[hadith]من خطبة له (علیه السلام) لما قُبض رسول الله (صلی الله علیه وآله) و خاطبه العباس و أبو سفیان بن حرب فی أن یبایعا له بالخلافة (و ذلک بعد أن تمت البیعة لأبی بکر فی السقیفة، و فیها ینهی عن الفتنة و یبین عن خلقه و علمه):
النهی عن الفتنة:
أَیُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِیجَانَ الْمُفَاخَرَةِ؛ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ. هَذَا مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ یَغَصُّ بهَا آکِلُهَا، وَ مُجْتَنِی الثَّمَرَةِ لِغَیْرِ وَقْتِ إِینَاعِهَا کَالزَّارِعِ بغَیْرِ أَرْضِهِ.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 1، ص: 442-433
و من خطبة له علیه السّلام لما قبض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و خاطبه العباس و ابو سفیان بن حرب فی ان یبایعا له بالخلافة (و ذلک بعد ان تمت البیعة لابی بکر فی السقیفة و فیها ینهی عن الفتنة و یبیّن عن خلقه و علمه):
«هنگامی که «رسول خدا» (ص) رحلت فرمود، «عباس» و «ابو سفیان» به «علی» (ع) عرض کردند که آماده اند با او برای خلافت بیعت کنند» (و این در زمانی بود که بیعت در «سقیفه» برای «ابو بکر» پایان یافته بود- حضرت نپذیرفت- و این خطبه را ایراد کرد و در آن، نهی از فتنه و آشوب می کند و از روحیه و آگاهیهای خود پرده بر می دارد
)».
خطبه در یک نگاه:
این خطبه از معدود خطبه هایی است که از «علی» (ع) در غیر زمان خلافتش نقل شده است
.
از مجموع این خطبه و مقدمه ای که «سیّد رضی» برای آن آورده، به خوبی استفاده می شود که بعد از رحلت «رسول خدا» (ص)، «ابو سفیان» و «عباس» خدمت آن حضرت آمدند (و شاید عباس به تحریک ابو سفیان آمده بود) و امام (ع) را به قیام تشویق کردند و تقاضا کردند با او به عنوان خلیفه بیعت کنند ولی امام (ع) با آگاهی کاملی که از شرایط زمان داشت و دلسوزی خاصّی که برای بقای اسلام و در هم شکستن توطئه های منافقان می نمود نه تنها این بیعت را نپذیرفت بلکه با عباراتی روشن به آنها هشدار داد که از این گونه کارها بپرهیزند
.
از آن جا که می دانست افراد ناآگاه یا مغرض به او خرده گیریهایی به خاطر سکوتش می کنند به آنها پاسخ داد و در پایان، عشق خود را به مرگ و شهادت و لقای پروردگار بیان می کند و به علم و آگاهی فراوانی اشاره می نماید که از اسرار است و اجازه پرده برداری از آن را ندارد
.
مراقب فتنه انگیزان باشید!
شارح معروف «ابن میثم» در آغاز این خطبه می گوید: سبب این کلام «امیرمؤمنان علی»(علیه السلام) آن است که چون در «سقیفه بنی ساعده» برای «ابوبکر» بیعت گرفته شد، «ابوسفیان» برای ایجاد فتنه و آشوب و درگیری در میان مسلمانان به سراغ «عبّاس» عموی پیامبر رفت و به او گفت: این گروه، خلافت را از «بنی هاشم» بیرون بردند و در قبیله «بنی تیم» قرار دادند (ابوبکر از این قبیله بود) و مسلّم است که فردا این مرد خشن که از طایفه «بنی عدی» است (اشاره به عمر است) در میان ما حکومت خواهد کرد. برخیز; نزد «علی»(علیه السلام) برویم و با او به عنوان خلافت بیعت کنیم.
تو عموی پیامبری و سخن من هم در میان قریش مقبول است اگر آنها با ما به مقابله برخیزند با آنها پیکار می کنیم و آنان را در هم می کوبیم. و به دنبال این سخن هر دو نزد «امیرمؤمنان علی»(علیه السلام) آمدند. «ابوسفیان» عرض کرد: ای «ابوالحسن» از مسأله خلافت غافل مشو. کی ما پیرو قبیله بی سر و پای «تیم» بودیم! (و می خواست به این ترتیب امام(علیه السلام) را تحریک برای قیام و درگیری کند) این در حالی بود که حضرت می دانست او به خاطر دین، این سخنان را نمی گوید بلکه می خواهد فساد بر پا کند.(1) به همین جهت خطبه بالا را ایراد فرمود.
