[hadith]العِظَة:
وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً وَ لَمْ یُرْسلْکُمْ هَمَلًا، عَلِمَ مَبْلَغَ نِعَمِهِ عَلَیْکُمْ وَ أَحْصَی إِحْسَانَهُ إِلَیْکُمْ، فَاسْتَفْتِحُوهُ وَ اسْتَنْجِحُوهُ وَ اطْلُبُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَمْنِحُوهُ، فَمَا قَطَعَکُمْ عَنْهُ حِجَابٌ وَ لَا أُغْلِقَ عَنْکُمْ دُونَهُ بَابٌ، وَ إِنَّهُ لَبکُلِّ مَکَانٍ وَ فِی کُلِّ حِینٍ وَ أَوَانٍ وَ مَعَ کُلِّ إِنْسٍ وَ جَانٍّ. لَا یَثْلِمُهُ الْعَطَاءُ وَ لَا یَنْقُصُهُ الْحِبَاءُ وَ لَا یَسْتَنْفِدُهُ سَائِلٌ وَ لَا یَسْتَقْصِیهِ نَائِلٌ وَ لَا یَلْوِیهِ شَخْصٌ عَنْ شَخْصٍ وَ لَا یُلْهِیهِ صَوْتٌ عَنْ صَوْتٍ وَ لَا تَحْجُزُهُ هِبَةٌ عَنْ سَلْبٍ وَ لَا یَشْغَلُهُ غَضَبٌ عَنْ رَحْمَةٍ وَ لَا تُولِهُهُ رَحْمَةٌ عَنْ عِقَابٍ وَ لَا یُجِنُّهُ الْبُطُونُ عَنِ الظُّهُورِ وَ لَا یَقْطَعُهُ الظُّهُورُ عَنِ الْبُطُونِ. قَرُبَ فَنَأَی وَ عَلَا فَدَنَا وَ ظَهَرَ فَبَطَنَ وَ بَطَنَ فَعَلَنَ وَ دَانَ وَ لَمْ یُدَنْ. لَمْ یَذْرَأِ الْخَلْقَ باحْتِیَالٍ، وَ لَا اسْتَعَانَ بهِمْ لِکَلَالٍ.[/hadith]
پس از این امیر مؤمنان (ع) به گونه ای فشرده به شنوندگان گوشزد می کند که آفرینش آنها بیهوده و بدون هدف و مقصود نیست و خداوند آنها را مانند چهار پایان مهمل و سر خود رها نکرده و از آنچه در باره آنها اراده فرموده دست باز نداشته است، سپس برای این که آنان را به شکر نعمتهای الهی وادار و ترغیب کند، تذکار می دهد که خداوند نعمتهایی را که به شما ارزانی داشته می داند، و به چگونگی و اندازه و شماره آنها آگاه است، از این رو پس از این سخن فرموده است: «فاستفتحوه» یعنی از او بخواهید درهای برکت و نصرت خود را به روی شما بگشاید، «و استنجحوه» یعنی برآوردن حاجتها و نیازهای خود را از او بخواهید، «و اطلبوا إلیه» یعنی از پیشگاه او درخواست کنید که شما را به راه راست و آنچه موجب خشنودی اوست هدایت فرماید، «و استمنحوه» کمالات لازمه انسانی را به شما ارزانی بدارد، و حصول اینها از طریق شکر گزاری و انجام دادن عبادات که به انسان آمادگی می دهد تا مشمول رحمت پروردگار گردد میّسر است.
فرموده است: «فما قطعکم عنه حجاب... إنس و جان»،
این گفتار در بیان مرتبه کمال و عظمت پروردگار، و تنزیه او از صفات آفریدگان است، و ذکر این که او به بندگانش نزدیک است، تا مردم آنچه می خواهند از او طلب کنند، و به او تقرّب جویند، و از او پیروزی و رستگاری بخواهند، و از او عطا و بخشش و روا شدن آروزهای خود را درخواست کنند، و چون حقّ تعالی منزّه از جا و مکان است میان او و بندگانش حجاب و درگاهی نیست و در همه جا حاضر و ناظر است یعنی با علم خود بر همه چیز احاطه دارد زیرا او از تحیّز و جا گرفتن در جایی مبرّاست، همچنین او در همه اوقات و تمام زمانها حضور دارد، برای این که وجود زمان به وجود او پایدار، و در کنار هستی لا یزال او روان و برقرار است نه این که زمان برای او ظرفیّت داشته باشد، یعنی او منزّه است، مشمول زمان که به اندازه مراتب معلولات از وجود او متأخّر است قرار گیرد، «و مع کلّ إنس و جانّ» یعنی با علم خود به همه انسیان و جنّیان احاطه دارد چنان که فرموده است: «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ» یعنی هر کجا باشید او با شماست.
