[hadith]قَد انْجَابَتِ السَّرَائِرُ لِأَهْلِ الْبَصَائِرِ وَ وَضَحَتْ مَحَجَّةُ الْحَقِّ لِخَابطِهَا وَ أَسْفَرَتِ السَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا وَ ظَهَرَتِ الْعَلَامَةُ لِمُتَوَسِّمِهَا. مَا لِی أَرَاکُمْ أَشْبَاحاً بلَا أَرْوَاحٍ وَ أَرْوَاحاً بلَا أَشْبَاحٍ وَ نُسَّاکاً بلَا صَلَاحٍ وَ تُجَّاراً بلَا أَرْبَاحٍ وَ أَیْقَاظاً نُوَّماً وَ شُهُوداً غُیَّباً وَ نَاظِرَةً عَمْیَاءَ وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ وَ نَاطِقَةً بَکْمَاءَ؟![/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏4، ص: 529-525

پیکرهای بی روح!

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، اشاره به وضع منافقین و معاندین بنی امیّه می کند. می فرماید: «سرائر و باطن آنها برای اهل بصیرت آشکار شده، و راه حق برای پویندگان آن هویدا گشته است. (و به این ترتیب، امروز حجّت بر همه کس تمام شده است)». (قَد انْجَابَتِ(1) السَّرَائِرُ لاَِهْلِ الْبَصَائِرِ، وَ وَضَحَتْ مَحَجَّةُ الْحَقِّ لِخَابطِهَا(2)).

و در ادامه می افزاید: «رستاخیز، نقاب را از چهره برداشته، و نشانه های آن، برای جستجو گران هوشیار آشکار گشته است». (وَ أَسْفَرَتِ(3) السَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا، وَ ظَهَرَتِ الْعَلاَمَةُ لِمُتَوَسِّمِهَا).

ممکن است منظور از ظهور علامات قیامت، همان بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) - که خاتم انبیا و آخرین فرد از سلسله پیامبران خداست - و همچنین آشکار شدن فتنه ها در جهان اسلام و در صفحه روی زمین، بوده باشد و این مطلب منافات با گذشتن هزار سال و بیشتر، از آن زمان ندارد; چرا که در قیاس با عمر دنیا، این مقدار از زمان، مقدار کوتاهی است.

در حدیثی نیز از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «بُعِثْتُ أَنَا وَ السَّاعَةُ کَهَاتَیْنِ - وَ ضَمَّ السَّبَّابَةَ وَ الْوُسْطَی-; بعثت من و قیامت همانند این دو است -و اشاره به دو انگشت مبارک سبّابه و وسطای خویش نمود-»(4).

بنابراین، با آشکار شدن اسرار درون و روشن شدن راه حق و نزدیک شدن قیامت، جای این است که همه غافلان از خواب غفلت بیدار شوند! از گناهان خود به درگاه خدا توبه کنند و راه حق را پیش گیرند; ولی با این حال، امام(علیه السلام) از عدم عکس العمل مناسب از سوی بسیاری از مردم در برابر این جریان تعجّب می کند و در ادامه این سخن می فرماید: «چرا شما را پیکرهای بی روح، و روح های بی پیکر می بینم؟!، عبادت کنندگانی ناصالح، تجّاری بی سود، بیدارانی در خواب، حاضرانی غائب، ناظرانی نابینا، شنوندگانی کر، و سخن گویانی گنگ، مشاهده می کنم!» (مَا لی أَرَاکُمْ أَشْبَاحاً بلاَ أَرْوَاح، وَ أَرْوَاحاً بلاَ أَشْبَاح، وَ نُسَّاکاً(5) بلاَ صَلاَح، وَ تُجَّاراً بلاَ أَرْبَاح، وَ أَیْقَاظاً(6) نُوَّماً(7)، وَ شُهُوداً غُیَّباً، وَ نَاظِرَةً عَمْیَاءَ، وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ، وَ نَاطِقَةً بَکْمَاءَ!).

منظور از «أشْباح بلاَ أَرْوَاح، وَ أَرْوَاح بلاَ أَشْبَاح» گروههایی هستند که یا قدرت ظاهری دارند، امّا تفکّر و تدبیر ندارند و یا صاحب تفکّر و تدبیرند امّا قدرت بکارگیری آن را ندارند! بدیهی است هیچ یک از این دو گروه، راه به جایی نمی برند; همانگونه که جسم بی روح و روح بی جسم کارایی ندارد.

تعبیر به «نُسَّاکاً بلاَ صَلاَح» اشاره به عبادت های بی محتوای عابدان آن زمان است. زیرا نخستین اثر عبادت، تربیت و اصلاح انسان است; اگر عابدی ناصالح بود، دلیل بر این است که عبادتش پوست بی مغزی بوده است.

«تُجّاراً بلاَ أَرْوَاح» ممکن است اشاره به چیزی باشد که در سوره «عصر» نیز آمده است که می فرماید: «همه انسانها در خسرانند، مگر آنها که ایمان و عمل صالح دارند و دعوت به حق و صبر می کنند».

و تعبیر به «أَیْقَاظاً نُوَّماً» و چهار تعبیر دیگری که بعد از آن آمده، اشاره به افرادی است که بر حسب ظاهر بیدارند و در صحنه حاضرند و چشم و گوش و زبان دارند، امّا چون هیچ عکس العملی در برابر حوادث نیک و بد از خود نشان نمی دهند; گویی واقعاً خوابند و از صحنه غایبند; نابینا و کر و لالند!

