[hadith]وعظُ الناس:

أَلَا إِنَّ أَبْصَرَ الْأَبْصَارِ مَا نَفَذَ فِی الْخَیْرِ طَرْفُهُ، أَلَا إِنَّ أَسْمَعَ الْأَسْمَاعِ مَا وَعَی التَّذْکِیرَ وَ قَبلَهُ.‏ ‏أَیُّهَا النَّاسُ، اسْتَصْبحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْبَاحٍ وَاعِظٍ مُتَّعِظٍ وَ امْتَاحُوا مِنْ [صَفِیِ‏] صَفْوِ عَیْنٍ قَدْ رُوِّقَتْ مِنَ الْکَدَرِ. عِبَادَ اللَّهِ، لَا تَرْکَنُوا إِلَی جَهَالَتِکُمْ وَ لَا تَنْقَادُوا [إِلَی أَهْوَائِکُمْ‏] لِأَهْوَائِکُمْ، فَإِنَّ النَّازلَ بهَذَا الْمَنْزلِ نَازلٌ بشَفَا جُرُفٍ هَارٍ یَنْقُلُ الرَّدَی عَلَی ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَی مَوْضِعٍ لِرَأْیٍ یُحْدثُهُ بَعْدَ رَأْیٍ یُرِیدُ أَنْ یُلْصِقَ مَا لَا یَلْتَصِقُ وَ یُقَرِّبَ مَا لَا یَتَقَارَبُ. فَاللَّهَ اللَّهَ أَنْ تَشْکُوا إِلَی مَنْ لَا یُشْکِی شَجْوَکُمْ وَ لَا یَنْقُضُ برَأْیِهِ مَا قَدْ أَبْرَمَ لَکُمْ.[/hadith]

امام (ع) سپس درباره لزوم بیداری فکر در جهت به دست آوردن سعادتهای باقی و خیر جاوید و پذیرش موعظه و اندرز آغاز سخن می کند و می فرماید بیناترین چشمها آن است که نظر در خیر و نیکی دوخته باشد، و شنواترین گوشها آن است که اندرز را فرا گیرد و بپذیرد، و مراد از نگاه چشم (طرف بصر) نگاه عقل است، و سمع نیز به طریق استعاره آمده است، یا این که منظور همان حسّ بینایی و شنوایی است، به این معنا که بهترین دیدنیهای چشم و شنیدنیهای گوش آن است که به بیننده و شنونده فایده مطلوب را برساند، و اینها همان کمالات نفسانی است که از طریق علوم و اخلاق به دست می آید.

و پس از تمهید این مقدّمه مردم را مخاطب قرار داده و به آنها گوشزد می فرماید که گفتار او را بپذیرند، و چراغ دل را به انوار هدایت او روشن سازند و برای خود واژه مصباح (چراغ) را استعاره فرموده و با ذکر شعله و استصباح (نور از چراغ گرفتن) آن را ترشیح داده است، و نیز واژه عین (چشمه) را بر سبیل استعاره آورده است، و صفو (ناب)، ترویق (زلال کردن) و متح (دلو آب را از چاه کشیدن) در ترشیح آن آمده است. و وجه استعاره نخست این است که آن حضرت مانند چراغ، که تاریکیها را می زداید و مردم را رهنمون می شود، راهنما و پیشوای خلق است، و جهت استعاره دوّم این است که مایه های زندگی جاوید در پرتو وجود او به دست می آید، همچنان که آب چشمه سارها مایه زندگی مردم در این دنیاست، و ذکر صاف و پاکیزه بودن آن از تیرگیها، اشاره به مراتب رسوخ آن حضرت در علم است، و این که هیچ گونه غبار شبهه ای نمی تواند زلال یقین او را مکدّر و آلوده سازد.

امام (ع) در این گفتار به مردم دستور می دهد که از او کسب هدایت کنند و علم و اخلاق از وی فرا گیرند، و پس از این به سخنان خود ادامه داده آنان را از جهالت و نادانی و دل خوش داشتن و تکیه کردن بدان نهی می فرماید، و از پیروی هوسهای باطلی که انسان را از دایره حقّ و صلاح و فضیلتهای اخلاقی بیرون می برد، و به سوی باطل و خویهای زشت و ناپسند می کشاند بر حذر می دارد.

فرموده است: «فإنّ النّازل بهذا المنزل...»:

