[hadith]و من کلام له (علیه السلام) فی بعض أیام صفین‏:

وَ قَدْ رَأَیْتُ جَوْلَتَکُمْ وَ انْحِیَازَکُمْ عَنْ صُفُوفِکُمْ تَحُوزُکُمُ الْجُفَاةُ الطَّغَامُ وَ أَعْرَابُ أَهْلِ الشَّامِ، وَ أَنْتُمْ لَهَامِیمُ الْعَرَب وَ یَآفِیخُ الشَّرَفِ وَ الْأَنْفُ الْمُقَدَّمُ وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ؛ وَ لَقَدْ شَفَی وَحَاوِحَ صَدْرِی أَنْ رَأَیْتُکُمْ بأَخَرَةٍ تَحُوزُونَهُمْ کَمَا حَازُوکُمْ وَ تُزیلُونَهُمْ عَنْ مَوَاقِفِهِمْ کَمَا أَزَالُوکُمْ حَسّاً بالنِّصَالِ وَ شَجْراً بالرِّمَاحِ، تَرْکَبُ أُوْلَاهُمْ أُخْرَاهُمْ کَالْإِبلِ الْهِیمِ الْمَطْرُودَةِ تُرْمَی عَنْ حِیَاضِهَا وَ تُذَادُ عَنْ مَوَارِدهَا.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 506-499

و من کلام له علیه السلام فی بعض ایّام صفّین.

یکی از سخنان امام علیه السلام که در یکی از روزهای جنگ صفّین ایراد فرموه است

.

خطبه در یک نگاه:

با توجّه به اینکه امام علیه السلام این سخن را در یکی از ایّام صفّین بیان فرموده، و نشان می دهد ناظر به حادثه ای است که در آغاز آن، اصحاب امام علیه السلام عقب نشینی کردند و سپس بازگشتند و بر دشمن پیروز شدند؛ مقصود امام این بوده است که نخست عقب نشینی آنها را با الفاظی لطیف و ملایم نکوهش و مذمّت کند، سپس از ضدّ حمله آنها ستایش و تمجید به عمل آورد و آنها را تشویق به پایمردی و ایستادگی در برابر دشمن کند و به یقین گذاشتن انگشت روی نقطه ضعف و سپس پرداختن به نقاط قوّت و تشویق آنان، از نظر روانی تأثیر خاصّی دارد، که امام علیه السلام در این کلام فصیح و بلیغ خود از این روش بهره گرفته است

.

بر زخم دلم مرهم نهادید:

بعضی از شارحان نهج البلاغه نقل کرده اند که امام(علیه السلام) این خطبه را هنگامی بیان فرمود که میمنه (بخش راست لشکر) اهل عراق عقب نشینی کرد; سپس در یک ضدّ حمله، به جای خود بازگشت و به «مالک اشتر» پیوست و «مالک» به اتّفاق آنها بر صفوف لشکر شام یورش برد و آنها را پراکنده ساخت.(1) هنگامی که امام این دو صحنه را مشاهده کرد، آنها را مخاطب ساخت و سخنان بالا را خطاب به آنها ایراد فرمود.

در جمله های کوتاه بالا امام(علیه السلام) برای تشویق این گروه از یارانش نخست به نقطه ضعف آنها اشاره کرده و بعد به جبران آن ضعف از ناحیه خودشان اشاره می کند و گفتار خود را با انواع تشبیهات عمیق و زیبا و کنایات پرمعنا می آمیزد، تا عمیق ترین اثر را در روح و جان آنها بگذارد و در آینده از آن پند گیرند و در برابر حملات دشمن پایمردی و استقامت بیشتری نشان دهند.

نخست می فرماید: «من فرار و هزیمت و کناره گیری و عقب نشینی شما را از صفوف خودتان مشاهده کردم (و با چشم خود دیدم) که فرومایگان خشن و اعراب بادیه نشین شام، شما را به عقب نشینی وادار کردند». (وَ قَدْ رَأَیْتُ جَوْلَتَکُمْ(2)، وَ انْحِیَازَکُمْ(3) عَنْ صُفُوفِکُمْ، تَحُوزُکُمُ الْجُفَاةُ(4) الطَّغَامُ(5)، وَ أَعْرَابُ أَهْلِ الشَّامِ).

«این درحالی است که شما از بزرگان و (شجاعان) پیشگامان عرب و از سران شرف، و پیشروان و برجستگان آنها هستید!». (وَ أَنْتُمْ لَهَامِیمُ(6) الْعَرَب، وَ یَآفِیخُ(7) الشَّرَفِ، وَ الأَنْفُ(8) الْمُقَدَّمُ، وَ السَّنَامُ الأَعْظَمُ).

من ازشما چنین عقب نشینی را انتظار نداشتم و برازنده و شایسته شما نبود; ولی خوشوقتم طولی نکشید که: «ناراحتی درون سینه مرا شفا بخشیدید (و بر زخم دلم مرهم نهادید;) چون دیدم همان گونه که آنها شما را به عقب نشینی وا داشتند، شما صفوفشان را درهم شکستید و آنان را از لشکرگاه خود به عقب راندید». (وَ لَقَدْ شَفَی وَحَاوِحَ(9) صَدْرِی أَنْ رَأَیْتُکُمْ بأَخَرَة تَحُوزُونَهُمْ کَمَا حَازُوکُمْ، وَ تُزیلُونَهُمْ عَنْ مَوَاقِفِهمْ کَمَا أَزَالُوکُمْ).

