[hadith]فی صفة السماء:
وَ نَظَمَ بلَا تَعْلِیقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا وَ لَاحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا، وَ وَشَّجَ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ أَزْوَاجِهَا وَ ذَلَّلَ لِلْهَابطِینَ بأَمْرِهِ وَ الصَّاعِدینَ بأَعْمَالِ خَلْقِهِ حُزُونَةَ مِعْرَاجِهَا، وَ نَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِیَ دُخَانٌ فَالْتَحَمَتْ عُرَی أَشْرَاجِهَا، وَ فَتَقَ بَعْدَ الِارْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابهَا، وَ أَقَامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُب الثَّوَاقِب عَلَی نِقَابهَا وَ أَمْسَکَهَا مِنْ أَنْ تُمُورَ فِی خَرْقِ الْهَوَاءِ بأَیْدهِ، وَ أَمَرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لِأَمْرِهِ، وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آیَةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا، وَ قَمَرَهَا آیَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لَیْلِهَا، وَ أَجْرَاهُمَا فِی مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا وَ قَدَّرَ سَیْرَهُمَا فِی مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا لِیُمَیِّزَ بَیْنَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ بهِمَا وَ لِیُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِینَ وَ الْحِسَابُ بمَقَادیرِهِمَا، ثُمَّ عَلَّقَ فِی جَوِّهَا فَلَکَهَا وَ نَاطَ بهَا زینَتَهَا مِنْ خَفِیَّاتِ دَرَارِیِّهَا وَ مَصَابیحِ کَوَاکِبهَا، وَ رَمَی مُسْتَرِقِی السَّمْعِ بثَوَاقِب شُهُبهَا، وَ أَجْرَاهَا عَلَی أَذْلَالِ تَسْخِیرِهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابتِهَا وَ مَسیرِ سَائِرِهَا وَ هُبُوطِهَا وَ صُعُودهَا وَ نُحُوسهَا وَ سُعُودهَا.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 97-80
آفرینش آسمانها:
امام(علیه السلام) در فراز گذشته از این خطبه، به کلیّاتی از تدبیر جهان آفرینش و قوانین حاکم بر آن و تنوّع و کثرت موجودات اشاره فرمود و در این بخش و بخش های آینده، به جزئیات آن اشاره می فرماید و بحثهای بسیار عمیق و پر معنایی را درباره آفرینش آسمانها، فرشتگان، زمین و جهان پایین، آدم چگونگی آفرینش او و انواع روزی هایی که در اختیار انسانها قرار داده، مطرح می سازد.
نخست به سراغ آفرینش آسمان ها می رود و می فرماید: «خداوند فاصله های وسیع و گشوده (کرات آسمانی) را بی آنکه بر چیزی تکیه داشته باشد نظام بخشید و شکاف های میان (هر کدام از کرات) را به هم پیوند داد». (وَ نَظَمَ بلاَ تَعْلِیق رَهَوَاتِ(1) فُرَجِهَا، وَ لاَحَمَ(2) صُدُوعَ(3) انْفِرَاجِهَا).
در واقع امام(علیه السلام) در جمله اوّل به همان چیزی اشاره فرموده که در قرآن مجید دوبار به آن اشاره شده است. می فرماید: (اللهُ الَّذی رَفَعَ السَّمواتِ بغَیرِ عَمَد تَرَوْنَهَا); خداوند همان کس است که آسمان را با ستونی نامرئی بر پا داشت».(4)
امروز هم همه دانشمندان فلکی تصریح می کنند که کرات آسمانها از هم جدا است و تعادل و نیروی جاذبه و دافعه هر کدام را در جایگاه خود قرار داده است.
و جمله دوم، اشاره به پیوند اجزاء هر کره نسبت به خود می باشد. بنابراین، در میان دو جمله بالا هیچ گونه تضادّی نیست. آنجا که می فرماید: فاصله ها را بی آنکه بر چیزی تکیه داشته باشند نظام بخشید و در جمله بعد می گوید: شکافها را به هم پیوند داده است. چرا که یکی ناظر به کلّ و دیگری ناظر به اجزاء است (وحدت ضمیرها مشکلی در اینجا ایجاد نمی کند، چرا که هر دو به آسمانها بر می گردد، یکی به مجموعه و دیگری به اجزاء).
در جمله سوم، به رابطه در میان کرات آسمانی که با هم قرین هستند اشاره می فرماید: و می گوید «خداوند آنها و نظایر آنها را به یکدیگر مربوط ساخت.» (وَ وَشَّجَ(5) بَیْنَهَا وَ بَیْنَ أَزْوَاجِهِا).
