[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) و هی من خطب الملاحم:

اللّه تعالی:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بخَلْقِهِ وَ الظَّاهِرِ لِقُلُوبهِمْ بحُجَّتِهِ؛ خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ غَیْرِ رَوِیَّةٍ، إِذْ کَانَتِ الرَّوِیَّاتُ لَا تَلِیقُ إِلَّا بذَوِی الضَّمَائِرِ وَ لَیْسَ بذی ضَمِیرٍ فِی نَفْسهِ، خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَیْب السُّتُرَاتِ وَ أَحَاطَ بغُمُوضِ عَقَائِد السَّرِیرَاتِ.[/hadith]

از خطبه های آن حضرت علیه السّلام است که در آن از رویدادهای سخت آینده خبر می دهد:

امام (ع) خداوند را بر پنج چیز ستایش فرموده است:

1-  این که از طریق آفرینش مخلوقات بر آفریدگان تجلّی کرده و خود را به آنان نمایانده است، و چنان که در فصول پیش مکرّر گفته شده، مراد از تجلّی این است که خداوند معرفت خود را از طریق توجّه به آثار صنع خویش در دلهای بندگانش قرار داده و خود را از این راه به آنان نشان داده است، تا آن جا که هر ذرّه ای از مخلوقات او به آینه ای شباهت دارد که خالق متعال، خود را برای بندگانش در آن نمایان ساخته است، و آنان به اندازه قابلیّت خود، او را می بینند، و این مشاهده بر حسب شعاع بصیرت و درجات معرفت آنان، متفاوت می باشد، برخی نخست مصنوع و بعد از آن صانع را می بینند، برخی هر دو را با هم مشاهده می کنند، بعضی نخست آفریدگار و پس از او به آفریدگان توجّه می کنند، برخی هم جز خدا چیزی نمی بینند.

2-  این که او با حجّت و برهان خویش در دلهای آدمیان نمایان است، یعنی هستی او در دل کسانی که به سبب اندیشه های باطل و گفتار نادرست او را انکار می کنند، روشن است، زیرا دلائل هستی خویش را علیه اینها ظاهر، و برهان وجود خود را بر آنها ثابت فرموده است، و این برهان همان احساسی است که نفوس منکران در برابر عظمت و استحکام نظام آفرینش دارند، هر چند برای توجّه بدان به اندکی تنبّه و هشیاری نیازمندند، چنان که حقّ تعالی فرموده است: «وَ فِی أَنْفُسکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ» همچنین ملاحظه آیات قدرت إلهی در آسمانها و زمین که خداوند متعال فرموده است: «أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ» و این نزدیک به معنایی است که در قسمت اوّل گفته شد.

3-  این که خداوند آفریدگان را بدون نیاز به تفکّر و طرح و برنامه ریزی آفریده است، و در باره بی نیازی پروردگار به اندیشه و فکر، استدلال فرموده است به این که تفکّر و اندیشیدن در خور صاحبان ضمیر و آنانی است که دارای قلب و حواسّ جسمانی باشند، و پروردگار در ذات مقدّس خود منزّه از ضمیر است، و این معنا شکل دوّم قیاس منطقی است، به این ترتیب که فکر و اندیشه از آن صاحب ضمیر است، و هیچ چیزی از واجب الوجود صاحب ضمیر نیست، نتیجه این است که به هیچ روی تفکّر و اندیشه در خور واجب الوجود نیست، و هر دو مقدّمه در این قیاس روشن و بدیهی است، چنان که پیش از این مکرّر گفته شده است.

4-  این که علم خداوند اعماق پرده های غیب را می شکافد، و این بیان اشاره است به این که دانش او هر پنهان و نادیده را فرا می گیرد به گونه ای که هیچ چیز از او پوشیده نیست و هیچ حاجبی مانع نفوذ علم او نمی باشد.

5-  این که بر اندیشه های پیچیده و نهفته های باطن موجودات احاطه دارد به این معناست که دقیقترین رازهای درون دلها را می داند، چنان که خداوند متعال فرموده است: «یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی».