[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) و هی من خطب الملاحم:

اللّه تعالی:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بخَلْقِهِ وَ الظَّاهِرِ لِقُلُوبهِمْ بحُجَّتِهِ؛ خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ غَیْرِ رَوِیَّةٍ، إِذْ کَانَتِ الرَّوِیَّاتُ لَا تَلِیقُ إِلَّا بذَوِی الضَّمَائِرِ وَ لَیْسَ بذی ضَمِیرٍ فِی نَفْسهِ، خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَیْب السُّتُرَاتِ وَ أَحَاطَ بغُمُوضِ عَقَائِد السَّرِیرَاتِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 514-507

و من خطبة له علیه السلام و هی من خطب الملاحم.

از خطبه های امام است که از وقایع و حوادث مهم آینده خبر می دهد

.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه از بخش هایی تشکیل یافته: در نخستین بخش، مانند بسیاری از خطبه ها، سخن از حمد و ثنای الهی و اوصاف جلال و جمال او و دلایل اثبات وجود مقدس اوست. در دومین بخش، -مانند بسیاری از خطبه های دیگر- سخن از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و فضایل و کمالات اوست

.

در سومین بخش، از یک طبیب سیّار روحانی که به دنبال بیمارانش می گردد و تمام وسایل درمان را فراهم کرده، سخن به میان آورده، که بسیاری از شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به خود حضرت می دانند و بعضی آن را ناظر به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دانسته اند

.

در بخش چهارم، به سرزنش یاران سست و بی تحرّک خود پرداخته و به آنها گوشزد می کند که این سستی و پراکندگی و بی تفاوتی عاقبت دردناکی دارد؛ دشمنان بر شما مسلّط می شوند و چنان شما را در هم می کوبند که چیز قابل توجّهی باقی نمی ماند

.

و در پنجمین بخش، که قسمت مهمّی از خطبه را تشکیل می دهد، به نصیحت و اندرز آنها می پردازد و در ششمین و آخرین بخش، حوادث سخت آینده را پیشگویی می کند که برکات زمین و آسمان از مردم قطع می شود؛ زشتی ها پدیدار می گردد؛ معروف، منکر و منکر، معروف، و حقایق اسلام تحریف می شود

.

تجلّی خدا بر بندگان:

امام(علیه السلام) در آغاز این خطبه، به سراغ حمد و ستایش پروردگار و ذکر جمال و جلال او و براهین ذات مقدّسش می رود. در عباراتی کوتاه و زیبا و دلنشین، به مهمترین دلایل توحید اشاره می کند. نخست می فرماید: «ستایش مخصوص خداوندی است که با آفرینش خود، بر انسان ها تجلی کرده است!». (الْحَمْدُللهِِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بخَلْقِهِ).

و این، در واقع اشاره به «برهان نظم» است که در جای جای قرآن مجید آمده است. گاه دست انسان را می گیرد و به آسمان ها می برد و سیّارات و ثوابت و کهکشان های با عظمت را به او نشان می دهد و گاه به اعماق اتم می کشاند و ساختمان شگفت انگیز آن را به انسان ارائه می دهد. گاه عجایب خلقت پرندگان، گاه شگفتی های جهان حیوانات و جانداران، گاه اسرار آفرینش نباتات، گاه عجایب اعماق دریاها. آری، به وسیله مخلوقات، خالق را به خلقش نشان داده است و این داستان عجیب و طولانی دارد که هرگز تمام نمی شود. از یک سو، هر قدر در عظمت عالم آفرینش بیندیشیم، به جایی نمی رسیم و از سویی دیگر، در اسرار خلقت آنها و نظم حاکم بر آنها.

از تفسیر بالا روشن شد که خلق در «لِخَلْقِهِ» اشاره به انسان ها است و در «بخَلْقِهِ» اشاره به تمامی مخلوقات است. یکی خاص، و دیگری عام است.

سپس در ادامه این سخن، اشاره به «برهان فطرت» می کند و می فرماید: «خداوندی که با حجّت و دلیل خود، بر قلب بندگان آشکار شده است!» (وَ الظَّاهِرِ لِقُلُوبهِمْ بحُجَّتِهِ).

چه حجّتی از این بالاتر که وقتی انسان به قلب و روح خود باز می گردد، بانگ توحید و خداشناسی را از هر گوشه آن می شنود و به همین دلیل، هر قدر شیاطین در انکار ذات پاکش بکوشند و برای منحرف ساختن بندگان تلاش کنند، هنگامی که فشارها برچیده شد، و ابرهای ظلمانی وساوس شیطانی کنار رفت، فطرت توحیدی تجلّی می کند و باز انسان به سوی خدا بر می گردد.

در سومین جمله، اشاره به دلیل سومی می کند که می توان آن را «برهان ابداع» نام نهاد. می فرماید: «آفریده ها را بدون نیاز به فکر و اندیشه آفرید; چرا که اندیشه مخصوص کسانی است که دارای روح و ضمیر باطن هستند و او چنین نیست!» (خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ غَیْرِ رَوِیَّة، إِذْ کَانَتِ الرَّوِیَّاتُ لاَ تَلِیقُ إِلاَّ بذوِی الضَّمَائِرِ(1)، وَ لَیْسَ بذی ضَمِیر فِی نَفْسهِ).

می دانیم تمام مصنوعات انسانی بازگشت به تفکّر و برنامه ریزی و نقشه کشی های قبلی می کند و این تفکّر و برنامه ریزی نیز بازگشت به مخلوقات و مصنوعات جهان آفرینش دارد. یعنی هر چه انسان می سازد، شبیه و مانندی برای آن در جهان خلقت دیده; و گاه اشکال مخلوقات گوناگون را به هم ترکیب می کند و از آن چیزی درست می کند; صنعت کشتی را از مرغان دریایی، و هواپیما را از خلقت پرندگان، ومراکب دیگر را از مراکب صحرایی آموخته است. بنابراین، اوّلا در مصنوعات خود نیاز به اندیشه و تفکّر دارد و ثانیاً نیاز به پیروی و تقلید و الگو گرفتن از موجودات اطراف خویش. آن کس که تمام افعالش ابداع است، نه اندیشه ای لازم دارد و نه الگویی، تنها خداست.

امروز ثابت شده است که تنها در روی کره زمین میلیونها نوع گیاه و حیوان و حشره وجود دارد که هنوز بسیاری از آنها که در اعماق دریاها و یا در قلب جنگلها و یا درون کویرهای دوردست و یا مناطق قطبی زندگی می کنند، برای انسان کشف نشده است; آفریده هایی با شگفتی های حیرت انگیز و طرز زندگی کاملا متفاوت و ساختمان و ترکیب بندی بسیار حساب شده. تمام اینها، ابداعات الهی است و ابداع او یکی از دلایل وجود و علم و قدرت است.

گذشته از همه اینها، مصنوعات بشری با گذشت قرنها و استفاده کردن از تجربه های دیگران تکامل می یابد، در حالی که مخلوقات خدا چنین نیست و اگر روند تکاملی داشته باشند، از درون خود آن مخلوق سرچشمه می گیرد، نه با تجربه جدید.

سپس در چهارمین جمله برای توضیح و تفسیر گفتار پیشین می فرماید: «علم و دانش او، اعماق پرده های غیب را شکافته و به عقاید پیچیده و پنهان احاطه دارد» (خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَیْب السُّتُرَاتِ(2)، وَ أَحَاطَ بغُمُوضِ عَقَائِد السَّرِیرَاتِ(3)).

اگر آفرینش او در اَشکال و کیفیّات بسیار متنوّع و گوناگون نیاز به اندیشه و الگوی قبلی ندارد; به این دلیل است که علم او بی پایان و نامحدود است. در اعماق همه چیز نفوذ دارد و از عقاید پنهانی هر کس با خبر است. آری، کسی نیاز به اندیشه و تفکّر و استفاده از تجارب دیگران دارد، که علمش محدود است و از پشت پرده های غیب بی خبر است.

تعبیر بالا، در واقع از قبیل ذکر خاص بعد از عام است; یعنی نخست از علم خداوند به باطن تمام اشیا، سخن می گوید; سپس از علم او به عقاید پنهان آدمیان.


نکته:

وسعت علم خداوند:

مسئله علم خداوند، هم از نظر معرفتی و هم از نظر آثار اخلاقی و تربیتی از مهمترین مسائل است. مسئله ای است که قرآن مجید، بحث های مهمّی پیرامون آن دارد و گستردگی آن را با مثالهای زیبایی بیان می کند. از جمله می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ مَا فِی الاَْرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلاَمٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدهِ سَبْعَةُ أَبْحُر مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللهِ إِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَکِیمٌ; اگر همه درختان روی زمین قلم شود و دریا برای آن مرکّب گردد و هفت دریا بر آن افزوده شود، همه اینها تمام می شود، ولی کلمات (و معلومات) خدا پایان نمی گیرد! خداوند عزیز و حکیم است».(4)

اگر در عمق این مثال دقت کنیم و معنای آن را کاملا در ذهن مجسّم سازیم، آنگاه به این حقیقت پی می بریم که دامنه علم پروردگار بسیار فراتر از آن است که ما فکر می کنیم.

بدیهی است این علم نمی تواند علم حصولی و از طریق تصوّر و تصدیق باشد; بلکه علم حضوری است. یعنی حضور خداوند در همه جا و در هر زمان و هر مکان و حضور همه اشیا در نزد ذات پاک او ایجاب می کند که چیزی بر او مخفی و پوشیده نباشد; چرا که حقیقت علم، حضور معلوم نزد عالم است; منتها در علم حصولی، معلوم شخصاً نزد عالم حضور ندارد، بلکه صورتی از آن طریق تصوّر یا تصدیق در ذهن عالم، حاضر می شود; ولی در علم حضوری ذات معلوم نزد عالم حاضر است و تمام اشیا و حوادث در هر زمان و هر مکان، باطن و ظاهر آنها، همه از طریق همین علم حضوری نزد خداوند واضح و آشکار است.

به همین دلیل، امام(علیه السلام) در بخش اوّل از خطبه بالا می فرماید: علم و دانش او اعماق پرده های غیب را شکافته و عقاید پیچیده و پنهان را احاطه کرده است.

ممکن است درک مفهوم علم حضوری برای بعضی مشکل باشد; ولی با یک مثال می توان آن را روشن ساخت و آن اینکه بی شک علم ما به صورت های ذهنی ما و تصوّرها و تصدیق هایی که از جهان خارج در ذهن ما ترسیم شده، علم حضوری است; یعنی این صورت های ذهنی نزد روح ما حاضر است و از آن جدا نیست. آری، علم خداوند به تمام عالم هستی اینگونه است، نه اینکه صور ذهنی داشته باشد; بلکه وجود عینی آنها نزد او است; چرا که می دانیم او همه جا با ماست: «وَ هُوَ مَعَکُمْ ایْنَ مَا کُنْتُمْ»(5). و او از ما به ما نزدیکتر است «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مَنْ حَبْلِ الْوَرِید»(6).

از اینجا روشن می شود که توجّه به این علم گسترده و بی پایان، چه آثار مهم تربیتی دارد. زیرا، هنگامی که انسان، عالَم را محضر خدا بداند و علم او را محیط بر اسرار درون و مسایل برون ببیند، به یقین مراقب اعمال و حتی نیّات و افکار خویش خواهد بود(7). (8)


پی نوشت:

  1. «ضمائر» جمع «ضمیر» از مادّه «ضمور» (بر وزن قبول) گرفته شده، که در اصل به معنای لاغر و باریک شدن است و از آنجا که اسرار درون انسان نیز باریک و دقیق است، واژه ضمیر به باطن انسان اطلاق شده است.

  2. «سترات» جمع «سُتْره» (بر وزن قربة) به معنای پرده، یا چیزهایی است که اشیای مختلف را با آن می پوشند.

  3. «سریرات» جمع «سریره» به معنای چیزی که انسان آن را مکتوم و مخفی می کند. باید توجّه داشت که جمع «سریره» گاهی «سرائر» آمده که جمع مکسّر است و گاه به صورت جمع صحیح با «ات» می آید.

  4. سوره لقمان، آیه 27.

  5. سوره حدید، آیه 4.

  6. سوره ق، آیه 16.

  7. برای توضیح بیشتر درباره علم خداوند به کتاب «پیام قرآن» جلد 4، مراجعه شود.

سند خطبه: بخشی از این خطبه را آمدی در غرر و بخش دیگری را زمخشری در ربیع الأبرار و نیز بخش دیگری را آمدی در همان غرر در جایی دیگر آورده است؛ که با آنچه در نهج البلاغه آمده است، تفاوت ها و اضافاتی دارد که نشان می دهد، آنها این خطبه را از منابع دیگری نقل کرده اند نه از نهج البلاغه.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 227

).