[hadith]بَنو أمیة:

فَمَا احْلَوْلَتْ لَکُمُ الدُّنْیَا فِی لَذَّتِهَا وَ لَا تَمَکَّنْتُمْ مِنْ رَضَاعِ أَخْلَافِهَا إِلَّا مِنْ [بَعْدهِ‏] بَعْد مَا صَادَفْتُمُوهَا جَائِلًا خِطَامُهَا قَلِقاً وَضِینُهَا، قَدْ صَارَ حَرَامُهَا عِنْدَ أَقْوَامٍ بمَنْزلَةِ السِّدْرِ الْمَخْضُود وَ حَلَالُهَا بَعِیداً غَیْرَ مَوْجُودٍ وَ صَادَفْتُمُوهَا وَ اللَّهِ ظِلًّا مَمْدُوداً إِلَی أَجْلٍ مَعْدُودٍ، فَالْأَرْضُ لَکُمْ شَاغِرَةٌ وَ أَیْدیکُمْ فِیهَا مَبْسُوطَةٌ وَ أَیْدی الْقَادَةِ عَنْکُمْ مَکْفُوفَةٌ وَ سُیُوفُکُمْ عَلَیْهِمْ مُسَلَّطَةٌ وَ سُیُوفُهُمْ عَنْکُمْ مَقْبُوضَةٌ. أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ دَمٍ ثَائِراً وَ لِکُلِّ حَقٍّ طَالِباً وَ إِنَّ الثَّائِرَ فِی دمَائِنَا کَالْحَاکِمِ فِی حَقِّ نَفْسهِ وَ هُوَ اللَّهُ الَّذی لَا یُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ وَ لَا یَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ. فَأُقْسمُ باللَّهِ یَا بَنِی أُمَیَّةَ عَمَّا قَلِیلٍ لَتَعْرِفُنَّهَا فِی أَیْدی غَیْرِکُمْ وَ فِی دَارِ عَدُوِّکُمْ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 454-451

از شما انتظار نداشتم!

این بخش از خطبه - که به نظر می رسد با بخش اوّل فاصله ای داشته که مرحوم «سیّد رضی» آن قسمت را نقل نکرده; چون بنای آن بزرگوار، بر گزینش بخش های خاصّی از خطبه ها و گلچینی از عبارات مولا(علیه السلام) بوده است - به گفته بسیاری از شارحان نهج البلاغه، خطاب به بنی امیّه است و شاهد آن اینکه در اواخر این بخش، نام بنی امیّه به صراحت آمده است; در حالی که جمعی دیگر از شارحان نهج البلاغه معتقدند مخاطب در قسمت اوّل این بخش، باقی مانده صحابه پیامبر(صلی الله علیه وآله) و تابعین هستند و ذیل آن خطاب به بنی امیّه است و تعبیراتی که در آغاز این بخش است، معنای دوّم را تأیید می کند; زیرا تعبیرات نشان می دهد که امام(علیه السلام) کسانی را مورد سرزنش قرار داده که انحراف از جادّه حقّ درباره آنها غیر منتظره بوده است و می دانیم بنی امیّه در طول تاریخ گروهی ستم پیشه، مخالف اسلام و منحرف بودند.

به هر حال، امام(علیه السلام) در این بخش می فرماید: «شما (ای مسلمانان ضعیف الایمان) زمانی از لذّت و زرق و برق دنیا بهره بردید، و از پستان آن شیر نوشیدید، که افسارش رها، و تنگ جهازش گشوده بود!». (فَمَا احْلَوْلَتْ(1) لَکُمُ الدُّنْیَا فِی لَذَّتِهَا، وَ لاَ تَمَکَّنْتُمْ مِنْ رَضَاعِ أَخْلاَفِهَا(2) إِلاَّ مِنْ بَعْد مَا صَادَفْتُمُوهَا جَائِلا(3) خِطَامُهَا(4)، قَلِقاً(5) وَ ضِینُهَا)(6).

اشاره به اینکه در زمان حکومت عثمان و بعد از فتوحات اسلامی و ریخت و پاش در بیت المال، شما به لذّات دنیا و زرق و برق آن دست یافتید و همین امر، شما را از خدا دور ساخت; حاکمان مشغول ثروت اندوزی بودند و توده های مردم مشغول عیش و نوش.

لذا در ادامه سخن می افزاید: «(کار به جایی رسید که) حرام دنیا در نظر گروهی همچون درخت سدر بی خار بود و حلالش دور دست و غیر موجود!». (قَدْ صَارَ حَرَامُهَا عِنْدَ أَقْوَام بمَنْزلَةِ السِّدْرِ الْمَخْضُود، وَ حَلاَلُهَا بَعِیداً غَیْرَ مَوْجُود).

