[hadith]الْمَغْرُورُ وَ اللَّهِ مَنْ غَرَرْتُمُوهُ وَ مَنْ فَازَ بکُمْ فَقَدْ فَازَ وَ اللَّهِ بالسَّهْمِ الْأَخْیَب وَ مَنْ رَمَی بکُمْ فَقَدْ رَمَی بأَفْوَقَ نَاصِلٍ. أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ لَا أُصَدِّقُ قَوْلَکُمْ وَ لَا أَطْمَعُ فِی نَصْرِکُمْ وَ لَا أُوعِدُ الْعَدُوَّ بکُمْ. مَا بَالُکُمْ، مَا دَوَاؤُکُمْ، مَا طِبُّکُمْ؟ الْقَوْمُ رِجَالٌ أَمْثَالُکُمْ. أَ قَوْلًا بغَیْرِ عِلْمٍ وَ غَفْلةً مِنْ غَیْرِ وَرَعٍ وَ طَمَعاً فِی غَیْرِ حَق؟[/hadith]
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 115-111
به دنبال این بیان، حضرت به بدگویی کسی که به گفته کوفیان مغرور گردد، می پردازد و وی را به غرور و بی خبری نسبت می دهد. و از بد حالی شخصی که چنان مردمی حزب و جمعیّتش باشند و به پیکار آنها دل خوش کرده باشد، با دو عبارت زیبای زیر خبر می دهد:
اول: «المغرور و اللّه من غرّرتموه»،
«به خدا سوگند فریب خورده آن است که شما او را بفریبید» مقصود حضرت از این عبارت بدگویی و سرزنش آنان بر خلف وعده ها و امروز و فردا کردن ها به منظور فرار از جنگ بود. بنا بر این پس از آن همه پیمان شکنی در مورد پیکار با دشمنان اگر کسی به گفته آنان اعتماد کند، به حقیقت فریب خورده است.
اگر در عبارت حضرت، کلمه «المغرور» مبتدا و کلمه «من» خبر باشد، در اثبات غرور و فریب خوردگی گویاتر از عکس آن است که «المغرور» خبر و «من» مبتدا باشد زیرا صورت اوّل انحصار در معنی را می رساند و معنای عبارت چنین می شود: فریب خوردگی مخصوص کسی است که فریب کوفیان را بخورد.
این معنی از این که «من» را مبتدا قرار دهیم فهمیده نمی شود.
دوم: «و من فاز بکم فقد فاز بالسّهم الأخیب»،
«کسی که سعادت را از ناحیه شما بخواهد چنان است که با تیر بدون پیکان پیروز گردد و هر کس با تیر ترکش شما بجنگد با تیر بدون چوبه، تیراندازی کرده است».
امام (ع) در این عبارت، خود و دشمنان را به قماربازانی تشبیه کرده است که در میان عرب وجود داشته اند. و یاران خود را در بی کفایتی و عدم رعایت حق خویش، به بیرون آمدن، تیر قمار مأیوس کننده بی سهم، و یا به تیرهای قماری که غرامت آور و تاوان زا هستند تشبیه کرده است. توضیح این که تیر قماری که بر آن اسم شرکت کننده نوشته شده بیرون نیاید، تا سهام شتری که مورد قمار است، با بیرون آمدن، تیرهای برنده تمام شود. آن گاه غرامت و زیان برای صاحب تیر باقی مانده ثابت می شود«» به ملاحظه همین تشبیه است که حضرت لفظ «تیر» را با صفت مأیوس کننده، برای اطرافیان خود، استعاره آورده است، و باز کلمه «فوّز» را در این جمله به طور مجاز، در عدم آمادگی آنان به کار برده است.
بر یاری رسانی، از باب نامیدن ضد را به نام ضد به کار برده است. مانند: نامگذاری کیفر به پاداش و باز آن بزرگوار مشابهت و همگونی روان جنگجو را با تیرهای از پیش برنده جنگ، ملاحظه فرموده است. که هم مردان رزم آور و هم تیرهای برّان در آمادگی و کارسازی و دفع دشمن مؤثر هستند. [و افراد بی تحرک همچون تیرهای بی پیکان بدون حاصل و سود می باشند].
گویا امام (ع) اطرافیان خود را در فراخوانی به جنگ و نرفتن آنها، از جهت مشابهت شدید به اوصاف تیرهایی که پیکان نداشته و موضع وتر آنها شکسته باشد، مخصوص گردانیده است. و آن شباهت عدم تحرّک و جدا نشدنشان از محل زندگیشان به فرمان اوست. چنان که تیری که وتر آن شکسته و پیکان نداشته باشد، از جایگاه خود بیش از اندکی دور نمی شود.
این فرموده امام به لحاظ لطافت تشبیه و استعاره در نهایت اوج گفتار و کلام بلند انسانی است. معنای زیبای گفتار حضرت این است: نتیجه وجودی شما در جنگ برای کسی که به شما دل بسته باشد، زیان و ناامیدی است. و آن که به یاری شما به جنگ دشمن رود سودی نصیبش نخواهد شد.