این تعبیر ممکن است اشاره به منظومه های عالم بالا بوده باشد که مجموعه هایی را تشکیل می دهند که از کرات شبیه به یکدیگر تشکیل شده اند و به این ترتیب، در این کلام کوتاه و پر معنا، هم اشاره به نظمی شده است که بر هر یک از کرات حاکم است و هم اشاره به منظومه ها و مجموعه عالم بالا.(6)
در چهارمین جمله اشاره به طرق صعود و نزول فرشتگان به آسمانها کرده، می فرماید: «مشکل فرود آمدن فرشتگان را برای ابلاغ فرمان او، و بالا بردن اعمال مخلوقات را به آسمان آسان نمود». (وَ ذَلَّلَ لِلْهَابطِینَ بأَمْرِهِ، والصَّاعِدیِنَ بأَعْمَالِ خَلْقِهِ، حُزُونَةَ(7) مِعْرَاجِهَا).
آیا فرشتگان، وجود مادّی هستند و صعود و نزولی نسبت به آسمانها دارند یا اینکه منظور از این صعود و نزول، صعود و نزول معنوی است؟ «مفسّران نهج البلاغه» تفسیرهای متفاوتی در این زمینه دارند. آنچه موافق ظاهر جمله های بالا و بسیاری از روایات و حتّی آیات قرآن مجید است، این است که آنها وجودات نوریّه ای هستند که در عین لطافت، جنبه جسمانی نیز دارند; هر چند به خاطر همان لطافت، برای ما قابل مشاهده نباشند و در این صورت صعود و نزول، و رفت و آمد برای آنها تصوّر می شود.
به خواست خداوند در فراز آینده همین خطبه که پیرامون ملائکه بحث می کند، سخنان بیشتری در این زمینه خواهیم داشت.
سؤال دیگری که در اینجا مطرح می شود این است که مگر خداوند مکانی در آسمانها دارد که فرشتگان پیام او را از آسمان بالا به زمین می آورند و اعمال بندگان را از زمین نزد او به سوی آسمانها می برند؟ به یقین، چنین چیزی درباره خداوند که مافوق عالم مادّه است و زمان و مکان و اجزایی برای او تصوّر نمی شود، امکان پذیر نیست! پس چگونه فرشتگان از نزد او پیام می آورند و اعمال بندگان نزد او می برند؟
با توجّه به یک نکته دقیق، پاسخ این سؤال روشن می شود و آن اینکه درست است زمین و آسمان همه از مخلوقات خداست، ولی مراکزی در این جهان مادّه وجود دارد که محل تابش انوار الهی یا به تعبیر دیگر، دارای قداست خاصّی است. همان گونه که در روی زمین هم، همه جا شبیه هم نیست; مثلا موسی بن عمران(علیه السلام)برای گرفتن پیام خدا به کوه طور می رود و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در آغاز به غار حرا می رفت; در حالی که هیچ یک از آنها نزدیک تر به خدا از دیگری نبود، ولی قداست محل سبب می شود که در مکانهایی همچون طور و حرا و مسجد الحرام و مانند آن انوار الهیّه، بیشتر باشد.
در مورد فرشتگان نیز چنین است که در جهان بالا، مراکز قُدسی وجود دارد که فرشتگان در آن مراکز مقدّس، پیام الهی را درک می کنند و پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز در معراج به همان مراکز، بلکه بالاتر از آن رسید و مشمول عنایات بیشتری گردید و اعمال نیک بندگان نیز در آن مراکز قدس، به ودیعت سپرده می شود و تا روز بازپسین نگهداری خواهد شد.
سپس امام(علیه السلام) آنچه را در جمله های قبل به اجمال بازگو فرمود به تفصیل بیان می کند و درضمن پنج جمله، مراحل آفرینش آسمانها را شرح می دهد. نخست می فرماید: «به آسمانها در حالی که به صورت دود بود، فرمان داد (فرمانی تکوینی، برای پیمودن مراحل خلقت و تکامل)». (وَ نَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِیَ دُخَانٌ).
این جمله، در حقیقت اشاره به نخستین مرحله آفرینش جهان است که در قرآن مجید نیز در آیه 11 سوره «فصّلت» آمده است: «ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ; سپس به تدبیر آسمان پرداخت، در حالی که به صورت دود بود».(8)
این همان چیزی است که دانش امروز نیز آن را تأیید می کند و می گوید: تمام جهان در آغاز به صورت توده بسیار عظیمی از گاز بود.
در جمله دوّم می افزاید: «سپس (خلقت وارد مرحله تازه ای شد) و در این هنگام، بخش های مختلف آن پیوند برقرار گشت». (فَالْتَحَمَتْ عُرَی أَشْرَاجِهَا).
با توجه به اینکه «إلتحام» به معنای به هم پیوستن و «عری» جمع «عُرْوه» به معنای دستگیره و «أَشْراج» جمع «شَرَج» به معنای شکاف است، مفهوم جمله بالا این می شود که: خداوند آن توده عظیم دود مانند را، فشرده ساخت. شکافها را برطرف ساخت و اطراف آن را به هم پیوند داد، گویی این شکافها همچون جعبه هایی است که دستگیره های آن را برای محفوظ ماندن به هم می بندند و مرتبط می سازند.