گروهی بر بیت المال افتاده بودند و با کمک دستیاران خود آن را غارت می کردند و این اموال حرام در میان مردم گسترده می شد.

تعبیر به «أَلسِّدْرِ الْمَخْضُود» (درخت سدر بی خار) اشاره به این است که نهی پروردگار و تحریم او همچون خارهایی است، در برابر لذّات نامشروع دنیا; ولی افراد بی تقوا و لاابالی نواهی الهی را نادیده می گیرند و حرام نزد آنها همچون سدر بی خار است. ارباب لغت می گویند: درخت سدر انواعی دارد بعضی از آنها میوه بسیار شیرین و معطّری دارد که دست و لباس کسی که آن را می خورد، آغشته به عطر آن می شود.(7)

آری، دنیا پرستان اموال حرام را همچون میوه شیرین سدر بی خار می بلعند و اعتنا به اوامر و نواهی پروردگار ندارند و در چنین فضایی حرام همه جا را پر می کند و حلال از دسترس مردم بیرون می رود.

سپس می افزاید: «به خدا سوگند! دنیایی که شما با آن روبه رو هستید، همچون سایه ای است گسترده تا سرآمدی معیّن; امروز زمین برای شما آزاد و بی مانع و دست هایتان باز است، در حالی که دست رهبران (واقعی و الهی) نسبت به شما بسته است! شمشیرهای شما بر آنان مسلّط، و شمشیرهای آنان از شما باز گرفته شده است!». (وَ صَادَفْتُمُوهَا، وَاللهِ، ظِلّاً مَمْدُوداً إِلَی أَجَل مَعْدُود، فَالأَرْضُ لَکُمْ شَاغِرَةٌ(8)، وَ أَیْدیکُمْ فِیهَا مَبْسُوطَةٌ; وَ أَیْدی الْقَادَةِ عَنْکُمْ مَکْفُوفَةٌ، وَ سُیُوفُکُمْ عَلَیْهِمْ مَسَلَّطَةٌ، وَ سُیُوفُهُمْ عَنْکُمْ مَقْبُوضَةٌ).

این تعبیرات به خوبی نشان می دهد که در این بخش از خطبه، روی سخن به گروهی از مؤمنان، از بازماندگان صحابه و تابعین است; که آنها به هنگام وزش تندبادهای آزمایش الهی، نتوانستند خود را حفظ کنند و همراه تندباد به هر سو حرکت کردند.

دنیا آنها را به خود مشغول داشت و فریفته زرق و برق خود نمود. این در حالی بود که حتّی برای امام(علیه السلام) در دوران حکومتش امکان بازداشتن آنها نبود; چرا که در عصر عثمان چنان غرق در زخارف دنیا شدند، که نجات آنها به آسانی ممکن نبود.

سپس آنها را به شدّت تهدید می کند که بدانند اوضاع چنین نمی ماند و حساب و کتابی در کار است. می فرماید: «آگاه باشید! هر خونی خونخواهی دارد و هر حقّی صاحب و طالبی، و انتقام گیرنده خون های ما مانند کسی است که داور خویش است (که چیزی را فروگذار نخواهد کرد،) و او خداوندی است که از گرفتن کسی ناتوان نگردد و هیچ کس از پنجه عدالتش نگریزد!». (أَلاَ وَ إِنَّ لِکُلِّ دَم ثَائِراً(9)، وَ لِکُلِّ حَقٍّ طَالِباً، وَ إِنَّ الثّائِرَ فِی دمَائِنَا کَالْحَاکِم فی حَقِّ نَفْسهِ، وَ هُوَ اللهُ الَّذی لاَ یُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ، وَ لاَ یَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ).

اشاره به اینکه، اگر عذاب و انتقام الهی در برابر این خلاف کاری هایِ ظاهر و آشکار، به تأخیر افتد، بدین معنا نیست که این اعمال به فراموشی سپرده شده است و یا کسی را توان و یارای فرار از چنگال عدل الهی است.

جمله «إِنَّ الثَّائِرَ فِی دمَائِنا...» (با توجه به اینکه «ثائِر» از مادّه «ثار» که به معنای خونبها، یا خونخواهی است، گرفته شده) اشاره به این است که خون هایی که به ناحق از ما خاندان پیامبر ریخته می شود، خون خواهش خداست; چرا که در راه او و برای او ریخته شده و جنبه شخصی و قبیله ای ندارد و به یقین چنین خونخواهی، در کار خود عاجز نمی ماند.