مورّخ معروف «ابن اثیر» در کتاب «کامل» می نویسد که «علی»(علیه السلام) در این جا به «ابوسفیان» فرمود: به خدا سوگند منظور تو چیزی جز فتنه نیست! به خدا سوگند تو همیشه در فکر بودی که برای اسلام و مسلمین ایجاد شرّ کنی! ما نیاز به نصیحت و اندرز تو نداریم! و از این جا حال و هوایی که این خطبه در آن صادر شده است به خوبی روشن می شود و می تواند پرتوی روی تمام جمله های خطبه بیندازد و آن را تفسیر کند.
در نخستین بخش از این خطبه، امام(علیه السلام) به چهار نکته مهم اشاره می فرماید: نخست می گوید: «ای مردم! امواج سهمگین فتنه ها را با کشتیهای نجات بشکافید و از راه اختلاف و پراکندگی و دشمنی کنار آیید و تاجهای تفاخر و برتری جویی را از سر بنهید!» (اَیُّهَا النّاسُ شُقُّوا اَمْواجَ الْفِتَنِ بسُفُنِ النَّجاةِ، وَعَرِّجُوا(2) عَنْ طَریقِ الْمُنافَرَة(3)، وَضَعُوا تیجانَ الْمُفاخَرَة).
خطاب «اَیُّها النّاس» نشان می دهد که تنها این دو نفر در خدمت حضرت نبودند، بلکه گروهی دیگر از مردم حضور داشتند. بعضی روایات نیز این معنا را تأیید می کند.
این نکته قابل توجّه است که امام(علیه السلام) فتنه ها را به امواج کوبنده و شکننده تشبیه می کند و برای مقابله با آن به استفاده از کشتیهای نجات توصیه می کند و مراد از کشتیهای نجات، کشتیهای محکم و بزرگی است که توانایی بر شکافتن امواج و رساندن سرنشینان را به ساحل نجات دارد; و منظور در این جا رهبران الهی و مخصوصاً اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) است(4) یعنی آنچه را ما می گوییم گوش کنید نه آنچه را خود می خواهید و در تأکید بر این معنا، اختلاف و تفاخر و برتری جویی گروهی و قبیله ای را به راه خطرناکی تشبیه می فرماید که باید هر چه زودتر از آن کناره گیری کرد (توجّه داشته باشید که معنای اصلی منافرة، تفاخر دو نفر با یکدیگر و سپس به عنوان داوری نزد شخص ثالثی رفتن می باشد).
در واقع امام(علیه السلام) در این سخن گهربارش انگشت روی نقطه اصلی دردهای جانکاه جامعه بشریّت گذارده که همیشه جنگهای خونین و اختلافات و کشمکشها و کشت و کشتارها و ناامنیها از برتری جوییها و تفاخر سرچشمه می گیرد; و اگر این بت شکسته شود بیشترین مشکلات جوامع بشری حل خواهد شد و دنیا امن و امان و آرام می گردد.
و این که «ابن ابی الحدید» گفته است این حدیث صحیح است ولی کلام مولا اشاره به آن ندارد، اشتباه است. منظور مولا این است که ببینید من چه دستور می دهم تا از آن پیروی کنید نه آنچه خود می خواهید.
درست است که طالبان مقام و قدرت، هر کدام زیر چتر دفاع از حقوق جامعه و حفظ ارزشها پنهان می شوند ولی چه کسی است که نداند اینها همه بهانه رسیدن به مقام و وسیله برتری جویی بر دیگران است؟
سپس به سراغ نکته دوّم می رود و می فرماید: «آن کس که با داشتن بال و پر (یار و یاور) قیام کند رستگار شده، یا در صورت نداشتن نیروی کافی راه مسالمت پیش گیرد (راحت شده و مردم را راحت کرده است) (اَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بجَناح، اَوِ اسْتَسْلَمَ فَاَراحَ).(5)
در واقع در این جا امام(علیه السلام) به این نکته اساسی اشاره می فرماید که قیام کردن برای گرفتن حق شرایطی دارد; اگر آن شرایط موجود باشد من مضایقه ندارم ولی هنگامی که شرایط موجود نیست، عقل و منطق و دین می گوید قیام کردن نه تنها موجب پیشرفت نیست بلکه باعث ایجاد شکاف و اختلاف و اذیّت و آزار خویش و دیگران و هدر دادن نیروهاست و این یکی از اصول جاویدانی است که باید در تمام کارهای اجتماعی و مخصوصاً قیام های سیاسی مورد توجّه دقیق باشد.