پس از این درد دل، نتیجه بدگمانی و بی اعتمادی به سخن آنها- به دلیل مخالفت کردار با گفتارشان، و وعده های خلاف در باره قیام به همراه آن حضرت- را یادآور می شود، و آن این که هرگز آنان را تصدیق نمی کند زیرا آن که کاری را فراوان انجام دهد، به آن شناخته می شود و از مثلهای عرب است که: «انّ الکذوب لا یصدّق»: «کسی که زیاد دروغ می گوید تصدیق نمی شود» و این که آن حضرت به یاری آنها طمع نبسته است، و این که دشمن را با وعده های آنها نخواهد ترساند، زیرا ترساندن دشمن با این گونه یاران با توجّه به این همه مخالفت و آگاهی خصم بر این ضعف و سستی، سبب جرأت و تسلّط دشمن و اطمینان آن بر عدم مقاومت و پایداری می شود.
امام (ع) کلام خود را به طریق پرسش انکاری و توبیخ آمیز، که گویای چگونگی خواری و ذلّت حال آنها، در نپذیرفتن دعوت آن حضرت است با این بیان: ما بالکم «شما را چه می شود» ادامه می دهد و از درمان بیماریی که بدان گرفتار آمده اند، و چگونگی معالجه آنها می پرسد که: ما دوائکم و ما طبّکم، داروی شما چیست و چگونه بهبود خواهید یافت تا شما را درمان کنم.
برخی از شارحان بر این عقیده اند که منظور حضرت از عبارت «ما طبّکم» عادت و رسوم آنها بوده است، ولی با توجّه به سبک سخن حضرت معنای اوّل نسبت به موضوع مناسبتر و شایسته تر است.
سپس آن بزرگوار کوفیان را، به تصور آنها از نیرومندی و قدرت دشمن متوجّه می کند و می فرماید: آنها در شجاعت و شدّت عمل مردانی چون شما هستند. آنان مردانی استثنایی نیستند و بر شما فزونی و مزیتی ندارند. بنا بر این ترس شما از آنها بیهوده است. دوباره امام (ع) سؤال توبیخی خود را تکرار می فرماید، آنان را از امور ناشایست، و نفرت زا که در عرف و شریعت نیز زشت بشمار می آید، در چند مورد بر حذر می دارد.
1- گفتار بدون کردار آنها، که اشاره به اعلام آمادگی برای نبرد، و به انجام نرساندن آن دارد، با این عبارت که «اقولا بغیر عمل»: «آیا روش شما گفتار بدون عمل است» این عبارت یادآوریی است که گفتار بدون کردار، سبب خشم و غضب در نزد خداوند می شود. چنان که در قرآن کریم به این موضوع اشاره شده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ، کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ».
به روایت دیگر معنای این گفته امیر مؤمنان (ع): «اقولا» بغیر عمل» این است با زبانتان چیزی را می گویید که در دلهاتان نیست و بدان اعتقاد ندارید، با این که باور قطعی نیست می گویید: ما آن را بزودی انجام می دهیم.
احتمال دیگر این که معنای فرموده امام (ع) این باشد، که شما می گویید: ما در برابر خدا اخلاص داریم و مسلمانیم، با این که لوازم اسلام و ایمان را نمی دانید.
2- نکته دوّم در فرمایش حضرت بیخبری و غفلت آنان بود که از پارسایی سرچشمه نمی گرفت و بی توجّهی نسبت به مصالح و منافعی که باید مورد توجّ انسان قرار گیرد و این بی خبری و غفلت نهایت درجه نقص و تفریط ضدّ فطانت و هوشمندی است.
این نوع بی توجّهی بر خلاف غفلت و بی خبری ناشی از ورع و پارسایی می باشد زیرا بی توجّهی به دنیا از روی پارسایی- اگر پارسایی را انجام کارهای نیک و آمادگی دهنده برای آخرت بدانیم- به معاد انسانی سود می دهد. بنا بر این بی توجّهی با پارسایی از کارهای دنیوی و اموری که مربوط به جزئیات دنیا باشد، مضر نیست که بماند چه بسا که سبب نجات از عذاب آخرت هم باشد.
3- طمع و دلبستگی آنها در غیر مسیر حق، بدین معنی که حضرت از بیت المال بیش از استحقاق به آنها ببخشد. تا دعوت آن بزرگوار را اجابت کنند و همراه وی به پیکار با دشمن برخیزند. گویا امام (ع) علّت تخلّف و عدم اطاعت برخی آنان را طمع و دلبستگی به مال دنیا و بخشش فزونتر، بدون استحقاق تشخیص داده بود. چنان که معاویه نسبت به اطرافیانش چنین می کرد.
حضرت این بیان را در اشاره به همین انتظار بیجای آنان فرمود و زشتی این عمل را گوشزد کرده که این طمعی است در غیر مسیر حق و خداوند به حقیقت امر آگاه است و بس.