در پایان این بخش روی سخن را به بنی امیّه کرده و با تعبیرات پر معنایی به آنها هشدار می دهد. می فرماید:

«ای بنی امیّه! به خدا سوگند! به زودی این خلافت را در دست دیگران و در خانه دشمنان خود خواهید دید». (فَأُقْسمُ باللهِ، یَا بَنی أُمَیَّةَ، عَمَّا قَلِیل لَتَعْرِفُنَّهَا فِی أَیْدی غَیْرِکُمْ وَ فِی دَارِ عَدُوِّکُمْ!).

مبادا گمان کنید اگر خون های بی گناهان را ریختید و بر صغیر و کبیر رحم نکردید و پایه های حکومت خود را با ظلم و ستم و نهب اموال و سفک دما، محکم کردید، این قدرت و حکومت، مدّت زیادی برای شما باقی می ماند! تصوّر نکنید اگر خون من و فزرندانم در این راه ریخته شود، دنیا به کام شما خواهد بود! به زودی دشمنان شما از هر سو بر می خیزند و ضربات خود را با قیام های پی درپی، بر سر شما وارد می کنند و سرانجام کاخ حکومت شما فرو می ریزد و دودمان شما بر باد می رود و دشمنانتان همه شما را از دمِ شمشیر می گذرانند و حتّی بر مردگان شما نیز رحم نمی کنند; استخوان های مردگان را از قبر درآورده، آتش می زنند.

تاریخ می گوید: آنچه را امام(علیه السلام) درباره آنها پیش بینی کرده بود، دقیقاً واقع شد که بخشی از آن در شرح خطبه 87 گذشت.(10)

جالب اینکه از یکی از سران بنی امیّه بعد از زوال حکومت آنها پرسیدند سبب زوال ملک شما چه بود؟ او در پاسخ گفت: «عمّال ما بر رعایا ظلم کردند و انتظار داشتند ما عکس العملی نشان ندهیم. مالیات های سنگین بر مردم تحمیل کردیم و آنها از اطراف ما پراکنده شدند. باغ ها و زراعت های ما ویران شد و خانه های ما خالی گشت. ما به وزرای خود اعتماد کردیم، ولی آنها منافع خویش را بر منافع ما مقدّم داشتند و کارها را بدون اطّلاع ما انجام دادند و نتیجه را از ما پنهان داشتند. حقوق لشکریان را به موقع به آنها ندادیم و آنها از اطاعت ما سر پیچیدند و دست در دست دشمنان ما گذاشتند. ما از مقابله دشمنان ناتوان شدیم، چون یار و یاوری نداشتیم و پنهان ماندن اخبار و حقایق از ما، از مهمترین اسباب زوال حکومت ما بود». (11) (دقت کنید، این درست همان چیزی است که امام(علیه السلام) در خطبه بالا پیش بینی فرمود!).


پی نوشت:

  1. «احلولت» یعنی شیرین شد; از مادّه «حلو» به معنای شیرینی گرفته شده است.

  2. «اخلاف» جمع «خِلف» (بر وزن جلف) به معنای نوک پستان شتر است.

  3. «جائل» از مادّه «جولان» در اصل به معنای زائل شدن چیزی از مکانش می باشد. این تعبیر در مورد حیوانی که مهارش را رها می کنند و به هر سو می رود، اطلاق می شود.

  4. «خطام» به معنای مهار و افسار است.

  5. «قلق» از مادّه «قلق» (بر وزن ضرب) به معنای اضطراب و حرکت دادن چیزی است.

  6. «وضین» نوار پهنی است که دو طرف آن را از زیر شکم حیوان به جهاز شتر می بندند، تا سقوط نکند و در فارسی به آن تنگ (بر وزن سنگ) می گویند.

  7. لسان العرب، مادّه «سدر».

  8. «شاغره» از مادّه «شغور» به معنای خالی شدن و آزاد و بی مانع گشتن است.

  9. «ثائر» از مادّه «ثأر» (بر وزن قعر) (که همزه آن تبدیل به الف شده و «ثار» (بر وزن غار) خوانده می شود.) در اصل به معنای خوانخواهی و خونبهاست و گاهی به معنای خون گفته شده که آن هم کنایه از همین است و تعبیر به «ثارالله» که درباره امام حسین و امیرمؤمنان آمده است: (یَا ثَارَاللهِ وَ ابْن ثَارِهِ.) اشاره به این است که خونبها و خونخواهی آن دو بزرگوار، تعلّق به خانواده، یا قبیله ای ندارد; بلکه تعلّق به خدا دارد و مربوط به تمام جهان انسانیّت است.

  10. پیام امام، جلد 3، صفحه 591 تا 600 و جلد 4، بخش پایانی خطبه 93.

  11. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 7، صفحه 136، ذیل خطبه مورد بحث.