بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان و پرسنل ارتش

 بسم‌الله الرّحمن الرّحیم‌

 برادران و خواهران عزیز؛ مخصوصاً خانواده‌های عزیز شهیدانِ معظّمِ «ارتش جمهوری اسلامی» و جانبازان و آزمودگان میدان جهاد مقدّس و فرماندهان توانا و قدرتمند ارتش؛ خیلی خوش آمدید. این دیدار فرصت بسیار خوبی است که بنده یک بار دیگر «روز ارتش» را که از یادگارهای بسیار با ارزش امام بزرگوارمان است، تجلیل کنم و به مناسبت این روز، پیام قلبیِ تقدیر و سپاس از فداکاریهای ارتش را به گوش یکایکِ اعضای ارتش جمهوری اسلامی ایران برسانم.

 حقیقت این است که ارتش، یک فرصت بسیار خوب به دست آورد و آن فرصت، جهاد مقدّس بود. اگر در دنیا ارتشی باشد که جنگ را در میدانهای واقعی نبرد تجربه نکند و فقط در کتابها و کلاسها و از زبان این و آن درباره جنگ بشنود، این ارتش، یک ارتش واقعی، یا لااقل یک ارتش سرافراز نیست. اما آن ارتشی که جنگ را با پوست و گوشت و استخوان و سراسرِ حیات خود، آن هم نه یک روز و دو روز، بلکه بیش از هشت سال، لمس میکند و خود و همسر و فرزندان و خانه‌اش، با جنگ و حوادث جنگ آمیخته میشوند و همه آنها از مصایب آن متأثّر میگردند - به خصوص جنگی که در راه تجاوزطلبی و افزون‌خواهی و توسعه متصرّفات و قلمرو نیست؛ بلکه جنگی در راه دفاع از ملیّت و کیان کشور و دفاع از اسلام و انقلاب و شرف ملت ایران است - یک ارتش واقعی، آبرومند و سرافراز است.

 امروز ارتش ما این گونه است. البته کسانی هم هستند که بعد از پایان جنگ وارد ارتش شده‌اند و یا در ایام جنگ، توفیق حضور در خطوط نبرد را به آن شکل نداشته‌اند. لکن حکم روی اکثریّت است. اکثر قاطع افراد ارتشی ما، هم خود و هم خانواده‌هایشان، از حادثه جنگ، اثر پذیرفتند و آزمایش دشوارِ جنگ را با همه وجود لمس کردند. این، خیلی امتیاز و افتخار است.

 عزیزان من! نکته‌ای را همین جا عرض کنم و آن این است که تلاش کنید این افتخار را نگه دارید، و روزبه‌روز زیادتر کنید. هم یکایک کسانی که در میدان جنگ بودید این تلاش را برای شخصِ خودتان بکنید و هم مجموع ارتش و عناصر ارتش و خانواده‌هایشان، برای کلِ‌ّ ارتش این تلاش را بکنند. چون انسان، موجودی آسیب‌پذیر و در عین حال، تغیّرپذیر است. البته، تغیّرپذیر بودن، از یک نظر نقطه قوّت است؛ چون اگر انسان جامد بود، تحرّک و تغیّر نداشت و برای او، پیشرفت میسّر نمیشد. نفس این‌که انسان تغیّر یا فساد میپذیرد، مبیّن این است که میتواند پیش برود و میتواند با فساد، مبارزه کند و خود را سالم نگه دارد. این، خود یکی از بزرگترین مدارج تکامل برای موجود انسانی و واحدهای انسانی است. بنابراین سعی کنید از این فرصت تکاملی که برای انسانها فراهم است، حدّاکثر استفاده را بکنید تا روز به روز، ارتش پیش برود و روزبه‌روز، انسانها خود را به خدا نزدیک کنند.

افتخارِ مجاهدتِ فی‌سبیل‌الله را، هر کس خودش به دست آورده است و ارتش، که به طور مجموع، در به دست آوردن این افتخار کوشیده است، آن را چون مدالی درخشان بر سینه خود نگه دارد. حفظ این افتخار، هم برای ارتش، هم برای ملت ایران و هم برای سرنوشتِ انسانیِ هر انسانی که با دیدگاه اسلامی معتقد است آینده‌ای وجود دارد؛ زندگیِ پس از مرگی هست و قیامت و حساب و کتابی خواهد بود، بسیار مهم است.