این جمله نیز با دانش امروز که خبر از فشردگی توده گازی شکل - به سبب جاذبه درونی می دهد - هماهنگ است.
در جمله سوم می افزاید: «سپس آسمانها را از هم جدا ساخت و درهای بسته آنها را باز گشود (و در میان آنها فاصله انداخت)». (وَفَتَقَ بَعْدَ الاِرْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابهَا).
این تعبیر، ممکن است اشاره به نظرات دانشمندان روز باشد که معتقدند توده گازی شکل نخستین، بر اثر یک انفجار عظیمی که در درونش رخ داد، متلاشی شد و ستارگان و کهکشانها به وجود آمدند. و طبق فرضیه دیگر، به خاطر حرکت دَوَرانی شدید و نیروی گریز از مرکز، بخشهایی از آن، یکی پس از دیگری جدا شدند و در این فضای بیکران از یکدیگر فاصله گرفتند و کرات آسمان به این ترتیب ساخته شد.
قرآن مجید نیز می فرماید: «أَوَلَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا; آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم».(9)(10)
در چهارمین جمله اشاره به آفرینش شهاب های آسمانی می کند (که به صورت یک خط نورانی در آسمان به چشم می خورد و سپس خاموش می شود). و می فرماید: «و نگهبانانی از شهاب های ثاقب (پر نور) بر هر راهی گماشت» (وَأَقَامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُب الثَّوَاقِب عَلَی نِقَابهَا).
توجّه داشته باشید که «رَصَد» (بر وزن صدف) در اصل معنای مصدری دارد و به معنای آمادگی برای مراقبت از چیزی است. و بر فاعل نیز اطلاق می شود و در مفرد و جمع هر دو به کار می رود. و «نِقَاب» جمع «نَقْب» به معنای راه، یا فاصله میان دو چیز است. بنابراین، مفهوم جمله بالا این می شود که خداوند شهاب هایی بر طُرُق آسمانها گماشته (تا از نفوذ شیاطین به آسمانها جلوگیری کند).
این همان چیزی است که در آیات متعددی از قرآن مجید به آن اشاره شده است. از جمله در سوره «صافّات» آیه 8 تا 10 می خوانیم: «وَ لاَ یَسَّمَّعَوُنَ إلَیء الْمَلأِالأعْلی وَ یُقْذَفوُنَ مِنْ کُلِّ جَانِب دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شهَابٌ ثَاقِبٌ; آنها (شیاطین) نمی توانند به سخنان فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند. و (هرگاه چنین قصدی را داشته باشند) از هر سو هدف تیرها قرار می گیرند. آنها به شدّت عقب رانده می شوند و برای آنان عذاب دائم است. مگر آن کس که برای لحظه ای کوتاه جهت استراق سمع، به آسمان نزدیک شود که شهاب ثاقب او را دنبال می کند.»
از این آیات و آیات دیگر اجمالا استفاده می شود که اخبار مهمّ این جهان، در جهان بالا، در میان فرشتگان که از سوی خدا مأمور اداره عالم هستند، گفتگو می شود و گاه شیاطین برای استراق سمع به آسمان ها نزدیک می شوند; ولی شهابها آنها را از آسمانها به طرف پایین می رانند.
درست است که شهاب از نظر علم امروز، چیزی جز سنگهای به ظاهر سرگردان که به جوّ کره زمین نزدیک می شوند و بر اثر تصادم با آن آتش می گیرند نمی باشد; ولی هیچ مانعی ندارد که شهابها مأموریت پاسداری از فضای آسمان را در برابر شیاطین داشته باشند; هر چند نه شیطان برای ما قابل مشاهده است و نه حرکات شُهُب برای ما دقیقاً معلوم می باشد (شرح بیشتر را درباره این مسئله مهم، در تفسیر نمونه، جلد 19، ذیل آیات بالا مطالعه فرمایید!).
در چهارمین و پنجمین جمله، به مطلب مهمّ دیگری در رابطه با نظام کواکب آسمان اشاره کرده، می فرماید: «آنها را با دست قدرتش از اینکه گرفتار حرکات ناموزون گردند (در میان فضا) نگاهداشت، و به آنها فرمان داد که تسلیم امر او (و قوانین آفرینش) بوده باشند!» (وَ أَمْسَکَهَا مِنْ أَنْ تَمُورَ،(11) فِی خَرْقِ الْهَوَاءِ بأَیْدهِ(12) وَأَمَرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لاَِمْرِهِ).
