره به نکته لطیفی است و آن اینکه حکّام ظالم و فاسق و فاجر سعی در نابودی اسلام و بی دین کردن مردم نمی کنند; بلکه برای رسیدن به منویّات شوم خود، اسلام را تحریف کرده، وارونه نشان می دهند; درست مانند پوستینی که وارونه پوشیده شود و تاریخ حکومت های خودکامه - مخصوصاً حکومت های بیدادگر بنی امیّه و بنی عبّاس - شاهد صدق این سخن است.

بدیهی است پوستین وارونه نه گرمای چندانی دارد و نه شکل و شباهتی به لباس انسانها; بلکه، انسان را به صورت حیوانی در می آورد و ذکر این جمله بعد از ذکر مفاسد دیگر آن زمان ممکن است از قبیل ذکر عام بعد از خاص باشد; زیرا هنگامی که اسلام وارونه شود، دروغ به جای راستی، فسوق به جای عفاف می نشیند; همچنین سایر ارزش ها و ضد ارزش ها جابه جا می شود.


نکته:

آثار سلطه فرومایگان!

آنچه را امام(علیه السلام) در سه بخش از این خطبه درباره حوادث آینده جامعه اسلامی به عنوان پیش بینی بیان فرموده، ترسیم بسیار دقیق و حساب شده ای از تمام حکومت های جبّار خودکامه در طول تاریخ است. هنگامی که آنها پایه های خود را محکم می کنند تمام نیکان و پاکان را از صحنه اجتماع کنار می زنند و مدیران و دستیاران خود را از افراد بی بند و بار و بی ایمان و نوکر مآب که به جای «کلاه، سر می آورند»، بر می گزینند. مؤمنان را تحت فشار قرار می دهند و مردم را به جهل و نادانی و بی خبری سوق می دهند. دروغ همه جا را فرا می گیرد و صدق و راستی برچیده می شود. فرومایگان بر مقدّرات مردم مسلّط می شوند و بسیاری از مردم به حکم «أَلنَّاسُ عَلَی دینِ مُلوُکِهِمْ» از آن حکّام و سلاطین درنده خو پیروی می کنند. نظام ارزش جامعه به کلّی دگرگون می شود و فی المَثَل: بی عفّتی و ناپاکی مایه افتخار و پاکدامنی از اسباب سرافکندگی به حساب می آید.

این گونه حکومت ها در محیط های مذهبی با مذهب نمی جنگند; بلکه سعی می کنند مذهب را از درون تهی سازند و تعلیمات آن تحریف کنند و به این طریق از احساسات مذهبی مردم به نفع مقاصد شوم خود استفاده کنند. خرافات را در میان مردم ترویج می دهند و به بعضی از ظواهر مذهبی اهمیّت داده، عمق و باطن آن را از میان می برند.

هرگاه با این معیارهای دقیقی که مولا امیرمؤمنان(علیه السلام) در این خطبه بیان کرده به جوامع دنیای امروز - مخصوصاً بسیاری از کشورهای اسلامی - بنگریم، می بینیم چقدر قابل تطبیق است. گویی امام(علیه السلام) از آن روز تمام حوادثی را که امروز در جوامع می گذرد با چشم می دیده و همچون نقّاش چیره دستی آنهارا با نوک قلم ترسیم نموده; تصویری که از هر نظر برابر با اصل است.

آنچه امام(علیه السلام) در این خطبه پیش بینی فرموده است شباهت به روایاتی دارد که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در این زمینه نقل شده است. از جمله در حدیثی می خوانیم:

