[hadith]و من کتاب له (علیه السلام) إلی أمیرَین من أمراء جَیشه:

وَ قَدْ أَمَّرْتُ عَلَیْکُمَا وَ عَلَی مَنْ فِی حَیِّزکُمَا مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ، فَاسْمَعَا لَهُ وَ أَطِیعَا وَ اجْعَلَاهُ درْعاً وَ مِجَنّاً، فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا یُخَافُ وَهْنُهُ وَ لَا سَقْطَتُهُ، وَ لَا بُطْؤُهُ عَمَّا الْإِسْرَاعُ إِلَیْهِ أَحْزَمُ، وَ لَا إِسْرَاعُهُ إِلَی مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ.[/hadith]

از نامه های امام(علیه السلام) است که به دو نفر از سران سپاهش نگاشته.(1)

نامه در یک نگاه:

این نامه در واقع بیانگر دو چیز است; نخست دستوری است به آن دو فرمانده لشکر که از مالک اشتر پیروی کنند و زیر نظر او قرار گیرند و دیگر اینکه اوصافی از مالک اشتر را بیان کرده که شایستگی او را برای هر فرماندهی نشان می دهد.

مالک فرماندهی لایق:

امام(علیه السلام) در این نامه که به زیاد بن نضر و شریح بن هانی نوشته است نخست به مأموریت مهم مالک اشتر اشاره کرده و می فرماید: «من مالک بن حارث اشتر را بر شما و بر آنان که تحت فرمان شما هستند، امیر ساختم گوش به فرمانش دهید و از او اطاعت کنید»; (وَقَدْ أَمَّرْتُ عَلَیْکُمَا وَعَلَی مَنْ فِی حَیِّزکُمَا(2) مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الاَْشْتَرَ، فَاسْمَعَا لَهُ وَ أَطِیعَا).

سپس می افزاید: «او را زره و سپر محکم خویش سازید، زیرا او کسی است که بیم سستی در او راه ندارد و لغزش پیدا نمی کند. در جایی که سرعت لازم است کندی نخواهد کرد و در آنجا که کندی و آرامش لازم است سرعت و شتاب به خرج نمی دهد»; (وَاجْعَلاَهُ درْعاً وَ مِجَنّاً(3)، فَإِنَّهُ مِمَّنْ لاَ یُخَافُ وَهْنُهُ وَ لاَ سَقْطَتُهُ(4) وَلاَ بُطْؤُهُ عَمَّا الاِْسْرَاعُ إِلَیْهِ أَحْزَمُ(5)، وَلاَ إِسْرَاعُهُ إِلَی مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ(6)).

از تعبیر امام(علیه السلام) استفاده می شود که فرمانده لشکر باید کاملاً از نفرات خود حفاظت کند همچون زره و سپر برای افراد، آن گونه برنامه ریزی کند که ضایعات به حدّاقل برسد و کشته و مجروح کمتر باشد.

نکته دیگری که امام(علیه السلام) در این چند جمله بیان فرموده ویژگی های چهار گانه ای است که برای اشتر برشمرده که اگر در فرمانده ای جمع شود، آن فرمانده از هر نظر لایق و شایسته است.

  1. سستی به خرج ندهد و در برابر فشارهای دشمن و سنگینی برنامه های جنگی مانند کوه استوار باشد.

  2. در محاسبات خود کمتر دچار اشتباه شود، موقعیت نیروهای خودی و دشمن را به طور کامل ارزیابی کند و مطابق آن برنامه ریزی نماید.

  3. در میدان جنگ مسائلی پیش می آید که دقیقه ها و ثانیه ها در آن سرنوشت ساز است و باید با سرعت هرچه تمام تر عمل کرد. فرمانده لایق باید این دقیقه ها و ثانیه ها را بشناسد و بر طبق آن موضع گیری کند.