این تعبیر هماهنگی روشنی با علم روز دارد که می گوید: ستارگانِ آسمان و منظومه ها و مجموعه های آن، تحت تأثیر نیروی جاذبه، که متناسب با جرم آنهاست، و نیروی دافعه، که بر اثر حرکت و نیروی گریز از مرکز در آنها پیدا می شود، در مدارهای خود در حرکتند; بی آنکه تکیه بر جایی داشته باشند و کمترین انحرافی از مدار خود پیدا کنند.
به تعبیر دیگر: تعادل دقیق نیروی جاذبه و دافعه، به آنها اجازه نمی دهد که نه از هم دور شوند و در فضای بیکران سرگردان بمانند و نه به هم نزدیک شوند و به صورت توده واحدی در آیند. تعبیر به «تَمُور» (حرکت ناموزون پیدا کند) و «خَرْقِ الْهَوَاءِ» (فضای گسترده) به روشنی حکایت از این مطلب می کند. ولی بعضی از مفسّران پیشین نهج البلاغه که در حال و هوای «هیئت بطلمیوسی» زندگی می کردند و قائل به افلاک نه گانه پوست پیازی بودند، در تفسیر این جمله ها گرفتار مشکل شده اند و پاره ای از الفاظ بالا را بر معانی مجازی حمل کرده اند، در حالی که بر اساس هیئت امروز، تفسیر آنها بسیار روشن است.
جمله «أَمَرَهَا» و «لأَمْرِهِ» در واقع اشاره به دو معناست; «امر» در آغاز جمله اخیر، اشاره به فرمان تکوینی خدا و آفرینش است و «امر» در پایان جمله، اشاره به قوانین آفرینش است. یعنی خدا آنها را آن گونه آفریده است که تسلیم این قوانین باشند.
نکته:
ویژگیهای آسمانها:
امام(علیه السلام) در این فراز تصویر جامع و گویایی از آفرینش شگفت انگیز آسمانها کرده است:
از یک سو، اشاره به آغاز آفرینش آنها می کند که همه چیز به صورت توده عظیم دود مانندی به هم پیوسته بود.
از سوی دیگر، به انفجار نخستین که در آن توده عظیم واقع شد، و ستاره ها و کهکشانها از یکدیگر جدا شدند، اشاره سربسته ای می فرماید.
از سوی سوم، به معلّق بودن کواکب آسمان، در این فضای بی کران که نشانه ای از عظمت و قدرت پروردگار است اشاره می فرماید:
از سوی چهارم، به حرکات منظّم و خالی از هرگونه ناموزونی در کرات آسمان که در مدارهای خود در گردشند (که نتیجه موازنه دو نیروی جاذبه و دافعه است)، اشاره روشنی دارد.
از سوی پنجم، حرکت فرشتگان را در جهان بالا و مراکز قدس و نزول آنها به زمین برای ابلاغ فرمان حق و صعود آنها به آسمان، برای بردن اعمال بندگان، یادآور می شود.
و از سوی ششم، به رانده شدن شیاطین از صعود به آسمانها، به وسیله شهابها می پردازد، که هر کدام از آنها در جای خود شرح مفصّلی دارد; ولی امام(علیه السلام) در عباراتی کوتاه و پرمعنا و اندیشه برانگیز، همه را بیان فرموده است.
فراموش نکنیم که اینها همه در زمانی بوده که فقط «هیئت بطلیموس» و افلاک تو در توی پوست پیازی در مورد ساختمان آسمان بر محافل علمی حکم فرما بود، و باید تصدیق کرد که بیان این حقایق در چنان فضایی در حدّ اعجاز است و نشانه روشنی است که علم آن حضرت از غیر منابع عادّی سرچشمه می گرفته است.(13)
آفرینش خورشید و ماه و ستارگان و شهاب ها
امام(علیه السلام) در این فراز، به آفرینش خورشید و ماه و ستارگان و فلسفه وجودی آنها اشاره کرده و با بیانی زیبا، فواید و برکات این کواکب آسمانی را شرح می دهد. می فرماید: «خداوند، خورشید را نشانه روشنی بخش روز قرار داد (و تمام برکاتی که از روشنایی روز عاید می شود به واسطه آن است)». (وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آیَةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا).
«و ماه را نوری محو و کم رنگ برای (زدودن شدت تیرگی) شبها قرار داد» ( وَ قَمَرَها آیَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لِیلیِها).
در تفسیر این جمله، «مفسّران نهج البلاغه» راههای گوناگونی رفته اند; گاه گفته اند: «مَمْحُوَّه» (محو شده) به شبهای محاق (شبهای ظلمانی آخر ماه) اشاره دارد. و گاه گفته اند: اشاره به کَلَفْ ها (نقطه های تاریکی روی ماه) می باشد. و گاه در تفسیر آن گفته اند: که منظور کم رنگ شدن تدریجی ماه بعد از شب نیمه است.
ولی به نظر می رسد تمام این ها بی راهه است و منظور از «مَمْحُوَّه» (محو شده) همان کم رنگ بودن نور ماه، نسبت به نور خورشید است که خداوند این نور کم رنگ را برای کاستن مختصری از ظلمت شب (به گونه ای که شب، فلسفه خودش را از دست ندهد و زمان آسایش و آرامش باشد) قرار داده است.
