بیانات در دیدار بسیجیان استان همدان

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 

والحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین سیّما بقیّةاللَّه فی‌الارضین.

 

بسیار جلسه نورانی و مالامال از اخلاص و صفاست. طبیعت جلسه‌یی که تشکیل شده از جوانان بسیجی؛ پسران و دخترانی که سرمایه‌ی بسیار باارزش جوانیِ خودشان را به‌طور داوطلبانه به میدان آورده‌اند تا از آن برای خدا، اسلام، پیشرفت کشور و عزت ملت ایران استفاده کنند و همچنین جوانانی که سربازان گمنام انقلاب و امام هستند - که نام مناسبی بر روی آنهاست - یعنی برادران و خواهران مشغول در مجموعه‌ی اطلاعات کشور، طوری است که اگر انسان در چنین جمعی تموّج صفا و اخلاص را مشاهده کند، چیز شگفت‌آوری نیست.

 

شما عزیزان من بدانید که این کار بزرگ و معجزه‌آسا؛ یعنی قیام یک دولت اسلامی و مستقل، آن هم در این منطقه‌ی بسیار حساس عالم - که حقیقتاً کار نشدنی بود - نشد، جز به کمک و پشتوانه‌ی همین اخلاصها و همین صفاها. به اوضاع کشورهای عربی، کشورهای حاشیه‌ی خود ما و مجموعه‌ی کشورهای اسلامی نگاه کنید و ببینید که اگر بخواهد تلاشی در این کشورها صورت بگیرد که اندکی با منافع قدرتهای مسلط عالم اصطکاک داشته باشد، چطور جنجال و غوغا درست میکنند و چطور مانع از هرگونه حرکتی میشوند که به نفع عزت ملیِ این کشورهاست. به اطراف خودتان نگاه کنید؛ این عراق را ببینید - بقیه‌ی کشورهای اسلامی را نمیخواهم نام بیاورم - این پدیده‌ها را که انسان مشاهده کند، آن وقت میفهمد که کشوری مثل ایران در قلب این منطقه‌ی حساس، آن هم با داشتن این همه ذخایر مادی و معنوی - که همیشه یک بهشت گمشده برای استعمارگران بود و هر جا که دست پیدا میکردند، برای آنها یک موهبت عظما محسوب میشد - و در حالیکه این کشور یکسره پایتخت اقتدار منطقه‌ییِ امریکا محسوب میشد، چطور ناگهان تبدیل شد به قله‌یی از مقاومت و احساس عزت و اسلام‌خواهی و مقابله‌ی با زورگویی و کامجویی و زیاده‌طلبی امریکا. این یک معجزه است؛ اصلاً قابل تصور نبود؛ اما این معجزه اتفاق افتاد. معجزه‌های اجتماعی برخلاف معجزه‌ی اژدها شدنِ عصای موسی است؛ چون آن‌طور معجزه‌ها ربطی به اراده‌ی انسان ندارد؛ اما معجزه‌های اجتماعی به‌طور مستقیم به اراده‌ی انسانها ارتباط پیدا میکند؛ «انّ اللَّه لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم».

 

هرگاه ملتی تصمیم بگیرد، اراده کند، اقدام کند، حرکت متناسب با هدفش را انجام دهد، آن وقت معجزه‌ی اجتماعی اتفاق میافتد. البته در تحولات اجتماعی حق بودن کافی نیست. خیلی اوقات امواج باطل می‌آید حق را لگدکوب میکند و عبور میکند. حق بودن به اضافه‌ی اقدام، عمل، اراده و به اضافه‌ی ایستادگی و پایداری است که آن معجزه را تحقق میبخشد. این پایداری، این ایستادگی، این تصمیم و این فداکاری در صحنه‌ی جامعه و کشور ما به برکت همین اخلاصها، بینشها و بصیرتها که امروز در جمع جوانان مؤمن و بسیجی کشور ما متبلور است اتفاق افتاد، که یک نمونه‌ی باارزش آن را این‌جا مشاهده میکنیم. اما آنچه بزرگتر از آن حادثه‌ی بزرگ و باورنکردنی بود، این است که نظام جمهوری اسلامی با وجود همه‌ی امواج متلاطم و خصمانه‌ی در پیرامون خود، هم ماند و هم رشد کرد.