  4. به هنگام مبارزه لحظاتی پیش می آید که در آن خونسردی و ترک شتاب لازم است; مثلا در جایی که دشمن تدریجاً به دام می افتد، اگر کار عجولانه ای شود از دام بیرون خواهد رفت. در این گونه موارد باید خونسرد بود.

به یقین فرماندهی که این چهار وصف در او باشد فرمانده بسیار با ارزشی است و این همان چیزی است که در مالک اشتر به اضافه صفات دیگر جمع بود.


نکته ها:

  1. اشتر مردی شجاع، مدیر و مدبر:

درباره مالک اشتر و شرح حال او به خواست خدا در ذیل بحث از نامه 53 عهدنامه معروف مالک اشتر سخن خواهیم گفت. در اینجا تنها اشاره ای به بعضی از ویژگی های او می شود.

ابن ابی الحدید در پایان همین نامه تحت عنوان «نَبْذٌ مِنَ الأقْوالِ الْحَکیمَةِ» سخنانی درباره مسائل مربوط به مدیریت و تدبیر امر جامعه بیان کرده و از افراد مختلفی سخنان کوتاهی در این زمینه بیان می کند سپس در پایان آن می گوید: امیر مؤمنان(علیه السلام) همه آنچه را این گروه بیان کرده اند در یک جمله خلاصه کرده و درباره مالک اشتر بیان فرموده، آنجا که می گوید: «لا یخاف... وَلاَ بُطْؤُهُ عَمَّا الاِْسْرَاعُ إِلَیْهِ أَحْزَمُ، وَلاَ إِسْرَاعُهُ إِلَی مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ; در آنجا که سرعت لازم است کندی نمی کند و در آنجا که کندی و خونسردی سزاوارتر است شتاب نمی گیرد».

در ذیل همین نامه می گوید: ارباب حدیث روایتی نقل کرده اند که دلالت بر فضیلت مهمی درباره اشتر می کند و گواهی قاطع پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را نسبت به ایمان او نشان می دهد و آن اینکه هنگامی که ابوذر در ربذه در آستانه مرگ قرار گرفت (و همسرش بسیار بی تابی می کرد که بعد از مرگ وی چگونه وسائل غسل و کفن و دفن او را فراهم کند در حالی که در آن بیابان تنهاست) به همسرش گفت: بی تابی نکن که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) شنیدم می فرمود: یکی از شما در بیابانی از دنیا خواهید رفت و گروهی از مؤمنان بر جنازه او حاضر می شوند و یقین دارم آن فرد منم، بنابراین مراقب و منتظر باش که مؤمنانی از راه می رسند و امر کفن و دفن مرا بر عهده خواهند گرفت.

آن گاه از ابن عبدالبر در کتاب الاستیعاب نقل می کند، آن گروه که بعد از مرگ ابوذر ناگهان حاضر شدند، جماعتی بودند از جمله «حجر بن عدی» و «مالک اشتر» و این همان حجر بن عدی است که معاویه او را شهید کرد و از بزرگان و شخصیت های شیعه بود.

همسر ابوذر می گوید: هنگامی که ابوذر از دنیا رفت ناگهان گروهی از سواران را دیدم که همچون عقاب به سرعت در کنار جنازه او حاضر شدند رو به من کردند گفتند: ای زن چه مشکلی داری؟ گفتم: مردی از مسلمانان از دنیا رفته او را کفن کنید. سؤال کردند: او کیست؟ گفتم: ابوذر. گفتند: همان یار رسول خدا(صلی الله علیه وآله)؟ گفتم: آری، گفتند: پدران و مادران ما به فدای او. سپس با سرعت مراسم کفن و دفن او را انجام دادند.(7)

این حدیث هم دلیل روشنی بر عظمت ابوذر است و هم مالک اشتر. شرح بیشتر را درباره این شخصیت والا مقام و بی نظیر اسلامی که از وفادارترین دوستان امیر مؤمنان(علیه السلام) بود، امام(علیه السلام) در چهار موضع دیگر نهج البلاغه بیان فرموده است; از جمله در نامه 34 و 38 و کلمات قصار 443 و ذیل نامه 53 (فرمان مالک اشتر) که شرح آن را به خواست خدا خواهیم آورد.