به هر حال، این تعبیر هماهنگ با آیات قرآن است که هم شب و روز از آیات خدا می شمرد و هم خورشید و ماه را: (وَ مِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ...).(14)
برکات روشنایی آفتاب و نورافشانی آن بر صحنه زندگی بشر - که مایه هرگونه جنبش و حرکت و تلاش برای زندگی است - بر کسی پوشیده نیست. همان گونه که نور کم رنگ و لطیف و آرام بخش ماه در شبهای ظلمانی که سبب حلّ بسیاری از مشکلات زندگی بشر می شود و به هنگام ضرورت، راه خود را در پرتو آن، در شهر و بیابان پیدا می کند و در عین حال، چنان قوی نیست که اجازه فعّالیت های روز را به انسان دهد و به ناچار به استراحت می پردازد، نیز ازنعمتهای بزرگ خداوند است.
سپس امام(علیه السلام) به حالات ماه و خورشید و فلسفه وجودی آنها می پردازد و می فرماید: «خداوند آنها را در مسیرهایشان به حرکت در آورد. و مقدار سیر آنها را در مراحلی که باید بپیمایند معیّن فرمود، تا شب و روز را به این وسیله، از هم جدا سازد و عدد سالها و حساب زمان (برای نظم زندگی انسانها) معلوم گردد». (وَ أَجْرَاهُمَا فِی مَنَاقِلِ(15) مَجْرَاهُمَا، وَ قَدَّرَ سَیْرَهُمَا فِی مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا، لِیُمَیِّزَ بَیْنَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِبهِمَا، وَ لِیُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِینَ والْحِسَابُ بمَقَادیرِهِمَا).
این همان چیزی است که در قرآن مجید نیز با اشاره روشنی بیان شده; می فرماید: «هُوَ الَّذی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنَازلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالحْسابَ; او کسی است که خورشید را روشنایی و ماه را نور قرار داد و برای آن منزلگاههایی مقدّر کرد تا عدد سالها و حساب (کارها) را بدانید».(16)
جدا شدن شب از روز به وسیله آفتاب و ماه، معلوم است و «مدارج» خورشید و ماه با توجّه به آنچه تجربه ها نشان می دهد و دانشمندان فلکی با دقّت حساب کرده اند، نیز معلوم می شود; دایره ای را که زمین به گرد خورشید می گردد و در 365 روز کامل می شود، در نظر ما زمینیان، چنان به نظر می رسد که این دایره مربوط به حرکت خورشید به دور زمین است; در حالی که در واقع، خورشید در مرکز قرار گرفته و زمین به دور آن می چرخد، همان گونه که حرکت زمین به دور خود، که سبب پیدایش شب و روز است و در 24 ساعت کامل می شود، در نظر ما به صورت حرکت خورشید به دور زمین احساس می شود. علّت این گونه احساس ها این است که ما زمین را ثابت می پنداریم و تمام کواکب آسمان را به دورخود در حرکت می بینیم.
ماه نیز یک حرکت انتقالی به دور زمین دارد که در 29 روز و چند ساعت کامل می شود و تغییر شکل ظاهر ماه در نظر ما به جهت همین حرکت دَوَرانی به دور زمین است. میلیونها سال خورشید و ماه و کره زمین در مدار و مسیر خود بدون کمترین تغییر، حرکت دارند و ما انسانها می توانیم حساب سال و ماه را دقیقاً تعیین کنیم. به خصوص اینکه در حرکت دَوَرانی زمین به دور خورشید، در هر ماه آن را در کنار یکی از صورتهای فلکی می بینیم و برجهای دوازده گانه ماه های خورشیدی در همین جا شکل می گیرد.
سپس به سراغ سایر ستارگان آسمان می رود و می فرماید: «خداوند در فضای آسمانها، فلک ها (مدارات کواکب) را آفرید و آنچه زینت بخش آن بود، از ستارگان مخفی و کم نور، و ستارگان پرفروغ، در آن جایگزین ساخت». (ثُمَّ عَلَّقَ فِی جَوِّهَا فَلَکَهَا، وَ نَاطَ (17) بهَا زینَتَهَا، مِنْ خَفِیَّاتِ دَرَارِیَهَا،(18) وَ مَصَابیحِ کَوَاکِبهَا).