ما، در پادگانها و دیدارهای نظامی، مطالب مربوط به ارتش را با شما زیاد در میان گذاشته‌ایم و میگذاریم. اما امروز، در فضای این حسینیه، میخواهم مطلبی را که مربوط به همه ملت ایران است با شما در میان بگذارم. آن مطلب این است که از سالها پیش - شاید بشود گفت از دویست سال پیش - مبارزه‌ای از طرف قدرتمندانِ تشنه ثروت و قدرتِ بیشتر، که میخواستند همه مناطق دنیا را در اختیار بگیرند، بر ملت ایران تحمیل شد. آنها میخواستند اگر منابع طبیعی هست، اگر میراث فرهنگی هست، اگر وسیله کسب علم هست و اگر استعداد هست، ببرند و در خدمت تمدّن و سیاستی که تازه در اروپا به وجود آمده بود - یعنی همین تمدّن صنعتی و تشکیلات سیاسیِ مترتّب بر تمدّن صنعتی و نظایر آن - قرار دهند. آنها مبارزه‌ای را بر همه ملتهایی که میشد از آنها استفاده‌ای کرد، بی آن‌که خود آن ملتها بخواهند، تحمیل کردند. اروپا محیط کوچکی بود که در آن عطش قدرت زیادی وجود داشت. عمده ثروتهای دنیا هم، نه در اروپا که در آسیا و افریقا نهفته بود. تشنگان ثروت و قدرت برای به دست آوردن چنان ثروتهایی مجبور بودند راههای دور و دراز را بپیمایند و با قبضه کردن مناطق ثروت‌خیز دنیا، آن ثروتها را در جسم نظامهای سیاسیای که آن روز در اروپا، تازه طعم پیشرفت علمی و صنعتی را چشیده و مزمزه میکردند، تزریق کنند. بدین‌ترتیب بود که به جان ثروتهای آسیا و افریقا افتادند که هر کس کتابهای تاریخ معاصر جهان را خوانده باشد، بقیه داستان را میداند. هندوستان طعمه استعمار شد. چین طعمه استعمار شد. ژاپن و تمام مناطق شرق آسیا هم طعمه استعمار شدند و استرالیا یکباره بلعیده شد!

 یک وقت است که کشوری فاقد مردم است و یا مردم بیفرهنگی دارد. بدیهی است که تصرّف آن کشور برای استعمارگران آسان است. اما یک وقت کشوری برخوردار از مردمی با فرهنگ و با ادّعاست که برای خودشان شخصیّت و سابقه‌ای قائلند. آن وقت دیگر ورود استعمار به آن کشور، چندان بیدردسر نیست؛ چرا که از طرف مردم آن کشور، علیه استعمارگران، مبارزه‌ای به وجود می‌آید. عاملی که ما امروز به آن «استکبار» میگوییم، مبارزه مذکور را بر ملت ایران تحمیل کرد. در گذشته، وقتی که استکبار وارد کشوری میشد، به شکل استعمارِ مستقیم میآمد و آن کشور را قبضه میکرد. اما امروز، از طُرق پیشرفته‌تری برای تسلّط و تصرّف ملتها و منابعشان استفاده میکند. بنابراین، مبارزه‌ای که ملت ایران در طول صد و پنجاه سال یا بیشتر، با کشورهای استعمارگر داشت - از «مبارزه تنباکو» بگیرید تا قضایای بعدی و نهضت ملی و تا مبارزات امروز ملت ایران با سیاستهای استکباری و با امریکا و با دیگران - همه و همه از مبارزاتی است که بر مردم ما تحمیل کرده‌اند. والّا اگر ملت ایران را رها میکردند و او را راحت میگذاشتند تا خودش به کار خودش، به کشور خودش، به منافع خودش و به منابع خودش برسد، ممکن بود چنین مبارزه‌ای به این شکل پیش نیاید. آنها این مبارزه را بر ملت ایران تحمیل کردند. امروز هم، آنها متعرّض و متجاوزند.