در سوّمین نکته اشاره به مسأله خلافت و حکومت بر مردم که گروهی یقه برای آن چاک می کنند و هر کار خلافی را برای وصول به آن مجاز می شمرند کرده و پرده از ماهیّت آن بر می دارد، می فرماید: «این (زمامداری بر مردم) آبی متعفّن و لقمه ای گلوگیر است» (هذا ماء آجِن(6) وَلُقْمَة یَغَصُّ(7) بها آکِلُها).
درست است که حیات انسان با آب و غذاست ولی کدام آب و غذا؟ آبی که پاکیزه و لقمه ای که گوارا باشد و امام(علیه السلام) در این جا طبیعت حکومت را به آب متعفّن و لقمه ای گلوگیر تشبیه می کند و به راستی همین است. انسان هر قدر به زندگی حاکمان و زمامداران نزدیک می شود به مشکلات عظیم و ناراحتیهای شدید و عواقب دردناک آنان آگاهتر می گردد، نه آرامشی دارند و نه امنیّتی. تنها دورنمای این زندگی برای افراد، جالب و پرشکوه و وسوسه انگیز است.
البتّه رجال الهی به استقبال مشکلات این امر می روند و ناراحتیهای آن را به خاطر خدا تحمّل می کنند و آسایش و آرامش خود را فدای خدمت به دین خدا و بندگان او می نمایند.
این احتمال نیز داده شده است که «هذا» اشاره به نوع حکومتی باشد که «ابوسفیان» آن را پیشنهاد می کرد.
به هر حال درست است که حکومت همانند آب، مایه حیات ملتهاست، ولی از آن جا که در جوامع بشری همیشه مورد توجّه دنیاپرستان بوده است و طبعاً با مردان الهی به مبارزه و منازعه در آن بر می خاسته اند، این آب حیات بخش را آلوده می کردند و این غذایی که مایه قوّت و قدرت برای جوامع بشری است به صورت ناگواری در می آوردند تا آن جا که بسیاری از اولیای حق از آن شکوه داشتند و با صراحت می گفتند اگر فرمان خدا و رضای او نبود هرگز به آن تن در نمی دادند; و همان گونه که در ذیل خطبه «شقشقیّه» خواندیم امام(علیه السلام) حکومت و زمامداری را ذاتاً کم ارزشتر از آب بینی یک بز می شمرد.
در چهارمین نکته به یکی دیگر از ابعاد این مسأله می پردازد و آن این که کسی که می خواهد برای کار مهمّی مانند تشکیل حکومت الهی قیام کند، باید در شرایط آماده ای اقدام نماید و یا بتواند شرایط را خودش آماده سازد وگرنه قیامهای بی مورد و حساب نشده، ثمره ای جز ناکامی و شکست نخواهد داشت. امام(علیه السلام) در این رابطه می فرماید: «کسی که میوه را پیش از رسیدن بچیند همانند کسی است که بذر را در زمین نامناسب (همچون کویر و شوره زار) بپاشد (که سرمایه و نیروی خود را تلف کرده و نتیجه ای عاید او نمی گردد)» (وَ مُجْتَنِی الَّثمَرَةِ لِغَیْرِ وَقْتِ ایناعِها(8) کَالزّارِعِ بغَیْرِ اَرْضِهِ).
جمعی از شارحان نهج البلاغه احتمال داده اند که ضمیر در «بغَیْرِ اَرْضِهِ» به زارع برگردد و مفهومش این است «مانند کسی است که در زمین دیگری بذر بپاشد که ثمره اش عاید دیگران می شود»; ولی با توجّه این که امام(علیه السلام) آن را با چیدن میوه نارس یکسان دانسته است، ضعف این تفسیر روشن می شود.
این سخن در واقع یکی دیگر از اصول جاویدان و درسهای اساسی برای تشکیل حکومتهای الهی است; به این معنا که طالبان حق و عاشقان عدالت هرگز نباید گرفتار احساسات زودگذر شوند و با مطالعات محدود به کاری دست زنند که شرایط آن مهیّا نیست، بلکه باید با صبر و حوصله به فراهم ساختن شرایط و ترتیب مقدّمات و تهیّه قوا و نیروهای لازم دست زنند هر چند این کار زمانی را طلب کند، همان طور که باغبان آگاه هرگز به سراغ میوه های نارس نمی رود، هرچند نیاز فراوان به میوه برای تغذیه خود و یا فروش داشته باشد و نیز کشاورز آگاه، در زمین نامساعد بذر نمی افشاند بلکه قبلا با صبر و حوصله، زمین را شخم زده و شوره زار را آماده می کند، سپس به بذر افشانی مشغول می شود.