 

امروز داستان جمهوری اسلامی، داستان بیست سال قبل نیست؛ آن روزها طمع دشمنان به نابودی این انقلاب از لحاظ منطق سیاسی موجود دنیا یک چیز نشدنی نبود؛ اما امروز نشدنی است؛ چرا؟ چون این نهال ریشه دوانده است؛ تنه بزرگ کرده و شاخ و برگ داده است. به همین دلیل است که امروز دشمنان ما نسبت به این پدیده‌ی عظیم که روزبه‌روز رشد میکند، عصبانیترند و غیظشان بیشتر است. چه کسی خیال میکرد نظام جمهوری اسلامی در سال پنجاه‌ونه که جنگ را بر ما تحمیل کردند و آرپیجی برای زدن نداشت و نمیتوانست تولید کند، امروز در مقوله‌ی تسلیحات، پیشرفتهایی کرده باشد که برای آنها خیره‌کننده است؛ اسم موشک شهاب 3 الان در همه‌ی خبرها و تلکسها و خبرگزاریهای دنیا مرتب تکرار میشود. در زمینه‌ی علوم پیشرفتش آن‌چنان است که مجموعه‌ی جوانان دانشمند و نخبه‌ی این نظام، که متصل و متعلق به این نظامند، در اغلب آزمونهای جهانی سرآمد میشوند. در زمینه‌ی فناوری به جایی رسیده که برخلاف همه‌ی اَقران خود بدون استفاده‌ی از کمک و راهنمایی و دستگیری دیگران میتواند فناوری و غنیسازی هسته‌یی را خودش تولید کند؛ این پیشرفتها تن قدرتهای متجاوز را میلرزاند. آنها وقتی بعد از بیست‌وپنج سال به صحنه‌ی جامعه نگاه میکنند و این قشر جوانِ مؤمنِ پُرشور و بااخلاص - مثل شماها - و ایمان اسلامی، خلوص، صفا و نشاط جوانی و میل حرکت به جلو را در شما میبینند، هر کدام از اینها مثل تیری به چشم و به قلب آنها فرو میرود. چه بکنند در مقابل این پدیده‌ی عظیم؟ تهدید به حمله‌ی نظامی میکنند، فایده‌یی ندارد؛ تهدید به محاصره‌ی اقتصادی میکنند، فایده‌یی ندارد؛ محاصره‌ی اقتصادی را تا حدود زیادی عمل میکنند، اثر نمی‌بخشد؛ سعی میکنند در داخل کشور قشر جوانِ فعال را به سمت مسائلی که اخلال‌کننده‌ی کارهاست بکشانند، با برخوردها مواجه میشوند.

 

درباره مسائلی که اخلال‌کننده‌ی در کارهاست، ما باید هوشیار باشیم؛ هم دستگاه‌ها باید هوشیار باشند، هم خود جوانها. همین‌جا بگویم که من به مسأله‌ی شیوع اعتیاد و حالت ولگردی و بیکارگی و به بعضی از تحرکات سیاسی به‌هیچ‌وجه به چشم یک پدیده‌ی عادی و متعارف نگاه نمیکنم. پشت همه‌ی اینها، دستها و مغزهای پلید و توطئه‌گرِ دشمن را من مشاهده میکنم؛ البته باید مبارزه کنیم. مگر از دشمن میشود انتظار دشمنی نکردن داشت؟! پشت‌سرِ سوق دادن جوانها به بیبندوباری، ولنگاریِ شهوانی و جنسی - که دارند برای این کار تلاش میکنند - دست و سرانگشت دشمن هست. مسأله، مسأله‌ی سیاسی است؛ مسأله‌ی امنیتی است؛ مسأله‌ی اجتماعیِ معمولی نیست. شما جوانها همیشه به یاد داشته باشید که پشت سر مسأله‌ی اعتیاد، مسأله‌ی گرایش به سمت لاابالیگری و رهاییِ شهوانی و جنسی و مسائلی از این قبیل، دستها و مغزهای سیاسی است، که در اتاقهای سیاستگذاری در دنیا برای این کار نقشه‌کشیها انجام میشود. این را ما روی حدس نمیگوییم، اینها را دانسته‌ایم؛ فهمیده‌ایم و شناخته‌ایم. البته باید مبارزه و تلاش کرد. آنها جنجال هم میکنند؛ چند سال قبل که قاچاقچیها را اعدام کردند، رادیوهای خارجی میگفتند چهره‌های آزادیخواه را اعدام میکنند! البته از نظر آنها واقعاً قاچاقچی تریاک آزادیخواه است؛ چون دلش میخواهد تریاک و هروئین در مملکت آزاد باشد! اگر امروز با مفاسد اخلاقی و با بیبندوباری در جامعه مقابله‌ی صحیح و هوشمندانه شود، آنها جنجال میکنند؛ این بدیهی است. جنجالِ آنها حقیقت را عوض نمیکند، وظیفه را هم عوض نمیکند؛ مسؤولان باید بدانند چه میکنند. دشمن با تبلیغاتی که در دست دارد، حرفی ندارد که اگر لازم باشد، روز روشن را بگوید شب است و یک عده آدم ساده‌نگر را هم با ابزارهای هنری و روشهای گوناگون تبلیغی قانع کند؛ این کار را در دنیا میکند.