فرموده است: «لا یثلمه العطاء... تا نائل»،
معنای استقصای نائل این است که عطا گیرنده، جود و بخشش خداوند را به حدّ نهایت آن برساند، و این موضوع چنان که فرموده است محال است، و برهان آنچه در این باره فرموده این است که خلل و نقصان و پایان گرفتن و به نهایت رسیدن آنچه در مقدور است مستلزم محدودیّت و نیاز است، که این دو از صفات ممکنات می باشد و خداوند واجب الوجود است و هیچ یک از شئون او ممکن الوجود نیست. و چون هر چه در معرض این احوال قرار گیرد در زمره ممکنات است، بنا بر این واجب الوجود از این احوال منزّه می باشد، همچنین برهان گفتار آن حضرت که فرموده است: «لا یلویه» شخص عن شخص یعنی: کسی نمی تواند او را از دیگری روگردان کند، «... و لا تولهه عن عقاب» این است که روگرداندن و سرگرم شدن مستلزم غفلت از چیزی، و پرداختن به چیزی دیگری است که پیش از این از آن غافل بوده است، همچنین اگر دادن نعمتی مانع از باز گرفتن نعمتی دیگر شود، و خشم و غضب، بذل لطف و رحمت را جلوگیر باشد مستلزم این است که قدرت او محدود و ناچیز بوده و تعلّق به منشأئی جسمانی داشته باشد، که این نیز مستلزم نقصان که لازمه اش احتیاج و امکان است خواهد بود و خداوند متعال از نیاز و امکان منزّه می باشد، و نیز بذل رحمت، او را از عقاب و کیفر باز نمی دارد، زیرا ترحّم مستلزم رقّت طبع و نرمدلی ناشی از عوارض جسمی است و ذات مقدّس باری تعالی از اینها منزّه است.
فرموده است: «و لا یجنّه البطون عن الظّهور»،
این گفتار محتمل دو گونه تفسیر است، نخست این که خفای او از خردها که نمی توانند چگونگی ذات مقدّس او را ادراک کنند و ناپیدایی او در برابر چشمها که نمی توانند او را ببینند، ظهور او را در برابر دیده دلها و پیدایی او را در چهره آثار قدرت و ملکوت عزّت مانع نیست، دوّم این که خداوند منزّه از مکان است و در جایی قرار ندارد تا در آن جا مخفی بوده و بر اشیا ظهور نداشته و ناپیدا باشد، مراد از جمله «و لا یقطعه الظّهور عن البطون» این است که ظهور یا آگاهی او به همه امور عوالم وجود مانع آن نیست که نادیده و ناپیدا بوده و خردها نتوانند او را ادراک کنند، و یا چگونگی علم او را به نهان امور و حقایق اشیا بدانند.
فرموده است: «قرب فنأی»،
یعنی با علم و قدرت خود به همه اشیا نزدیک است همچون نزدیکی علّت به معلول خود فنأی یعنی: دور است از این که عقول و حواسّ او را ادراک کنند.
فرموده است: «و علا فدنا»،
بلندی و برتری حقّ تعالی در قیاس وی با آثار و مخلوقات او مانند برتری علّت بر معلول است، و مقصود از دنوّ نزدیکی او با همه شرف و برتری به آفریدگان است.
فرموده است: «و ظهر فبطن و بطن فعلن»،
این تأکیدی است بر آنچه پیش از این فرموده است، و ما سابقا بطور مکرّر در این باره توضیح داده ایم.
فرموده است: «لم یذرء الخلق باحتیال... لکلال»،
این گفتار در تنزیه حقّ تعالی است که آثار خود را با به کار گرفتن وسایل و اسباب و چاره اندیشی و غور و بررسی پدید نیاورده و هیچ گاه به سبب خستگی و درماندگی از غیر خود یاری و مدد نجسته است، زیرا استعانت از غیر، نشانه محدود بودن توانایی و مستلزم جسمیّت است.