[hadith]وَ سُئِلَ مَنْ أَشْعَرُ الشُّعَرَاءِ؟ فَقَالَ (علیه السلام): إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ یَجْرُوا فِی حَلْبَةٍ، تُعْرَفُ الْغَایَةُ عِنْدَ قَصَبَتِهَا؛ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ، فَالْمَلِکُ الضِّلِّیلُ.

یُریدُ إمرأ القیس.[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 8، ص267

و سئل عن اشعر الشعراء، فقال علیه السّلام: انّ القوم لم یجروا فی حلبة تعرف الغایة عند قصبتها، فإن کان و لا بد فالملک الضّلّیل. قال: یرید امرؤ القیس. «و از او درباره شاعرترین شاعران پرسیدند، آن حضرت علیه السّلام چنین فرمود: آنان در میدانی که آن را نهایتی بود نتاخته اند تا خط پایانش شناخته شود و اگر به ناچار در این باره باید داوری کرد، پادشاه بسیار گمراه است.» گوید: مقصودش امرؤ القیس است.

ابن ابی الحدید در شرح این سخن نخست مطلبی را از امالی ابن درید نقل می کند که متضمن گفتگوی امیر المؤمنین علیه السّلام با اصحابش در این باره است و سپس بحثی در هیجده صفحه در مورد اختلاف دانشمندان در برتری دادن شاعری به شاعر دیگر آورده است که بحثی ادبی است. ابن ابی الحدید در ادامه گفتار ابو الفرج اصفهانی را در کتاب الاغانی نقل کرده است و سپس سخنانی از ابن سلّام و احنف را آورده است که هر یک یکی از شاعران را بر دیگری ترجیح داده اند، ضمن بحث خود روایاتی هم آورده است که به ترجمه یکی بسنده می شود.

عوانة از حسن بصری نقل می کند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به حسان بن ثابت فرمود: شاعرترین عرب کیست؟ گفت: کمبود چشمان قبیله بنی قیس. فرمود: در مورد قبیله از تو نپرسیدم بلکه در مورد یک مرد از تو پرسیدم. گفت: ای رسول خدا، مثل شعر و شاعران مثل ناقه ای است که او را کشته باشند و امرؤ القیس بن حجر خود را رسانده و کوهان و همه گوشتهای خوب آن را برای خود برداشته است پس از او افرادی از قبیله های اوس و خزرج آمده اند و دیگر قسمتهای درخور آن را برداشته اند و دیگر اعراب آمده اند و لاشه آن را پاره پاره کرده و برگرفته اند تا آنجا که فقط چرک و خون باقی ماند، آن گاه عمرو بن تمیم و نمر بن قاسط آمدند و آن را برداشتند. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: «آن مرد - امرؤ القیس- در این دنیا مردی نامور و به ظاهر شریف است ولی در قیامت سخت گمنام است و پرچم شاعران به سوی دوزخ بر دوش اوست.»

ابن ابی الحدید سپس می گوید: اینکه امیر المؤمنین علیه السّلام درباره امرؤ القیس «الملک الضلّیل» فرموده است به سبب آن است که او در شعر خود انواع فسق و تباهی را آشکارا بیان کرده است و ضلیل صیغه مبالغه است. آن گاه نمونه هایی از اشعار امرؤ القیس را که در آن به تبهکاری و تجاوزهای جنسی خود اقرار کرده است آورده است.