 البته، ما یقه قدرتهای بزرگ دنیا را در همه جای دنیا میگیریم و دلیلمان این است که آنها متعرّض و ظالمند. ما ظالم را به حال خود رها نمیکنیم و نمیگوییم: «اگر ما را رها کنید، دیگر با شما کاری نخواهیم داشت.» آنها متجاوز و متعرّضند، و دائماً در حال ظلم کردن به ملتها هستند. ما از آن دولتها و ملتها نیستیم که متجاوز ظالمی را به حال خود رها کنیم تا پیِ کار خودش برود! بنابراین، برادران و خواهران من! مبارزه از دیر باز بر ملت ایران تحمیل شده بود و مسأله امروز نیست. البته بعد از آن‌که انقلاب اسلامی در این کشور پیروز شد و نظام قبلی که دربست در اختیار قدرتهای استکباری بود، برافتاد، قدرتهای بزرگ استکباری، بیشتر عصبانی شدند و مبارزه، تندتر و خشن‌تر شد. شما ملاحظه کنید که روزگاری نه چندان دور، در این تهرانِ مرکز کشور، حکومتی بر سرِکار بوده است که شاهِ آن وقتی میخواست نخست‌وزیری برای خود انتخاب کند، اوّل از امریکاییها میپرسید: شما موافقید من فلانی را انتخاب کنم یا نه؟ وقتی میخواست مدیر شرکت نفت یا وزیر دفاع و یا رئیس ستاد ارتش را عوض کند - «زید» را بردارد و «عمرو» را بگذارد - از سفیر امریکا خواهش میکرد که «شما یک تُکِ پا به محلّ اقامت من تشریف بیاورید تا ببینیم سیاست شما با چنین تعویضهایی مخالفت دارد یا ندارد؟» به معنیِ ساده‌تر،از آنها کسب تکلیف میکرد! استکبار هم عادت به تعارف کردن ندارد که تا ببیند طرف کوتاه آمد، بگوید: «ببخشید! ما با شما عرضی نداریم.» هرگز این طور نیست! شما در مقابل استکبار و استعمار، هر چه بیشتر خم شوید، بیشتر فشار وارد میکند. اگر سرتان را پایین آورید، فشار خود را راحت‌تر وارد میکند تا به سجده بیفتید! وقتی هم در مقابلش به خاک افتادید و سجده کردید، پایش را محکم روی شما میگذارد! این، خاصیت قدرتهای استکباری و متجاوز است.

باری؛ آنها در مقابل چنان شاهی، که چنین کسب تکلیف میکرد، گاهی میگفتند: «عیبی ندارد. اگر شما فلان کس را به فلان سمت منصوب کنید ما حرفی نداریم و موافقیم.» البته، گاهی هم با انتصابهای او مخالفت میکردند و نمیگذاشتند هر کس را که دلش میخواست عزل و یا نصب کند! فکرش را بکنید! چنان حکومتی، تا پانزده سال پیش در این کشور و در این شهرِ تهران حاکمیت داشته است!

 خوب؛ در هنگامه تسلّط چنان حکومتی بر ایران، نفت این مملکت، فولاد این مملکت، زغال سنگ این مملکت، منابع این مملکت، کشاورزی این مملکت، دانشگاه این مملکت و ارتش این مملکت، چه وضع و حالی داشت و در خدمت چه کسی بود؟ بدیهی است که در خدمت آن قدرتِ مستکبر و زورگو بود. البته آن زورگو هم همیشه یک کشور استکباری نبود. تا مدّتی انگلیسیها بودند. بعد که امریکاییها به عنوان یک قدرتِ تازه نفس و پولدار و جوان، وارد میدان شدند، آن رقیب پیرِ قدیمی و کهنه را بیرون انداختند و خودشان همه کاره این‌جا شدند.

در چنین وضعیّتی، انقلاب پدید آمد و آن حکومتِ نوکرِ مخلصِ حلقه به گوش ارادتمند «هرچه شما بفرمایید» را بیرون انداخت و حکومتی بر سرِ کار آورد که سرِ تسلیم در مقابل فلک هم خم نکرد و نمیکند. حکومتی را که انقلاب بر سرِ کار آورد، حتّی برای یک لحظه هم در مقابل دو ابرقدرت امریکا و شوروی تسلیم نشد. این دو ابرقدرت اگر چه در صد مسأله با هم اختلاف داشتند، اما در چند مسأله با یکدیگر موافق بودند و یکی از آن چند مسأله، که مهمترین به حساب میآمد، وارد آوردن فشار بر جمهوری اسلامی بود. توافق دو ابرقدرت در اعمالِ فشار بر جمهوری اسلامی امری معلوم و واضح بود. مگر غیر از این میتوانست باشد؟! هر کس در میدان بود، این قضیه را به وضوح میدید و چیزی نبود که کسی کتمانش کند. اما نظام اسلامیِ برآمده از انقلاب، در مقابل هر دو ابرقدرت ایستاد.