  1. شریح بن هانی حارثی و زیاد بن نضر:

همان گونه که در بالا گفتیم امام(علیه السلام) این نامه کوتاه و پرمعنا را برای دو نفر از فرماندهان لشکری که به سوی میدان صفین فرستاده بود مرقوم داشت.

در مورد نفر اوّل یعنی شریح بن هانی، ابن عبدالبر در الاستیعاب می گوید: او از کسانی بود که جاهلیّت و اسلام را درک کرد و از صحابه پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) محسوب می شود و از بزرگان اصحاب علی(علیه السلام) و یاران نزدیک او بود که در تمام میدان های نبرد با آن حضرت همراهی می کرد.(8)

ذهبی در تاریخ خود آورده است که او در سال 78 در عصر حجاج شهید شد در حالی که یکصد و بیست سال از عمر او گذشته بود و از قاسم بن مخیمرة نقل می کند که می گوید، من در طائفه بنی حارث مردی برتر از شریح بن هانی ندیدم.(9)

اما در مورد زیاد بن نضر که دومین فرمانده این سپاه بود مرحوم محقق نمازی شاهرودی در مستدرک علم رجال الحدیث می نویسد: او از ارکان اصحاب امیر مؤمنان علی(علیه السلام) بود و حضرت او را امیر طایفه مذحج و اشعریین قرار داده بود و امام(علیه السلام) او را با شریح بن هانی همراه دوازده هزار نفر به عنوان مقدمه لشکر به سوی صفین فرستاد و از تاریخ طبری نقل می کند که امام(علیه السلام) به مالک اشتر دستور داد زیاد بن نضر را فرمانده میمنه لشکر و شریح بن هانی را فرمانده میسره لشکرش قرار بدهد و از جمله مأموریت های او این بود که علی(علیه السلام) او را همراه عبدالله بن عباس برای گفتگوی با خوارج فرستاد و در پایان می افزاید: از مجموع این امور استفاده می شود که او مردی عالم و با کمال و صاحب ایمان و عدالت بود.(10)


پی نوشت:

1 . سند نامه: این نامه در تاریخ طبری (ج 3، ص 564) و در کتاب صفین نصر بن مزاحم ص 153 آمده است. مصادر نهج البلاغه نیز به این دو که قبل از مرحوم سیّد رضی می زیستند نیز اشاره کرده است و در تاریخ طبری چنین آمده که امام(علیه السلام) این نامه را برای زیاد بن نضر و شریح بن هانی که دو فرمانده مقدمه سپاه امیر مؤمنان علی(علیه السلام) به سوی صفین بودند، نگاشته است. هنگامی که آنها به نیروهای معاویه نزدیک شدند با یکی از فرماندهان لشکر او که نامش ابو الاعور سلمی بود برخورد کردند و او را به اطاعت از امیر مؤمنان(علیه السلام) دعوت نمودند ولی او نپذیرفت جریان را به وسیله نامه ای به امام(علیه السلام) گزارش کردند امام(علیه السلام) مالک اشتر را به عنوان فرمانده همراه با این نامه نزد آنان فرستاد .

2 . «حیّز» به معنای مکان، حوزه و ناحیه است و از ریشه «حیازة» به معنای تملک کردن و در اختیار گرفت است.

3 . «مجنّ» به معنای سپر است، از ریشه «جنّ» بر وزن «فن» به معنای پوشانیدن گرفته شده است.

4 . «سقطة» به معنای لغزش و سقوط است.

5 . «احزم» از ریشه «حزم» بر وزن «نظم» به معنای محکم کاری کردن گرفته شده.

6 . «امثل» به معنای افضل است.

7 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 15، ص 100 (با تلخیص).

8 . استیعاب، ج 2، ص 72.

9 . تاریخ اسلام ذهبی، ج 5، ص 423.

10 . مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 3، ص 455.