[hadith]إِنَّهُ لَیْسَ عَلَی الْإِمَامِ إِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ، الْإِبْلَاغُ فِی الْمَوْعِظَةِ وَ الِاجْتِهَادُ فِی النَّصِیحَةِ وَ الْإِحْیَاءُ لِلسُّنَّةِ وَ إِقَامَةُ الْحُدُود عَلَی مُسْتَحِقِّیهَا وَ إِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَی أَهْلِهَا. فَبَادرُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِ تَصْوِیحِ نَبْتِهِ وَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُشْغَلُوا بأَنْفُسکُمْ عَنْ مُسْتَثَارِ الْعِلْمِ مِنْ عِنْد أَهْلِهِ، وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ، فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بالنَّهْیِ بَعْدَ التَّنَاهِی‏.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 466-442

وظایف امام و مردم:

در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) به وظایف پنچ گانه پیشوای مسلمین و وظایف مسلمانان در میان خود پرداخته و نکات مهمّی را در این زمینه یاد آور می شود; گویی بحث های پیشین امام(علیه السلام) که در بخش قبل آمده، این سؤال و ایراد را در اذهان بعضی برانگیخته که اگر ما در وادی جهالت افتادیم و یا شکایت مشکلات خویش به نااهل برده ایم، به خاطر آن است که امام دست ما را نگرفته و پا به پا نبرده و شیوه راه رفتن را به ما نیاموخته است.

در پاسخ این سؤال مقدّر، امام(علیه السلام) می فرماید: من تمام وظایف خویش را که در پنج امر خلاصه می شود، در برابر شما انجام داده ام. این شما هستید که در انجام وظیفه کوتاهی کرده اید. می فرماید: «امام و پیشوا غیر از آنچه به فرمان خدا بر عهده او نهاده شده است وظیفه ای ندارد». (إنَّهُ لَیْسَ عَلَی الاِْمَامِ إِلاّ مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ).

وظایف او از این قرار است:

1- مواعظ الهی را به همه ابلاغ کند (و آموزش های لازم را در تمام زمینه ها به مردم بدهد)». (الإِبْلاَغُ فِی الْمَوْعِظَةِ).

2- «تلاش و کوشش در خیرخواهی (در تمام زمینه ها)». (وَ الاِجْتِهَادُ فِی النَّصِیحَةِ).

3- «احیای سنّت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) (و اجرای تمام قوانین الهی)». (وَ الإِحْیَاءُ لِلسُّنَّةِ).

4- «اجرای حدود الهی نسبت به تمام مستحقّین (بدون تبعیض و بی کم و کاست)». (وَ إِقَامَةُ الْحُدُود عَلَی مُسْتَحِقِّیهَا).

5- «پرداختن حقوق و سهم همگان (از بیت المال)» (وَ إِصْدَارُ السُّهْمَانِ(1) عَلَی أَهْلِهَا).

و به این ترتیب، وظایف اصلی پیشوای مسلمین مشخّص شده است.

از یکسو: باید نسبت به احکام اسلام اطّلاع رسانی کامل کند، به گونه ای که طالبان حق، از جهل و نادانی بدرآیند و بی اطّلاعی از احکام بدون دلیل، عذر شناخته نشود.

از سوی دیگر: در خیرخواهی مسلمین و اصلاح وضع دینی و دنیوی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مردم نهایت تلاش و کوشش را به کار بندد.

و از سوی سوم: برای احیای احکام الهی و سنّت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) از طریق امر به معروف و نهی از منکر، یا هر وسیله دیگری کوشش کند.

و از سوی چهارم: برای پیش گیری از جرایم، حدود الهی را در مورد مستحقّین، بدون هیچ گونه تبعیض و تسامح اجرا کند.

و از سوی پنجم: حقوق مستحقّین و نیازمندان را از بیت المال، بی کم و کاست بپردازد.

هنگامی که پیشوای مسلمین این امور را انجام دهد، دَیْن خود را به بندگان خدا ادا کرده است و اگر نابسامانی پیش آید، در اثر کوتاهی مردم است.

سپس امام(علیه السلام) به وظایف مردم پرداخته و سه وظیفه عمده برای آنها بیان می کند. نخست می فرماید: «در فرا گرفتن علم بکوشید پیش از آن که درخت آن بخشکد! و قبل از آن که به خود مشغول گردید (و به دنیا آلوده شوید). علم و دانش را از نزد اهلش استخراج کنید!». (فَبَادرُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِ تَصْوِیحِ(2) نَبْتِهِ، وَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُشْغَلُوا بأَنْفُسکُمْ عَنْ مُسْتَثَارِ(3) الْعِلْمِ مِنْ عِنْدَ أَهْلِهِ).