 هنوز هم قدرتمندان امریکا، ساده‌لوحانه و ابلهانه - البته به خیال خودشان - فکر میکنند رئیس دنیایند! حرف زدن آنها به گونه‌ای است که گویی مدیر کلّ همه کره زمینند! یک عدّه هم از روی ترس و ضعف نفس «بله قربان» گوی آنها شده‌اند. امروز هم جمهوری اسلامی، با کمال قدرت در مقابل امریکا ایستاده است و به قدرتمندان امریکایی میگوید: مگر شما که هستید؟! اگر قدرت و دولتی قوی هستید، بروید مملکت خودتان را اداره کنید! اگر راست میگویید، بروید ناامنی را از خیابانهای «نیویورک» و «واشنگتن» و «لوس‌آنجلس» برطرف کنید! اگر راست میگویید، بروید تبعیض نژادی و هزم فجیع حقوق بشر را که هنوز هم بین سیاه و سفید وجود دارد، اصلاح کنید! به شما چه مربوط است که در امور دنیا دخالت میکنید؟!

 مسلّماً وقتی حکومتی چون جمهوری اسلامی در ایران بر سر کار می‌آید، مبارزه قدرتهای استکباری با آن، جدّیتر و قویتر میشود. شوخی که نیست! مسأله منافع امریکاست! مسأله قدرت سیاسی، اقتصادی و تبلیغاتی امریکاست که این‌جا ذبح گردیده و به سنگ کوبیده شده است. قهراً آنها در مقابل چنین پیشامدی عصبانی و خشمگینند.

این درست است که مبارزه از دویست سال پیش ادامه داشت. اما مبارزه آن روز، آن هم از موضع قدرت کامل استکبار، فقط با ملت ایران بود و حکومت مسلّط بر کشور، لااقل در پنجاه و چند سال اخیر و یا بیش از پنجاه سال اخیر و از اواخر قاجاریه، خود را دست بسته تسلیم استکبار میدانست. البته، استکبار یک روز انگلیسی بود و یک روز روسی و بعد هم در کسوت امریکایی پدیدار شد.

بعد از آن‌که انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید، مبارزه استکبار با دولت و ملت ایران آغاز شد که طی پانزده سال اخیر تا به امروز ادامه دارد. چنین مبارزه‌ای با دولت و ملتی است که قرص و محکم ایستاده است و از جای خود، حتی یک قدم عقب نمیرود و حرفش هم در دنیا خریدار دارد. طرف مقابل ما با همه اولدرم بولدرم خود، تا کنون نتوانسته است ضربه‌ای به این نظام بزند.

یک نمونه از اقدامات استکبار برای ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی، تحمیل جنگ هشت ساله بود. دشمنان ما برای رسیدن به مقصود، خودشان را کشتند! «ناتو» و امریکا و «ورشو» و شوروی و همه و همه، عراق را تجهیز کردند برای این‌که یک قسمت از کشور ایران را جدا کنند. اما دیدید که نتوانستند. پس، امروز مبارزه از جانب آنها از طرفی جدّیتر و از طرف دیگر، خشمگینانه‌تر است؛ چرا که قبلاً در دهانشان خورده و ناکام شده‌اند.

شما نظامی هستید و میدانید که در مبارزات - چه مبارزات نظامی و چه مبارزات سیاسی یا اقتصادی - هر طرف باید بر نقاط قوّت خود و نقاط ضعف طرف مقابل تکیه کند. شما ببینید نقطه قوّتتان چیست و روی آن تکیه کنید؛ چنان که در میدان جنگ همین کار را میکنید. یعنی نقطه ضعف طرف را مییابید، رخنه‌گاه را در صفوف طرف مقابل پیدا میکنید و حمله را بر نقاط ضعف طرف متمرکز مینمایید؛ و اگر بتوانید نقاط قوّتِ طرف را از بین ببرید، به این کار میپردازید. فرض بفرمایید اگر دشمن هواپیماهای بسیار تیزپروازی دارد، برای زمینگیر کردن او در منطقه، ضدّ هواییتان را تقویت میکنید. یا اگر زرهیِ بسیار مسلّطی دارد، شما ضدّ زرهیتان را مجهّز میکنید تا او زمینگیر شود. در مبارزات نظامی، این قاعده کلّی است و همه ارتشهای جهان، در نبردها چنین کاری میکنند. در دنیای سیاست نیز همین طور است. استکبار به کشور ما نگاه کرده و دیده است که ملت ایران نقاط قوّت و نقاط ضعفی دارد. بنابراین میخواهد ضمن حدّاکثر استفاده از نقاط ضعف، تا آن‌جا که میتواند نقاط قوّت را از بین ببرد و مانع استفاده این ملت از نقاط قوّت خود شود.

