[hadith]بَنو أمیة:

فَمَا احْلَوْلَتْ لَکُمُ الدُّنْیَا فِی لَذَّتِهَا وَ لَا تَمَکَّنْتُمْ مِنْ رَضَاعِ أَخْلَافِهَا إِلَّا مِنْ [بَعْدهِ‏] بَعْد مَا صَادَفْتُمُوهَا جَائِلًا خِطَامُهَا قَلِقاً وَضِینُهَا، قَدْ صَارَ حَرَامُهَا عِنْدَ أَقْوَامٍ بمَنْزلَةِ السِّدْرِ الْمَخْضُود وَ حَلَالُهَا بَعِیداً غَیْرَ مَوْجُودٍ وَ صَادَفْتُمُوهَا وَ اللَّهِ ظِلًّا مَمْدُوداً إِلَی أَجْلٍ مَعْدُودٍ، فَالْأَرْضُ لَکُمْ شَاغِرَةٌ وَ أَیْدیکُمْ فِیهَا مَبْسُوطَةٌ وَ أَیْدی الْقَادَةِ عَنْکُمْ مَکْفُوفَةٌ وَ سُیُوفُکُمْ عَلَیْهِمْ مُسَلَّطَةٌ وَ سُیُوفُهُمْ عَنْکُمْ مَقْبُوضَةٌ. أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ دَمٍ ثَائِراً وَ لِکُلِّ حَقٍّ طَالِباً وَ إِنَّ الثَّائِرَ فِی دمَائِنَا کَالْحَاکِمِ فِی حَقِّ نَفْسهِ وَ هُوَ اللَّهُ الَّذی لَا یُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ وَ لَا یَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ. فَأُقْسمُ باللَّهِ یَا بَنِی أُمَیَّةَ عَمَّا قَلِیلٍ لَتَعْرِفُنَّهَا فِی أَیْدی غَیْرِکُمْ وَ فِی دَارِ عَدُوِّکُمْ.[/hadith]

فرموده است: «فما احلولت لکم الدّنیا فی لذّاتها... من بعد»:

روی سخن با بنی امیّه و امثال آنهاست، و از این که پس از پیامبر (ص) بر دنیا دست یافته و از آن کام گرفته اند و بدان شادمانند آنها را سرزنش می کند و یادآوری می فرماید که اینان با این کارها به مخالفت با سنّت پیامبر (ص) برخاسته اند، و واژه أخلاف را استعاره، و بدان به انواع دست آوردها و خوشیهای دنیا اشاره فرموده است و با ذکر واژه رضاع که به معنای شیر خوردن بچّه از مادر است استعاره را ترشیح داده و با تشبیه دنیا به ماده شتر، خوردن از پستان آن را بطور کنایه بیان فرموده است.

فرموده است: «و صادفتموها... غیر موجود»:

واژه خطام (مهار) و وضین (تنگ چهار پا) را به گونه استعاره آورده، و آن را با واژه های قلق (اضطراب) و جولان (تاخت و تاز) ترشیح داده و به نحو کنایه بیان فرموده که برخورد آنها با دنیا پس از پیامبر خدا (ص) روند صحیحی نداشته و آن چنان که سزاوار بوده، اعمال آنها در چارچوب دین جریان نداشته است، و این به سبب ضعف حاکمان بوده است که نتوانسته اند تباهیها را از جامعه مسلمانان دور و امور آنها را اصلاح کنند، و وضع آنها شبیه ناقه ای بوده که تنگ جهاز آن سست، و مهارش لرزان و رفتارش نامنظّم و حالش ناموزون باشد، چنین مرکبی پیوسته در معرض ناآرامی و بی قراری است، و ممکن است در حالی که حرکت می کند برگردد و سوار خود را بر زمین زند و به هلاکت برساند.