نکته:
چرا علی(علیه السلام) بعد از پیامبر قیام نکرد؟
بسیاری سؤال می کنند با این که «علی»(علیه السلام) برای خلافت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) از همه شایسته تر بود و افزون بر این پیامبر بارها بر جانشینی و خلافت او تأکید فرمود، چرا آن حضرت برای گرفتن این حقّ مسلّم خویش که در واقع حقّ امّت اسلامی بود بپانخاست و قدرت نمایی نکرد; بلکه سکوت فرمود و میدان به دست دیگران افتاد؟
پاسخ این سؤال به وضوح در عبارت کوتاه و پر معنای این خطبه آمده است; و در واقع چند دلیل برای عدم قیام خود ذکر فرموده است:
نخست این که کسانی که به او پیشنهاد قیام کرده اند مانند «ابوسفیان» به یقین حسن نیّت نداشته اند و یا ـ مانند عبّاس ـ تحت تأثیر کسانی بود که حسن نیّت نداشتند; و لذا امام آنان را در این خطبه، فتنه جو و برتری طلب خوانده است.
دیگر این که حضرت به خوبی می دید که در مسیر خود تقریباً تنهاست و جز یارانی اندک کسی را ندارد; به همین دلیل در بعضی از خطبه های نهج البلاغه نیز امام با صراحت می گوید: «تنها یاوران من اهل بیت من بودند و من نخواستم آنها را به خطر بیفکنم»!(9)
از همه اینها گذشته، حکومت و زمامداری مردم برای امام یک هدف نبود; چرا که او آن را آبی متعفّن و لقمه ای گلوگیر می داند; بلکه وسیله ای برای احقاق حق و اجرای عدالت و یا دفع باطل می دانست.(10) ولی هنگامی که می بیند این قیام به این هدف منتهی نمی شود، بلکه ایجاد خلاف میان صفوف مسلمین می کند و ممکن است منافقان که منتظر بودند از آب گِل آلود ماهی بگیرند، برخیزند و اساس اسلام را به خطر بیندازند، چاره ای جز سکوت نمی بیند.
«ابن ابی الحدید» می گوید: روایت شده است که روزی «فاطمه»(علیها السلام) امام را به قیام ترغیب کرد و در همان حال صدای مؤذّن برخاست (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ) امام رو به همسر گرامیش فاطمه کرد، فرمود: «اَیَسُرُّکِ زَوالُ هذَا النِّداءِ مِنَ الاَرْضِ; آیا دوست داری این صدا از روی زمین برچیده شود»؟ عرض کرد: نه. فرمود: پس مطلب همان است که من می گویم (باید سکوت و تحمّل کرد).(11)
از همه اینها گذشته هر کار ـ مخصوصاً قیامهای مهم اجتماعی سیاسی ـ نیاز به فراهم شدن شرایط دارد و باید زمینه های آن فراهم گردد و در غیر این صورت نتیجه ای جز ناکامی و شکست و اتلاف نیروها نخواهد داشت و مانند آن است که میوه نارسیده را از درخت بچینند یا بذر در شوره زار بریزند. امام که از این واقعیّتها با خبر بود، وظیفه الهی خود را در این دید که سکوت را بر قیام ترجیح دهد.
پی نوشت:
-
شرح ابن میثم، ج 1، ص 276.
-
کامل ابن اثیر، ج 2، ص 326.
-
«عرّجوا» از ماده «تعریج» به معنای متمایل ساختن یا متمایل شدن است و در این جا به معنای کناره گیری نمودن می باشد.
-
«منافرة» به گفته «مقاییس اللّغة» به معنای محاکمه نزد قاضی است که لازمه آن خصومت و نزاع است.
-
توجّه داشته باشید که «اَراحَ» گاه به معنای لازم و گاه به معنای متعدّی آمده است. در صورت اوّل مفهومش این است که خودش راحت می شود و در صورت دوّم دیگران را راحت می کند.
-
«آجن» از ماده «اَجْن» (بر وزن ضَرب) و «اُجُون» به معنای تغییر و دگرگونی است و به آب متعفّن که رنگ یا طعم و بوی آن تغییر پیدا می کند آجن گفته می شود.
-
«یَغَصٌّ» از ماده «غَصَص» (بر وزن هوس) به معنای گلوگیر شدن است.
-
«ایناع» از ماده «یَنْع» (بر وزن منع) به معنای رسیدن و بلوغ است این واژه معمولا در مورد رسیدن میوه ها به کار می رود و هنگامی که به باب افعال می رود باز به همین معناست.
-
به خطبه 26 مراجعه شود.
-
به خطبه 33 مراجعه شود.
-
شرح ابن ابی الحدید، ج 11، ص 113.