در اینجا امام(علیه السلام) به دو قسم از کواکب آسمان اشاره فرموده: نخست، ستارگان کوچکند که امام از آنها تعبیر به مرواریدهای پنهان کرده و دیگر، ستارگان فروزان و پر نور که از آنها تعبیر به چراغها (مصابیح) فرموده است. می دانیم تقسیم بندی ستارگان به کوچک و بزرگ، یا ریز و درشت، از دیدگاه ماست وگرنه بسیاری از این ستارگان کوچک، از نظر حجم، فوق العاده بزرگ و حتّی از خورشید ما، که یکی از کواکب متوسّط آسمان محسوب می شود، بزرگترند! امّا به جهت بُعد مسافت به چشم ما کوچک می آیند و به عکس، ستارگان درشتی هستند (مانند ستاره زهره) که جزو سیّارات منظومه شمسی است و به جهت نزدیک بودنش درخشندگی فوق العاده ای دارد در حالی که سیّاره کوچکی است. به هر حال، این ستارگان آسمان، شب را چنان زیبا و دل انگیز می کنند که گذشته از عظمت آفرینش آنها، زیبایی شان نیز خیره کننده است.
البتّه ستارگان در عالم خود، جهان مستقلّی را تشکیل می دهند و به گفته دانشمندان، بسیاری از آنها ممکن است مسکونی بوده باشند و موجودات زنده ای داشته باشند، که حیات آنها برای ما غیر قابل تصوّر است; ولی با این حال، نقش آنها در زندگی ما تنها زیبایی آسمان شب نیست، بلکه به وسیله آنها می توان در بیابان و دریا، راه را به سوی مقصد پیدا کرد. (وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمْ النُّجوُمَ لِتَهْتَدُوا بهَا فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).(19)
از این گذشته، ممکن است مجموعه کواکب و ستارگان در این آسمان پهناور، به جهت تأثیرات جاذبه روی یکدیگر، نگاهدارنده و ضامن بقای مجموعه باشند.
سپس اشاره به یکی دیگر از پدیده های شگفت انگیز آسمان، یعنی «شهاب ها» کرده، می فرماید: «و استراق سمع کنندگان را با شهابهای ثاقب تیرباران نمود». (وَ رَمَی مُسْتَرِقِی(20) السَّمْعِ بثَوَاقِب شُهُبهَا).
درباره شهاب ها در فراز قبل به اندازه کافی سخن گفتیم و مرجعی را برای مطالعه بیشتر معرّفی نمودیم و به نظر می رسد تکرار در این فراز، به جهت آن باشد که گاهی شهاب ها از دید ناظران زمینی به صورت ستاره متحرکی در می آیند. از این روست که امام(علیه السلام) در کنار تقسیم ستارگان به آن نیز اشاره فرموده است.
سپس به شرح حالات ستارگان و حالات دقیق آنها می پردازد و می فرماید: «آنها را به تسخیر خود در آورد، و ستارگان ثوابت و سیّار، و هبوط کننده، و صعود کننده، و نحس و سعد آنها را به جریان انداخت».
(وَ أَجْرَاها عَلَی أَذْلاَلِ،(21) تَسْخِیرهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابتِهَا، وَ مَسیرِ سَائِرِهَا، وَ هُبُوطِهَا وَ صُعُودهَا، وَ نُحُوسهَا وَ سُعُودهَا).
درباره ستارگان ثوابت و سیّار و هبوط و صعود، وچگونگی نحس و سعد آنها، در بخش نکته ها بحث خواهیم کرد.
نکته ها:
1- ستارگان ثابت و سیّار:
می دانیم ستارگانی که در آسمان می بینیم از یک نظر به دو گونه تقسیم می شوند: «ثابت» و «سیّار» و ستارگان ثوابت مجموعه هایی هستند که وضع خود را در آسمان تغییر نمی دهند; از یک طرف طلوع می کنند و در طرف دیگر غروب، بی آنکه تغییری در فواصل آنها دیده شود (البتّه آنها در واقع حرکت دارند، ولی چون بسیار از ما دورند، حرکات آنها تأثیری در فواصل آنها نمی گذارد).
ستارگان سیّار چند ستاره هستند که در مجموعه منظومه شمسی گرد آفتاب می گردند و چون فاصله آنها با کره زمین نسبت به اجرام آسمانی، بسیار کم است، حرکات آنها در آسمان کاملا معلوم است و دائماً محلّ خود را نسبت به ما تغییر می دهند.
2- حالات ستارگان:
برای ستارگان و کواکب آسمان حالات دیگری نیز وجود دارد و آن «هبوط» و «صعود» است. یعنی چنان به نظر می رسد که یک ستاره، یا یک مجموعه به طرف بالا حرکت می کند که نامش صعود است و گاه به پایین حرکت می کند، که نامش هبوط است. روشن ترین مثال آن خورشید است که از اوّل زمستان شروع به اوج گیری در مدار خود می کند و هر روز در محل بالاتری در آسمان دیده می شود تا اوّل تابستان که به نهایت اوج خود می رسد و کاملا در آسمان، بالا دیده می شود و گاه درست بالای سر، و سپس از آغاز تابستان هبوط آن شروع می شود و در اوّل زمستان به پایین ترین نقطه در افق می رسد (البته این تغییرات در حقیقت مربوط به خورشید نیست بلکه مربوط به تغییر وضع زمین در حرکت مداری خود به دور خورشید و انحراف محور زمین نسبت به سطح مدار، به مقدار 23 درجه می باشد).