منظور از خشکیدن درخت علم، ممکن است شهادت آن حضرت باشد و منظور از مرکز جوشش علم نیز وجود مبارک خود او باشد. به این ترتیب، به آنها هشدار می دهد پیش از آنکه از میان شما بروم آنچه می خواهید بپرسید و فرا گیرید.

این سخن همانند چیزی است که در اواخر عمر مبارکش می فرمود: «سَلوُنِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی; از من به پرسید پیش از اینکه مرا نیابید».(4)

این احتمال نیز وجود دارد که مراد حضرت از این جمله، خشکیدن درخت وجود انسان باشد; چون انسان در هر سنّ و سالی آماده فراگیری علوم نیست. و این تفسیر با جمله بعدی هماهنگ است; زیرا هر چه عمر انسان بالاتر رود، هم گرفتاری او بیشتر می شود و هم استعداد فراگیری او کمتر می شود. جمع بین این دو تفسیر نیز کاملا ممکن است.

در بیان دومین و سومین وظیفه مردم چنین می گوید: «مردم را از منکرات بازدارید، و خودتان نیز مرتکب نشوید، چرا که شما موظّف هستید اوّل خودتان ترک گناه کنید، و آنگاه مردم را از آن نهی نمایید!». (وَ انْهَوْا عَنْ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ، فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بالنَّهْی بَعْدَ التَّنَاهِی!).

به این ترتیب، وظیفه مردم این است که اوّلا: سطح معرفت و علم و آگاهی خود را بالا ببرند; چرا که جهل یکی از عوامل ناهنجاری هاست و ثانیاً: درعمل به دستورات خداوند بکوشند و وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را که یک وظیفه عمومی است، فراموش نکنند و به یقین اگر حکومت وظایف پنجگانه خود را انجام دهد، و مردم به این وظایف سه گانه عمل کنند، صلاح و سعادت جامعه را فرا خواهد گرفت.

در اینجا میان «شارحان نهج البلاغه» سؤالی مطرح شده، سؤالی که به ذهن هر خواننده دقیقی می آید و آن این که: چگونه امام(علیه السلام) نهی از منکر را مشروط به خودداری شخص خود نهی کننده از منکرات شمرده و فرموده: «فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بالنَّهْیِ بَعْدَ التَّنَاهِی!»

«ابن ابی الحدید» در پاسخ این اشکال می گوید: «منظور این نیست که نهی از منکر مشروط به خودداری شخص نهی کننده باشد; بلکه منظور این است که من نخست شما را به خودداری از منکرات امر کردم و سپس نهی کردن دیگران».(5)

مرحوم «شارح خویی» این پاسخ را نوعی تکلّف شمرده، سپس افزوده: «بهتر این است که در پاسخ این سؤال گفته شود، امام(علیه السلام) در ابتدا هر دو را واجب شمرده (بی آنکه هیچ کدام مشروط به دیگری باشد) و جمله اخیر اشاره به این است که وجوب خویشتن داری از منکرات، موکّدتر از وجوب نهی از منکر است! چرا که اصلاح خویشتن، مقدّم بر اصلاح دیگران است».(6)

ولی بهتر این است که گفته شود: خویشتن داری از گناه، شرط کمال نهی از منکر است، نه شرط وجوب. زیرا، به یقین انسان وقتی خود مرتکب گناهی شود و بخواهد دیگران را از آن نهی کند، سخن او تأثیر چندانی نخواهد داشت و اگر مردم جریان را بدانند او را مورد تمسخر قرار می دهند و می گویند:

ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند،         بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست!

لذا پیشوایان اسلام بر این معنا تأکید داشتند که: ما شما را از هر کاری نهی می کنیم، نخست خودمان از آن پرهیز داریم.

داستان نهی کردن پیامبر(صلی الله علیه وآله) کودکی را از خرما معروف است، که در آن روز که حضرت خرما خورده بود او را نهی نکرد و در ادبیّات فارسی نیز آمده است: رطب خورده منع رطب چون کند!

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نیز سوگند یاد می کند که: «والله! شما را ازهر چیز نهی کردم، قبلا خودم آن را ترک گفتم».(7)


پی نوشت:

  1. «سُهمان» (بر وزن لقمان) جمع «سهم» به معنای بهره و نصیب است.

  2. «تصویح» به معنای خشک شدن گیاه و چوب و مانند آن است، به حدّی که شکاف بردارد.

  3. «استثار» از مادّه «استیثار» گرفته شده، و در اینجا به معنای به هیجان درآوردن و منتشر ساختن است.

  4. نهج البلاغه، خطبه 93.

  5. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 7، صفحه 170.

  6. شرح نهج البلاغه مرحوم خویی، جلد 7، صفحه 251.

  7. نهج البلاغه، خطبه 175.