مراد کسی است که دیگران را راهنمایی می کند، و با نادانی و ناآگاهی به مصالح عمومی ادّعای نصیحت و خیر خواهی آنها را دارد، زیرا آن حضرت مصالح عامّه را ملاحظه، و مردم را به سوی آنها راهنمایی می فرمود، ولی آنها هنگامی که با یکدیگر خلوت می کردند، منافقان ایشان، آنان را از انجام دادن دستورهای آن حضرت که برای آنها زحمت و مشقّت داشت مانند جهاد یا اقدام بر کارهای دشوار باز می داشتند و به عکس فرموده امام فرمان می دادند، این منافقان کینه توز که خود را شایسته احراز مقام آن حضرت معرّفی می کردند، برای این که در دین فساد و تباهی پدید آورند، مردم را در جهتی که بر وفق دلخواه و موجب تأمین مقاصد آنان بود، سوق می دادند، و این گفتار اشاره است به کسی که خود را در مقام راهنمایی، خیرخواه، قرار می دهد، در حالی که رهنمودهای او همه برخاسته از نادانیها و هوسهایی است که بر دل او چیره شده و او را به لبه پرتگاه نابودی کشانیده است، امام (ع) واژه جرف (کناره رودخانه که آب زیر آن را خالی کرده باشد) را برای آراء و عقاید فاسدی که ابراز می شود استعاره فرموده است، زیرا این گونه عقاید بر نظام عقل استوار نیست، و شرع هم آنها را اجازه نداده است و به منزله ویرانه سست بنیادی است که هر چه بر آن بنا شود، محکوم به خرابی و ویرانی است، و مانند این است که دعوت کننده این گونه عقاید فاسد، بر لب پرتگاه ایستاده است که ناگهان محلّ او فرو می ریزد و او را سرازیر جهنّم می کند، و یا در سراشیب نابودی این دنیا سرنگون می سازد، معمولا در باره کسی که کار خلاف قاعده ای انجام می دهد، و از این بابت انتظار کیفری در باره او می رود، گفته می شود: إنّه علی شفا جرف هار (او بر لب پرتگاه نابودی است) و نظیر آن فرموده خداوند متعال است: «أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی  شَفا جُرُفٍ هارٍ».

فرموده است: «ینقل الرّدی علی ظهره من موضع...»:

«ردی» به معنای نابودی است، و چون رأی فاسد هم برای کسی که آن را تبلیغ می کند، و هم برای کسی که آن را می پذیرد، موجب هلاکت است، آن کس که از روی هوا و هوس، اندیشه باطل را بر مردم عرضه می کند مانند این است که هلاکت را بر پشت گرفته از پیش یکی به نزد دیگری می برد، و آن را میان کسانی که اندیشه نادرست خود را به آنها عرضه می دارد، پخش می کند، در حالی که او مدّعی است که هلاکت را از آنان دور می سازد.

فرموده است: «لرأی یحدثه بعد رأی یرید أن یلصق ما لا یلتصق»:

در این گفتار نتیجه و حاصل کار او بیان شده است، زیرا انتقال او از جایی به جایی مستلزم نقل هلاکت و نابودی از این جا به آن جاست.

لرأی با واو (و لرأی) نیز روایت شده است، از این رو این عبارت، کلامی مستأنف و مستقلّ از سخن پیش است و معنایش این است که به سبب اندیشه تازه خود می خواهد آنچه را چسبیدنی و قابل امکان نیست بچسباند و ممکن سازد، امام (ع) در این جا واژه لصق (چسباندن) را برای صلح استعاره فرموده، و مراد این است که او می خواهد میان شما و دشمنانتان صلح و سازش برقرار کند، در حالی که این امر سازش پذیر نیست، و جهت مشابهت میان این دو این است که همان گونه که چسب دو چیز را به یکدیگر می چسباند و متّحد می سازد، صلح دهنده نیز دو طرف مخاصمه را که رو در روی هم قرار گرفته اند گرد هم می آورد و موجبات وحدت آنان را فراهم می سازد، و شاید هم مراد این باشد که او می خواهد از اندیشه های باطل و آرای فاسد خود آنچه را شایسته شما نیست بر شما بچسباند. جمله «و یقرّب ما لا یتقارب» نیز به همین معناست، یعنی فاصله دوری را که میان شما و دشمنان شماست بر دارد و شما را به یکدیگر نزدیک گرداند، و این امر نزدیک شدنی نیست، و از این عبارت فهمیده می شود کسی که آنان را از مشورت با آن حضرت باز می دارد، و صلح با معاویه را به میان می آورد، دست از یاری آنان در جنگ باز داشته، و از مداخله در آن سرباز زده است.

سپس امام (ع) آنان را از عذاب خداوند بیم می دهد، که از اندوه خود نزد کسانی که شایستگی آن را ندارند، شکوه کنند، زیرا کسی که شکایت نزد او برده می شود یا طرف مشورت قرار می گیرد، اگر در اندوه شکایت کننده سهمی نداشته باشد هر چند به حسن اندیشه معروف باشد شایستگی این کار را ندارد، و دلیل این مطلب این است که اگر انسان نسبت به کاری اهتمام و دلسوزی داشته باشد، منتهای فکر خود را به کار می اندازد، و جنبه های مختلف موضوع را بررسی می کند، و آنچه را بهتر و سودمندتر است بر می گزیند هر چند چنین کسی از اندیشه ای ممتاز برخوردار نباشد، بر خلاف کسی که بدون دلسوزی و همدردی بخواهد راه بهتر را پیدا کند و به آنچه شایسته است دست یابد که انتظار چنین اهتمامی از او نیست.

پس از این امام (ع) آنان را نهی می فرماید از این که منافقان با بد اندیشیهای خود عزم آنها را در باره آمادگی برای جنگ که آن حضرت با نگرشی صحیح در آن اصرار دارد سست کنند.