این تعبیرات نشان می دهد که امام(علیه السلام) دقیقاً به مسائل فلکی احاطه داشته و در اشارات پر معنایی بسیاری از مطالب را بیان فرموده است.
3- سعد و نحس ستارگان:
در مورد سعد و نحس ستارگان که در فراز بالا آمده است اگر بخواهیم به ظاهر ابتدایی آن بنگریم اشاره به اعتقادی است که جمعی از منجّمان قدیم درباره ستارگان داشتند; بعضی از آنها را نحس می دانستند و طلوع یا تغییر حالات آنها را سبب حوادث بدی در زندگی عمومی مردم و یا زندگی خصوصی بعضی از افراد می پنداشتند (چون برای هر انسانی ستاره ای قائل بودند) و به عکس، طلوع یا تغییر حالات بعضی دیگر را نشانه بروز سعادت و خوشبختی برای جامعه انسانی و یا افراد خاصّی تصور می کردند; در حالی که می دانیم اسلام تأثیر ستارگان را در سرنوشت انسانها نفی می کند و آن را نوعی شرک می شمرد.
در خطبه 79 که در جلد سوم شرح آن گذشت خواندیم که امیرمؤمنان علی(علیه السلام)در برابر منجمّی که در مورد جنگ نهروان پیشگویی منفی می کرد، سخت برآشفت و پیشگویی های او را که بر اساس تأثیر ستارگان در سرنوشت انسانها بود، نوعی تکذیب قرآن و بیگانگی از خداوند شمرد و در پایان خطبه، مردم را از این بخش از علم نجوم که سخن از رابطه سرنوشت انسانها با ستارگان و تأثیر آنها در زندگی بشر می گوید نهی فرمود.
در احادیث متعددی که از سایر معصومین(علیهم السلام) به ما رسیده، نیز این بخش از علم نجوم شدیداً مورد نکوهش واقع شده و منجّم، همردیف کاهن و ساحر و کافر شمرده شده است. از جمله در حدیثی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «مَنْ صَدَّقَ کَاهِناً أَوْ مُنَجِّماً فَهُوَ کَافِرٌ بمَا أُنْزلَ عَلَی مُحَمَّد; کسی که کاهن یا منجّمی را تصدیق کند به چیزی که بر محمّد(صلی الله علیه وآله) نازل شده کفر ورزیده است».(22)
و احادیث فراوان دیگر.
شکّی نیست که منجّمان قدیم در مورد ارتباط ستارگان با سرنوشت انسانها عقاید مختلفی داشتند که در شرح خطبه 79 به طور کامل بیان گردید و می توان گفت که این روایات ناظر به کسانی است که تدبیر این جهان را به دست ستارگان می پنداشتند و نوعی الوهیّت برای آنها قایل بودند. ولی اگر کسی بگوید ستارگان فقط دلالت بر وقوع چنین حوادثی (به فرمان خدا) دارند. چنین سخنی کفر نیست; ولی دلیلی براثبات این دلالت وجود ندارد. آنها عوالمی برای خود دارند همان گونه که کره زمین و ساکنانش برای خود عالمی دارند; هیچ گونه دلیل علمی تاکنون چنین رابطه ای را اثبات نکرده است، که مثلا طلوع و غروب فلان ستاره، یا تقارن فلان ستاره با ستاره دیگر، بر بروز جنگها یا صلح و آرامش مؤثّر باشد; در عین حال نمی توان این گونه دلالت ها را به طور قطع نفی کرد، حتّی اگر از غیر معصومی شنیده شود. آنچه در بعضی روایات آمده است که مثلا هنگامی که قمر در عقرب است - یعنی کره ماه مقابل صورت فلکی عقرب قرار گیرد - ازدواج کردن مکروه است، چیزی نیست که ما بتوانیم آن را انکار کنیم.
از اینجا روشن می شود که سعد و نحسی که در این بخش از خطبه بالا آمده، ممکن است اشاره به چنین اموری باشد.
این احتمال نیز وجود دارد که چگونگی قرار گرفتن بعضی از کواکب آسمان - مخصوصاً سیّارات منظومه شمسی - در مدارات خود، در مقایسه با یکدیگر، ممکن است تأثیرات طبیعی در کره زمین داشته باشد; مثلا می دانیم جزر و مدّ دریاها بر اثر تأثیر جاذبه کره ماه است و هرگاه کره ماه و خورشید در یک سو قرار گیرند (مانند اوائل و اواخر ماه) این جاذبه قوی تر و حتّی ممکن است روی پوسته زمین هم تأثیر بگذارد و سبب شکستگی ها و زلزله هایی شود و به عکس ممکن است بارندگی های قابل ملاحظه ای بر اثر تأثیر کرات آسمانی روی کره زمین و مانند آن صورت گیرد. بنابراین، سعد و نحس ستارگان می تواند اشاره ای به این تأثیر خاصّ طبیعی باشد.