«یَأْتِی عَلَی النَّاس زَمَانٌ وُجُوهُهُمْ وُجُوهُ الآدَمِیِّینَ، وَ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیَاطِینِ، کَأَمْثَالِ الذَّئَاب الضَّوارِی، سَفَّاکُونَ لِلدِّمَاءِ، لاَیَتَنَاهَوْنَ عَنِ مُنْکَر فَعَلُوهُ، إِنْ تَابَعْتُهُمْ ارْتَابُوکَ وَ إِنْ حَدَّثْتَهُمْ کَذَّبُوکَ، إِنْ تَوَارَیْتَ عَنْهُمْ اغْتَابُوکَ. أَلسُّنَّةُ فِیِهمْ بدْعَةٌ، وَ الْبدْعَةُ فِیهِمْ سُنَّةٌ، و الْحَلِیمُ مِنْهُمْ غَادرٌ، وَ الْغَادرُ بَیْنَهُمْ حَلِیمٌ، أَلْمُؤمِنُ فِیمَا بَیْنَهُمْ مُسْتَضْعَفٌ، وَ الْفَاسقُ فِیمَا بَیْنَهُمْ مُشَرَّفٌ... فَعِنْدَ ذلِکَ یَحْرِمُهُمُ اللهُ قَطْرَ السَّمَاءِ فِی أَوَانِهِ، وَ یُنْزلُهُ فِی غَیْرِ أَوَانِهِ، وَ یُسَلِّطُ عَلَیْهِمْ شرَارَهُمْ...; زمانی بر مردم فرا می رسد که صورت های آنها، صورت های انسانی است و دل های آنها دل های شیطانی! مانند گرگان درنده اند; و پیوسته خون ریزی می کنند; و هیچگاه (با تذّکر و ارشاد) از منکراتی که انجام می دهند، باز نمی گردند! اگر با آنها همراهی کنی تو را متّهم می کنند و اگر سخنی بگویی، تکذیبت می کنند و اگر از آنها پنهان شوی غیبت می کنند. سنّت (سنّت معصومین) در میان آنها بدعت است; و بدعت در میان آنها سنّت! عاقل در نظر آنها کسی است که فریبکار و پیمان شکن باشد و فریبکار و پیمان شکن در میان آنها عاقل و هوشیار محسوب می شود. مؤمن در میان آنها مستضعف و فاسق در میان آنها مشرّف و گرامی است... در این هنگام، خداوند آنها را از باران به موقع، محروم می سازد و باران های بی موقع (که مایه فساد و تباهی است) بر آنها نازل می کند و اشرار بر آنها مسلّط می شوند».(8)


 پی نوشت:

  1. «صال» از مادّه «صَوْل» (بر وزن قول) به معنای پریدن روی چیزی است.

  2. «عقور» از مادّه «عقر» (بر وزن قفل) در اصل به معنای اساس و ریشه چیزی است و به معنای پی کردن شتر و گاز گرفتن و دریدن نیز آمده است.

  3. «هدر» از مادّه «هدیر» (بر وزن قدیر) به معنای صدا را در گلو گرداندن و فریاد کشیدن است.

  4. «فنیق» به معنای حیوان نر، یا شتر نری است که مورد احترام است و کمتر بر آن سوار می شوند.

  5. «کُظوم» و «کظم» (بر وزن هضم) در اصل به معنای بستن سرمشک است و به سکوت کردن و فرو بردن خشم و غضب نیز اطلاق می شود.

  6. «غیظ» به معنای غضب است و بعضی گفته اند: حالتی است شدیدتر از غضب.

  7. «قیض» به معنای وسط تابستان و به اصطلاح «قلب الأسد» است و هنگامی که این واژه به معنای مصدری به کار رود، به معنای حرارت شدید یافتن است.

  8. «فیض» به معنای سیلان آب، یا باران، یا اشک و مانند آن است.

  9. «غیض» به معنای نقصان یافتن و در زمین فرو رفتن است.

  10. «أُکّال» جمع «آکل» (مانند طُلاّب جمع طالب) به معنای خورنده است; بنابراین، معنای جمله «أَوْسَاطُهُ أُکَّالا» این است که طبقه متوسط در آن زمان دائماً مشغول خورد و خوراک و چپاول و غارت اموالند و اگر اسم فاعل را در اینجا به معنای اسم مفعول بدانیم که متناسب با جمله های قبل است، مفهوم همان می شود که در متن آوردیم.

  11. «غار» از مادّه «غَوْر» به معنای داخل شدن در چیزی است و هنگامی که در مورد آب بکار می رود به معنای فرو رفتن در زمین است و به همین جهت به معنای نابود شدن نیز می آید.

  12. «فَرْو» به معنای پوستین است که از پوست حیوانات تهیّه می شود و پشم های بلندی دارد و در هنگام شدّت سرما از آن استفاده می گردد.

  13. سفینة البحار، مادّه «زمن».