آری، اسلام وجود هر چیزی را در آثار آن می بیند; انسان زنده بی اثر، گویی در صف مردگان است و بینایان بی بصیرت، گویی کورند و همچنین شنوندگان و گویندگان بی خاصیّت، کران و لالان محسوب می شوند. شبیه این تعبیر، کراراً در آیات قرآن آمده است که از افراد منافق و بی ایمان به «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ»(8) و یا مانند آن، تعبیر می کند.

به این ترتیب از مجموع کلام بالا چنین استفاده می شود که علی(علیه السلام) یاران خود را شدیداً سرزنش می کند که چرا بعد از آشکار شدن باطن بنی امیّه و اهداف شوم حکومت آنها، حرکتی از شما دیده نمی شود و همچون افراد خواب و بی خبر، کور و کر و لال از کنار فجایع بنی امیّه می گذرید و نمی دانید چه آینده تاریکی برای اسلام و مسلمین در پیش است.


نکته:

وجود بی خاصیّت، همچون عدم است:

معمولا وجود و عدم اشیا را با عینیّت آنها در خارج و عدم آن محاسبه می کنند; ولی در منطق قرآن مجید و روایات اسلامی وجود و عدم اشیا با آثار آنها محاسبه می شود. زندگان بی اثر، در صف مردگانند و مردگانِ زنده یاد، در صف زندگان. قرآن مجید بارها روی این مطلب تأکید کرده است. گاه به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید: «إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَ لاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبرینَ; به یقین تو نمی توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی و نمی توانی کران را هنگامی که روی برمی گردانند و پشت می کنند فرا خوانی».(9)

مسلّم است که منظور از مردگان و کران در اینجا افرادی هستند که ظاهراً زنده و دارای گوش شنوا می باشند; امّا چون عکس العمل مناسبی در برابر دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) نشان نمی دهند، در زمره مردگان و کران محسوب شده اند.

و در جای دیگر می فرماید: «وَ مَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَ مَا یَنْبَغی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذکْرٌ وَ قُرآنٌ مُبینٌ * لِیُنْذرَ مَنْ کَانَ حَیّاً; ما شعر به او تعلیم ندادیم و سزاوار او نیست. این (کتاب آسمانی) فقط ذکر و قرآن مبین است، تا افرادی را که زنده اند، بیم دهد».(10)

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به کمیل بن زیاد فرمود: «هَلَکَ خُزَّانُ الاْمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ، وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بقَیَ الدَّهْرُ: أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ، وَ أَمْثْالُهُمْ فِی الْقُلْوب مَوْجُودَةٌ; ثروت اندوزان مرده اند در حالی که ظاهراً زنده اند! ولی دانشمندان، تا دنیا برقرار است، زنده می مانند: جسم آنها از میان مردم بیرون رفته، ولی چهره آنان در آینه دلها نقش بسته است».(11)

اگر با این مقیاس قرآنی و روایی، اشخاص و افراد و تمدّن ها و برنامه ها را بسنجیم، جهان چهره دیگری در نظر ما خواهد داشت و باید هم مقیاس سنجش، همین باشد; چرا که موجود زنده چیزی است که دارای آثار حیات است; آن کس و آن چیز که آثار حیات نداشته باشد، در واقع مرده است و اگر مردگانی بعد از حیات خود آثار وجودی نشان دهند، تا آن زمان که آثار وجود آنها در جامعه بشری است، در زمره زندگان محسوب می شوند. شهیدان راه خدا چون آثارشان باقی است، زنده جاویدانند (گذشته از زندگی برزخی بهشتی).

و ظالمان بیدادگر که جز تباهی و فساد و ویرانی و مرگ اثری ندارند، به یقین در صف مردگان می باشند. اگر علی(علیه السلام) گروهی از مردم کوفه و عراق را به عنوان «أَشْبَاح بلا أَرْواح» و ناظران نابینا و شنوندگان کر، معرّفی می کند به خاطر پیروی از همین منطق و همین فلسفه اسلامی است.


پی نوشت:

  1. «إنجابت» از مادّه «جَوْب» (بر وزن قوم) و «جوبه» (بر وزن توبه) به معنای قطع کردن و بریدن است و پاسخ کلام را از این رو «جواب» می گویند که سؤال را قطع می کند و به آن پایان می دهد و هنگامی که این کلمه به باب انفعال می رود، به معنای انکشاف و آشکار شدن است و در خطبه بالا به همین معنا آمده است.

  2. «خابط» از مادّه «خبط» گاه به معنای ضرب شدید آمده و گاه به معنای راه سپردن بدون هدایت، همچون کسی که در شب بدون چراغ طیّ طریق می کند و در خطبه بالا معنای دوم منظور است.

  3. «أسفرت» از مادّه «سُفور» به معنای باز کردن پوشش و کشف حجاب است و لذا به زنان بی حجاب «سافرات» گفته می شود. و «مسافر» را از این جهت «مسافر» گویند که در حال عادّی در لابه لای خانه ها و دیوارهای شهر ناپیداست; امّا به هنگامی که گام به بیابان می گذارد، آشکار می شود.

  4. بسیاری از مفسّران شیعه و اهل سنّت حدیث بالا را در تفسیر آیه 18 سوره محمّد (صلی الله علیه وآله) آورده اند.

  5. «نُسّاک» جمع «ناسک» به معنای عبادت کننده است.

  6. «أیقاظ» جمع «یقظان» به معنای بیدار است.

  7. «نوّم» جمع «نائم» به معنای شخص خواب است.

  8. سوره بقره، آیه 171.

  9. سوره نمل، آیه 80.

  10. سوره یس، آیات 69 - 70.

  11. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 147.