پی نوشت:
-
«رَهَوات» جمع «رَهْوَة» به گفته بعضی از ارباب لغت (کتاب العین) به معنای برآمدگی بالای کوههاست; ولی بسیاری دیگر از ارباب لغت آن را مادّه «رهو» (بر وزن سهو) به معنای گشاده و باز بودن، یا آرام بودن تفسیر کرده اند و در خطبه بالا تفسیر «رهوات» به نقاط گشاده، مناسب تر است و بعضی هم آن را از لغات اضداد دانسته اند که به معنای مکان مرتفع و منخفض، هر دو می آید.
-
«لاَحَمَ» از مادّه «لحم» به معنای پر کردن شکاف چیزی و به اصطلاح، لحیم کردن است و شاید ریشه اصلی آن همان «لحم» به معنای گوشت باشد که فاصله استخوان ها را پر می کند.
-
«صُدوع» جمع «صَدْع» (بر وزن حرف) به معنای شکاف، یا شکافتن است.
-
سوره رعد، آیه 2. شبیه همین معنا با اندک تفاوتی در آیه 10 سوره لقمان آمده است; می فرماید «خَلَقَ السَّمواتِ...».
-
«وشَّجَ» از ماده «وشج» (بر وزن نسج) در اصل به معنای در هم فرو رفتن و مشبّک شدن و در هم پیچیدن است.
-
بعضی «ازواج» را در اینجا به معنای ارواح «نفوس فلکیّه» تفسیر کرده اند و اشاره به عقیده جمعی از فلاسفه که برای هر فلکی روح مجرّد قائلند دانسته اند; ولی انصاف این است که نه این نظریّه با دلیل روشنی ثابت شده، و نه جمله بالا دلالت بر چنین چیزی دارد.
-
«حُزُونه» (که معنای مصدری و اسم مصدری دارد) به معنای خشنونت است و در خطبه بالا اشاره به مشکلات و سختی ها می باشد.
-
توجّه داشته باشید که «ثُمَّ» در آیه بالا، به معنای تأخیر در بیان است نه تأخیر در زمان. بنابراین، دلیل بر این نیست که آفرینش آسمانها بعد از خلقت زمین است. (برای توضیح بیشتر، به تفسیر نمونه، ذیل آیه 11 سروه فصّلت مراجعه فرمائید).
-
سوره انبیاء، آیه 30.
-
منظور از دیدن در اینجا، دیدن از طریق فکر و اندیشه است نه از طریق مشاهده حسّی; چرا که در آن زمان، انسانی وجود نداشت. این احتمال نیز در تفسیر آیه داده شده است که منظور از پیوسته بودن آسمانها عدم وجود باران و عدم نموّ گیاه، و منظور از گشودن آن، نزول باران و پرورش گیاهان است.
-
«تَمُورُ» از مادّه «مَوْر» (بر وزن قول) در لغت به معانی مختلفی آمده; از جمله به معنای جریان سریع و همچنین گرد و غباری که آن را باد به هر سو می برد، می باشد و از مجموع تعبیرات ارباب لغت استفاده می شود که «مور» همان حرکت سریع و دَوَرانی و توأم با اضطراب و تموّج است.
-
«أیْد» (بر وزن صید) به معنای قدرت و نعمت آمده است و در قرآن «ذاالأید» به معنای صاحب قدرت آمده است و در خطبه بالا به همین معنا می باشد.
-
در جلد اوّل همین کتاب از صفحه 125 تا 150 بحث های مشروحی در این زمینه داشته ایم.
-
سوره فصّلت، آیه 37.
-
«مَناقل» جمع «مَنْقَل» از مادّه «نقل» به معنای راه است.
-
سوره یونس، آیه 5.
-
«ناط» از مادّه «نوط» (بر وزن موت) به معنای وابسته کردن چیزی به دیگری است.
-
«دَراریّ» جمع «دُرّی» منسوب به «دُرّ» به معنای مروارید درشت است و «درّی» به معنای ستاره نیز آمده است; به خاطر صفا و درخشندگی آن.
-
سوره انعام، آیه 97.
-
«مُسترقی» جمع «مُسترق» به معنای دزد و رباینده است و «استراق سمع» به معنای استماع سخن دیگری، به طور مخفیانه و دزدکی است.
-
«أَذلال» جمع «ذلّ» (به کسر ذال) به معنای مجرا و مسیر است.
-
وسائل الشیعه، جلد 12، صفحه 104. برای آگاهی از سایر احادیثی که در این زمینه وارد شده به همان کتاب، باب 24، از ابواب «ما یکتسب به» مراجعه فرمایید.