«آنها را به رگبار تیر و نیزه بستید، آنچنان که فراریان آنها، همچون شتران تشنه عقب رانده شده از ورود به آبشخور، بر روی هم می ریختند!» (حَسّاً(10) بالنِّصَالِ(11)، وَ شَجْراً(12) بالرِّمَاحِ; تَرْکَبُ أُولاَهُمْ أُخْرَاهُمْ کَالاِْبلِ الْهِیمِ(13) المَطْرُودَةِ; تُرْمَی عَنْ حِیَاضِهَا; وَ تُذَادُ(14) عَنْ مَوَارِدهَا!).

بی شکّ، جنگ صفّین مقابله دو لشکر بود که یکی از آنها بسیاری از شخصیّت های اسلامی را در خود جای می داد; بعضی از صحابه پیامبر و بعضی از فرزندان صحابه و از خاندان های با شخصیّت و از پیش گامان در اسلام بودند، که در خدمت علی(علیه السلام) در برابر گروهی قیام کردند که در واقع بازماندگان دوران جاهلیّت و فرومایگان و فرصت طلبان و دنیا دوستانی بودند که با جوایز و بخشش های بی حساب و کتاب معاویه، به میدان آمده بودند و در رأس آنها «عمرو بن عاص» بود که رشوه کلانش را که همان حکومت مصر بود، در برابر حضور در این میدان و فتنه انگیزی های شیطانی گرفت.

بنابراین، تعبیرات امام(علیه السلام) درباره لشکر شام و لشکر کوفه هرگز جنبه تشویق و تعارف بی محتوا نداشته، بلکه عین واقعیّت بود.(15)


پی نوشت:

  1. «نصر بن مزاحم» در کتاب «صفّین» شأن ورود این خطبه را به خوبی بیان کرده است. او می گوید: در روز هفتم ماه صفر بود که از روزهای وحشتناک جنگ صفّین محسوب می شد; در آن روز لشکر معاویه به بخشی از لشکر امیرمؤمنان علی(علیه السلام) حمله کردند و آنها را عقب راندند; علی(علیه السلام) ناراحت شد و آنها را ملامت نمود و سپس آنها را تشویق به حمله نمود و به اتّفاق «مالک اشتر» حمله سریع و مؤثّری کردند و دشمن را درهم کوبیدند و به عقب راندند; و آنگاه امام(علیه السلام) خطبه مورد بحث را ایراد فرمود. (کتاب وقعه صفین، صفحه 243 تا 256، چاپ بصیرتی قم).

  2. «جَوْله» از مادّه «جَوَلان» در اصل به معنای دور زدن در میدان و مانند آن است; و گاه به معنای عقب نشینی، سپس بازگشت به میدان و حمله به دشمن - که یک حرکت دورانی است - آمده و در کلام بالا به همین معنا است.

  3. «انحیاز» به گفته «قاموس» به معنای ترک مواضع (و عقب نشینی) است.

  4. «جُفاة» جمع «جافی» به معنای افراد فرومایه و خشن است.

  5. «طَغام» جمع «طَغامه» به معنای اوباش و افراد رذل و پست است.

  6. «لهامیم» جمع «لِهْمیم» و «لُهْموم» به معنای اسب های چابک و پیش رو است; سپس به انسان های پیش رو نیز، اطلاق شده است; مانند چیزی که در کلام بالا آمده است. این واژه، گاه به معنای افراد با سخاوت آمده، که تناسبی با محلّ بحث ندارد.

  7. «یآفیخ» جمع «یافوخ» به معنای محل اتّصال استخوان های پیش سر است. بعضی گفته اند: این واژه نام همان موضعی در پیش سر است، که در آغاز تولّد نرم است و با گذشت زمان سفت و محکم می شود و در کلام بالا کنایه از سرکردگان است.

  8. «أنف» معنای واضحی دارد و آن «بینی» است; ولی از آنجا که برجسته ترین نقطه صورت نوک بینی است، عرب این واژه را به افراد پیش رو اطلاق می کند.

  9. «وَحاوح» جمع «وَحوح» به معنای صدایی است که از سینه دردمند بر می خیزد.

  10. «حَسّ» (به فتح حاء) به چند معنا آمده است: گاه به معنای ریشه کن کردن و قتل و کشتن، (مانند کلام بالا.) و گاه به معنای جستجو نمودن، یا دیدن و دریافتن آمده است.

  11. «نَصال» جمع «نَصْل» به معنای قطعه آهن تیزی است که در نوک تیرهای چوبین قرار می دهند تا کارگر شود و در فارسی آن را «پیکان» می گویند.

  12. «شَجْر» به معنای ضربه زدن با نیزه است.

  13. «هیم» جمع «أهیم» یا «هائم» به معنای انسان یا حیوانی است که شدیداً تشنه باشد.

  14. «تُذاد» از مادّه «ذود» به معنای طرد کردن و عقب راندن است.

سند خطبه: این کلام را طبری در تاریخ خود در حوادث سنه 37 و مرحوم کلینی در کتاب جهاد از فروغ کافی و نصر بن مزاحم در کتاب صفّین (با تفاوتهایی) نقل کرده اند. ابن اثیر در کتاب نهایه لغات پیچیده این کلام را تفسیر کرده، که نشان می دهد به دست او هم رسیده است.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 221

).