ما فعلاً به نقاط ضعف نمیپردازیم؛ چون مستلزم بحثی طولانی است و من میخواهم صحبتم کوتاه باشد. و اما، ملت ایران نقاط قوّتی دارد که اگر بخواهم فهرست‌وار به آنها اشاره کنم، شاید در این فرصت بتوانم به هفت، هشت مورد که کسی نمیتواند درباره‌شان شک کند، بپردازم.

یکی از نقاط قوّت ملت ایران هوش بالای اوست. نه این‌که صرفاً ما مدّعیِ برخورداری مردم ایران از این نقطه قوّت باشیم؛ بلکه همه تحصیلکردگان یا مدرّسین دانشگاههای دنیا که با چنین مباحثی آشنایی دارند، میدانند متوسّط هوش ایرانی از متوسّط هوش جهانی بالاتر است. در همه دنیا، متخصّصینی که ضریب هوشی ملتها را برآورد میکنند و محققّینی که کارشان سنجش هوش و استعداد است بر این نقطه قوّت ایرانیان اذعان دارند. بنابراین، ملت ایران، ملتی باهوش است و نتیجه بهره‌مندی از این نقطه قوت آن است که پیشرفت علمی، پیشرفت صنعتی و پیشرفت سیاسی برای او میسّر است.

دیگر نقطه قوّت ملت ایران عبارت است از سابقه کهن و ریشه‌دار تاریخی، فرهنگی، علمی و غیره که در وجود آن تردیدی نیست. ملتی را که تازه امروز از زیر بوته بیرون آمده و تبدیل به یک ملت شده و فاقد گذشته و سابقه و علم و فرهنگ و بزرگان است، نمیتوان با ملتی مقایسه کرد که روزی بزرگترین دانشمندان دنیا از آنِ او بودند و این امتیاز هم نه یک بار و دوبار، که قرنهای متمادی مربوط به او بود. در قرنهای بعد از اسلام، یعنی از قرن چهارم هجری به بعد، تا چند قرن - نمیخواهم به طور دقیق مرزبندی کنم؛ چون مرزهای قرون، محلّ اختلاف و خدشه است. اما اصلش مسلّم است - بزرگترین دانشمندان دنیا در رشته‌های مختلف علوم - چه در رشته طبیعی، چه در رشته انسانی، چه در رشته نجوم و چه در ادبیات و فلسفه و ریاضی - ایرانی بودند و از میان آنها «فارابی»ها، «ابن سینا»ها، «فخر رازی»ها، محمّدبن زکرّیای رازی»ها، «خوارزمی»ها و «خیّام»ها و «فردوسی»ها و «سعدی»ها برخاستند. اینها گذشته ملت ماست.

 در مثالی محسوس میتوان گفت که گذشته تاریخی به مثابه شفته و بتونی است که ستون روی آن قرار دارد. هر چه شفته در عمق بیشتری فرو رفته و قویتر باشد، ستونِ بنا شده روی آن از استحکام بیشتری برخوردار است. ملتی که سابقه تاریخی ندارد مثل ستونی است که آن را روی زمینِ سُست بنا کرده باشند. هر چه هم با عظمت باشد آسیب‌پذیریاش خیلی زیاد است.

حال شما نگاه کنید و ببینید دشمنان ما نسبت به نقاط قوّتِ مورد بحث، چه موضعگیریهایی میکنند! ببینید چطور میکوشند بعضی از این نقاط قوّت را که قابل گرفتن است، از ملت ایران بگیرند و بعضی را که قابل گرفتن نیست، از نظر این ملت پوشیده بدارند و روحیه او را تضعیف کنند!

و اما، یکی از نقاط قوّتِ بزرگ ملت ایران، ایمان و دین‌باوری، معرفت دینی و مذهبی و علاقه شدید به مسائل الهی و معنوی است. این هم نقطه قوّتی است که کسی نمیتواند انکارش کند. همیشه بزرگترین کارها را کسانی کرده‌اند که با منبع غیبی در ارتباط بوده‌اند. این، امر واضحی است. به عنوان مثال، در جهاد هشت ساله ملت ایران، اگر توسّل و توجّه و تکیه به غیب و اتکا به خدا به عنوان منشأ تمام قدرتهای عالم وجود نداشت، آن پیروزیهای درخشان به دست نمیآمد.