سپس فرومایگی و پستی بنی امیّه را بیان، و حرام را از نظر آنان به سدر بی خار تشبیه می فرماید، و وجه شباهت این است که بیمهایی که خداوند بر ارتکاب محرّمات و منهیّات داده به منزله خار در درخت سدر می باشد که همان گونه که خار در جهت خود مانع دسترسی به میوه درخت است، وعیدهای خداوند نیز مانع ارتکاب محرّمات و منهیّات می باشد، و چون برخی از امّت اسلام نواهی و وعیدهای إلهی را از خود دور شمرده و متوجّه خود نمی دانستند، و آنچه را حرام بود به جا می آوردند، این وضع به منزله دست یافتن به درخت سدر بی خار شمرده شده است که دسترسی و بهره برداری از آن آسان می باشد. و این که فرموده است حلال آن از دسترس دور و غیر موجود می باشد، یعنی در میان این قوم که بنی امیّه اند چنین است، و جائلا و قلقا در جمله حال می باشند.

فرموده است: «و صادقتموها و اللّه... معدودا»:

امام (ع) واژه ظلّ (سایه) را برای دنیا استعاره فرموده و با واژه ممدود (کشیده شده) آن را ترشیح داده و بطور کنایه بنی امیّه را تهدید فرموده است که سایه، پس از مدّتی از میان می رود، سپس واژه شاغر (تهی) را برای زمین استعاره کرده و از این که برای آنها خالی از دغدغه و مانع است آن را کنایه قرار داده است، گفته می شود بقی الأمر الفلانیّ شاغرا برجله و این را به کسی می گویند که او را دوست و حمایت کننده ای نباشد، و با این کنایه اشاره فرموده است به خودسری و وسعت نفوذ اینها در کارها، و مراد از قاده خلفاست، و منظور از سلطه شمشیرها بر خلفا جرأت و حاکمیّت بنی امیّه بر آنان است. و مقصود از قبض سیوف رهبران حقّ، عدم قدرت و سلطه بر آنهاست.

فرموده است: «الا إنّ لکلّ دم ثائرا... من هرب»:

امام (ع) بنی امیّه را از قهر و عذاب خداوند بیم داده است، و قهر و عذاب خداوند دو واژه کلّی هستند که صدق تحقّق آنها آشکار است، زیرا پروردگار متعال خود انتقام گیرنده و خونخواه خون هر بی گناهی است که خونخواهی ندارد و یا در انتقامگیری ضعیف و ناتوان است، و چون خون افرادی مانند افراد خاندان پیامبر (ص) و صحابیانی که خداوند خون آنان را در حمایت خود گرفته، و تعدّی به آن را ممنوع و حرام کرده، به منزله حقّ ثابت متعارفی برای خداوند است که آن را مطالبه خواهد کرد و ضایع نخواهد گذاشت، و حاکم مطلق در این باره اوست، لذا واژه ثائر را که به معنای انتقام گیرنده است استعاره کرده و فرموده است: او مانند داوری است، و باید دانست که اطلاق واژه حقّ در مورد خداوند متعال بر سبیل مجاز است نه حقیقت، زیرا از ویژگیهای حقّ این است که اخذ آن موجب انتفاع و ترک آن باعث ضرر و زیان است، و خداوند متعال از اینها منزّه است، لیکن چون انتقام خون مظلوم به منزله حقّی برای اوست، برای بیان چگونگی استیفای آن، داوری که حقّ را به تمامی اخذ کند به او تشبیه شده است.

سپس امام (ع) برای تهدید و بیم دادن بنی امیّه، قهر و قدرت خداوند را یادآوری و اوصاف او را بیان می کند، که او از دست یافتن بر هیچ خواسته ای ناتوان نیست، و هیچ کس از زیر پنجه عدالت او نمی تواند بگریزد، و به دنبال آن در حالی که بنی امیّه را مخاطب قرار داده به خداوند سوگند یاد می کند که دنیا و حکمرانی در آن را در دست دشمنان خود خواهید دید، و صدق این گفتار به سبب انتقال حکومت از بنی امیّه به بنی عبّاس آشکار است.