 در مقابل آن جبهه مستحکم، تکیه بر معنویت بود که توانست همه گره‌ها را باز کند. وقتی به این ملت میگفتند «دشمنان، همه امکانات تسلیحاتی را فراهم آورده‌اند تا شما را در جنگ شکست دهند»، جواب ملت این بود که «خدا بالاتر و قویتر از اینهاست.» ملت ایران با این اعتقاد در جنگ تحمیلی، در انقلاب بزرگ اسلامی و در طول تاریخ در همه مراحل پیش رفته است. این هم از خصوصیات ملت ایران است. ملت ایران ملت دین‌باوری است. البته در دنیا ملتهایی هستند که دین‌باورند. در بین ملتهای غربی هم بعضی به دین، باور و اعتقاد دارند. اما بعضی هم، اساساً مردمانی لاابالیاند که با دین و ایمان و خدا و معنویت سرو کاری ندارند. در دنیا، در بین مسیحیان و غیر مسلمانان و ادیان دیگر، چنین انسانهایی وجود دارند. ملت ایران جزو ملتهایی است که از سابق، گرایش دینی داشته است.

در قبل از انقلاب، زمانی یکی از نویسندگان معروف عرب به ایران آمده بود. در دیداری که با هم داشتیم، به من گفت: «من به همه کشورهای اسلامی سفر کرده‌ام؛ اما در هیچ کشوری ندیدم وقتی مردم سوار بر قطارند و به مسافرت میروند، به هنگام نماز، ناگهان قطار توقف کند و همه برای ادای نماز پیاده شوند.» میگفت: «من برای اوّل بار در ایران است که شاهد چنین موضوعی هستم و در هیچ جای دیگر نظیرش را ندیده‌ام.»

آری؛ همین گرایش معنوی و دینی بود که نقطه قوّت بعدی را به وجود آورد و آن، انجام یکی از بزرگترین آزمایشهای ملی و قیامهای شجاعانه طول تاریخ، در برهه‌ای حسّاس از حیات این ملت، یعنی انقلاب کبیر اسلامی ما و ایستادن پای این انقلاب و تشکیل حکومتی براساس این انقلاب بود که همان حکومت هم جمهوری اسلامی ایران است. اینها از برکات همان دین‌باوری است. دیدید کسانی را که ادّعای آزادیخواهی و مبارزه و انقلابیگری میکردند اما ته و توی وجودشان از دین بیگانه بود، چطور میان راه، سقط و زمینگیر شدند و به قول شماها «کُپ» کردند و نتوانستند جلو بیایند؟! اما ملت ایران، همچنان پیش رفت و پیش رفت و هنوز هم به برکت ایمان پیش میرود.

 پس، نقطه قوّت بعدیِ ملت ایران، عبارت است از شکل‌گیری و ایجاد یک قیام شجاعانه. شما به قیامهای تاریخ که بر ضدّ قدرتهای ظالم شکل گرفته است نگاه کنید! در هر کدام نگاه و مدّاقه کنید، باز هم میبینید قیام عظیم ملت ایران که مراحل عملی آن پانزده سال طول کشید، هم ریشه‌هایش بیشتر از پانزده سال بود و هم فداکاریها و شهید دادنها و گذشتهایش. در این انقلاب، چقدر گذشت شد! مگر شوخی است؟! مگر گذشت کار آسانی است؟! شما اگر در صف اتوبوس ایستاده باشید و جایتان را به کس دیگری بدهید، میگویید: «من گذشت کردم.» هم خودتان خوشحالید و هم دیگران به خاطر این گذشت به شما «آفرین» میگویند. گذشت این قدر مهم است. حتی در حدّ بخشیدن جای خود در صف اتوبوس به دیگری که ظاهراً کار مهمّی هم نیست. بالأخره، یک ربع بعد از آن، اتوبوسی دیگری از راه میرسد و شما میروید. آن وقت ببینید گذشت از جان، گذشت از عزیزان و گذشت از همه زیورهای حیات مادّی، چقدر اهمیت دارد! اینها مگر شوخی است؟!

ملت ایران، در طول انقلاب، چنین گذشتی از خود نشان داد و در نهایت شجاعت، انقلاب را به پیروزی رسانید. اما امروز یک عدّه قلم به مزدهای روسیاه، مترصّد نشسته‌اند تا ببینند سازمان امنیت امریکا از چه موضوعی خوشش می‌آید و چگونه به آنها چند دلار میدهد تا همان گونه که خوشایند آن سازمان است، بنویسند. اینها در نوشته‌های خود عنوان میکنند: «ملت ایران مرتکب اشتباه شد که انقلاب کرد.» یعنی بزرگترین حادثه شجاعانه افتخارآمیز ملت ایران را این گونه کوچک میکنند! میگویند: «ملت ایران اشتباه کرد.» میگویند: «ملت ایران، از این‌که انقلاب کرد، پشیمان است.» بیزاری ملت ایران بر اینها باد! نفرت ملت ایران بر این گونه قلم به مزدها باد! یکی از بزرگترین نقاط قوّت ملت ایران، همین انقلابی است که شکل گرفت و به پیروزی رسید. یک نقطه قوّت بزرگِ ملت ایران این است که حکومتی مردمی دارد. دستگاه، مردمی است؛ رئیس جمهور، مردمی است؛ نمایندگان، مردمی و از متن ملتند و سلطان و پادشاه نیستند که تحکّم بر مردم را حقّ خودشان بدانند و آنها را نوکران خود به حساب آورند. عمّال حکومت ستمشاهی این گونه بودند. مردکِ بیسواد بیشخصیّتِ بیارزش، به صرف این‌که پدرش فردی قُلدر همچون خود وی بود، صاحب اختیار مردم شده بود. مردم هم اگر در مقابلش به خاک میافتادند، حقّشان بود؛ باید میافتادند! او هم حقِ‌ّ خود میدانست که هر چه را میخواهد بر مردم تحمیل کند. آن چه حکومتی بود! آن چه ننگی برای یک ملت بود!

 امروز به فضل پروردگار، کسانی که در این کشور در رأس قدرت و حکومتند، برای خود و منسوبین خود، هیچ ادّعایی ندارند و هیچ چیز نمیخواهند. امام، با آن عظمت، خودش را خدمتگزار مردم میدانست و به آن افتخار میکرد. مسؤولین نیز افتخارشان این است که خدمتگزار مردم باشند. صریحاً هم میگویند: «ما خدمتگزار مردمیم و برای خدمتکاری مردم آمده‌ایم.» چند صباح هستند و چند صباح هم نیستند. این، ارزش بسیار بزرگی است. این نقطه قوّتِ بسیار بزرگی است. البته نقطه قوّتهای فراوانی وجود دارد که نمیخواهم آنها را یکی یکی بشمارم.

باری؛ آقایان و خانمها! دشمنان ما که مبارزه دویست ساله‌ای را ادامه میدهند، سعیشان این است تا نقطه‌های قوّتی را که قادر به از بین بردن آنها هستند، از بین ببرند. مثلاً خیال میکنند ایمانِ مذهبی مردم را میشود از بین برد. با همین تصوّر، سیل فساد غربی و گنداب فحشا و شهوت‌رانی و شهوتگرایی را روانه کشورهای جهان سوم کرده‌اند و میخواهند آن را به داخل کشور ما هم هدایت کنند. البته این کار را مدّتی است که شروع کرده‌اند. اگر امروز قضیه قاچاقچیهایی که نوارهای ویدیویی مبتذل، نوارهای مستهجن جنسی و مجلاّت و کتابهای حاوی تصاویر عریان و شهوت‌انگیز را می‌آورند، دنبال کنید، میبینید اگر بنا باشد بعضی از این افراد، از توزیع چنین محصولاتی نان بخورند، برایشان نانی ندارد؛ بلکه نانشان از جای دیگر داده میشود. این مطالبی که عرض میکنم، از روی اطّلاع است. اینها مأموریت دارند تا از طریق کشورهای حاشیه خلیج فارس و دیگر کشورهای همسایه، این گندابهای فساد و شهوت‌رانی را به داخل کشور ایران، میان ملت ایران و مخصوصاً بین جوانان و در خانواده‌ها روانه کنند!

ایمان مذهبی از نقاط قوّت است و دشمنان میخواهند آن را از بین ببرند. دشمن است دیگر! دشمن که دستِ نوازش بر سر و روی انسان نمیکشد! دشمن یعنی کسی که میخواهد سر به تن انسان نباشد. میخواهند آن نقاط قوّت ما را که میشود از بین برد، بدین طریق از بین ببرند. میخواهند حکومت مردمی را از بین ببرند. سالهاست که دیگر فهمیده‌اند چنین امید و آرزویی را به گور باید ببرند؛ لذا میخواهند حکومت مردمی را بدنام کنند. علیه حکومت و دولتمردان و مسؤولین، انواع و اقسام تبلیغات را میکنند. البته بی‌فایده است؛ اما آنها کارِ خودشان را میکنند. در تبلیغاتشان، سابقه تاریخی و فرهنگی ما را به هیچ میشمارند. هوش ملت ایران را مورد تردید قرار میدهند و چنین وانمود میکنند که ملت ایران، به جایی نمیرسد. پیش خود میگویند: «این ملت، باز هم محتاج ماست و باز هم باید درِ خانه ما غربیها بیاید.» اصلاً تبلیغات را به این سمت متمرکز کرده‌اند. سعی میکنند انقلاب را لکّه‌دار کنند.

اینها کارهایی است که در عالمِ سیاست انجام میگیرد. در عالمِ متن زندگی و واقعیت، مثل مسائل اقتصادی و امنیّتی و نظایر آن هم، هر کاری از دستشان برآید میکنند. دیدید که مثل دلاّلهای دوره گرد راه افتادند و در اروپا و آسیا، پیش کشورهای اروپایی و پیش کشورهای بزرگ آسیایی رفتند و به آنها گفتند: «با ایران به معامله و تجارت و همکاری نپردازید و به آن کمک نکنید.» البته دائم از این کارها میکنند و به چنین فعّالیتهای بی‌فایده‌ای مشغولند.

 خوب؛ یک حرف این است که آنها پانزده سال است دائم مشغول همین کارهای خلاف و سرگرم مبارزه با ما هستند و به فضل پروردگار، پانزده سال است که حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی و ملت انقلابی ایران، روزبه‌روز در حال قویتر شدن است. پس، تلاش آنها بی‌فایده است. این، البته در جای خود مسلّم. اما عزیزان من! حرف دیگر این است که امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام فرمود: «و من نام لم ینم عنه.(1)» کسی که در سنگر به خواب برود و چشمش را خواب بگیرد، باید بداند چشم دشمنی که او را میپاید، به خواب نخواهد رفت. یعنی چه؟ یعنی دائم بیدار باشید. دائم خودتان را در سنگر ببینید. دائم خودتان را در مقابل یک دشمن غدّار و زخم خورده و خشمگین و به شدّت ناراحت از این‌که تا کنون نتوانسته است کاری انجام دهد، ببینید. یعنی هوشیاریتان را حفظ کنید. شما در ارتش، هوشیار و بیدار باشید. دانشگاهیان در دانشگاه، سپاه در سپاه، نیروهای انتظامی در داخل نیروهای انتظامی، حوزه علمیه در داخل حوزه علمیه، دستگاههای اقتصادی در کارهای اقتصادیشان، مأمورین دولتی در حوزه مأموریتهای خودشان و همه کسانی که در این کشور کاری بر عهده دارند و یا مشغول فعّالیت سازنده‌ای هستند، در حوزه کار خودشان بیدار و هوشیار باشند.

 در مقابل ما دشمنی قرار دارد که پانزده سال تلاش کرد و نتوانست ضربه بزند؛ اما هنوز مأیوس نشده است. بحمدالله نقاط قوّت ما زیاد است. باید این نقاط قوّت را تقویت کنیم؛ همین نقاط قوّتی که گفتم و بسی نقاط قوّت دیگر را. اینها را باید تقویت کنیم. البته نقاط ضعفی هم داریم که باید در برطرف کردنشان بکوشیم و بدانیم که دشمنان میخواهند نقاط قوّت ما را از بین ببرند.

پروردگار متعال، بندگان صالح و پرهیزگار را دوست میدارد و به آنها کمک میکند. اگر در راه خدا باشیم، اگر تقوا داشته باشیم، اگر اخلاص داشته باشیم و اگر برای خدا حرکت کنیم، تردید نکنید که لحظه به لحظه، کمکهای الهی شامل حال این ملت خواهد بود.

 امیدوارم همین طور باشد و همه ما مشمول ادعیه زاکیّه امام زمان، ولیّ عصر ارواحنا فداه و عجّل‌الله فرجه باشیم و ان‌شاءالله روزبه‌روز پیشرفتهای این کشور و این ملت، بیشتر و بیشتر و بهتر شود و خداوند روز به روز درجات امام بزرگوار ما را - که چنین راه روشنی در مقابل ملت ایران باز کرد - عالیتر کند.

 والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته.

 

 

1) نهج‌البلاغه: نامه 62