 

من دیشب در جمع دوستان - آقایان علماء و طلاب - گفتم امروز دستگاه‌های تبلیغاتی وابسته به صهیونیسم و امریکا و در واقع وابسته به سرمایه‌داران غارتگرِ بین‌المللی که غالباً رسانه‌ها مال آنهاست، دارند سر بشریت کلاه میگذارند؛ وانمود میکنند طرفدار دمکراسیاند، درحالیکه صددرصد دروغ میگویند؛ وانمود میکنند طرفدار حقوق بشرند، درحالیکه صددرصد خلاف واقع میگویند و به‌طور کامل دروغ میگویند. این کمپانیها و تراستها و کارتلهای بین‌المللی اصلاً چیزی که به فکرش نیستند و برای آن اندک احترامی قائل نیستند، حقوق ملتهاست؛ حقوق بشریت است. آیا اصلاً به ذهن و فکر آن شرکت نفتی که نفت عراق را یکباره کُنترات میکند و آن را استحصال میکند و میفروشد، خطور میکند که فلان خانواده‌ی فقیر در بصره یا ناصریه یا عماره یا کرکوک یا موصل یا بغداد چه‌جوری زندگی میکنند و این مال آنهاست؟ نه؛ در محاسبات و چرتکه‌اندازیِ آن شرکت جز سود برای خود و برای کمپانی و جیبهای پُرنشدنیِ خودشان، محاسبه‌ی دیگری وجود ندارد؛ آن وقت دم از حقوق بشر میزنند. آنها درباره‌ی همه‌ی موضوعات داخل کشور تبلیغات میکنند، که تبلیغات آنها ارزشی ندارد. امروز ملت ما به برکت کمک الهی، توانسته است ریشه‌ی استبداد را در این کشور بزند.

 

انقلاب اسلامی دو موضوع را در این کشور نهادینه کرد: یکی، آزادی و دیگری، استقلال. آن جامعه‌یی که دو هزار و پانصد سال دچار دیکتاتورزدگی و استبدادزدگی بود - جامعه‌ی بزرگ ایرانی ما، که واقعاً عادت کرده بودیم به استبداد - امروز دیگر به برکت انقلاب این‌طوری نیست و اگر کسی هم خدای نخواسته یک وقت به ذهنش خطور کند که با مردم مستبدانه برخورد کند، مردم دیگر قبول نمیکنند. حالا شما ببینید درباره حضور استبداد در نظام جمهوری اسلامی، چقدر اینها تبلیغ میکنند. این حرف، مثل این است که بگویند این روز، شب است!

 

استقلال را هم نظام جمهوری اسلامی در ایران نهادینه کرد. این ملت دیگر به هیچ قیمتی وابستگی به قدرتهای بزرگ را نخواهد پذیرفت - توجه کنید! آن‌که معلوم است؛ «مرگ بر امریکا» که هست ان‌شاءاللَّه - آنچه که من میخواهم به شما جوانهای عزیز و به همه‌ی بسیجیان و به همه‌ی جوانهای متعهد کشور بگویم، این است که آنچه تا امروز کرده‌ایم، خیلی ارزشمند است؛ همین نهادینه کردن آزادی و استقلال در کشور از لحاظ اهمیت و ارزش و دستاوردهای مادی و معنوی که در طول این بیست‌وپنج سال به برکت نظام جمهوری اسلامی به‌دست آمده، قابل توصیف نیست، لیکن اینها پایان کار نیست؛ اینها آغاز کار است.

 

ما باید یک کشور نمونه بسازیم و نشان دهیم که اسلام میتواند با اجرای قوانین خود و با حاکمیت خود، انسانها را از لحاظ نیازهای مادی و معنوی اشباع کند؛ ما باید عدالت را در واقعِ جامعه‌ی خودمان تجسم ببخشیم و روی دست بگیریم؛ به دنیا نشان بدهیم؛ اینها وظیفه‌ی ماست، که این کارها هنوز نشده است. البته کار خیلی دشوار است و ما آن مقداری که تا حالا سازندگی کرده‌ایم، دو برابر آن هم باز باید سازندگی کنیم و البته این اهدافی که من گفتم، به‌طور کامل فقط با سازندگی تحقق پیدا نمیکند؛ ما باید کار کنیم. «الحق اوسع الاشیاء فیالتّواصف و اضیقها فی التّناصف»؛ انسان در زبان میتواند مقصود، هدف و خواسته را خوب بیان کند. شما این قله‌ی الوند را که از پایین نگاه میکنید، به نظرتان می‌آید که رفتنِ روی قله‌ی الوند دمِ دست است؛ حالا راه بیفت در این پیچ و خمها، تا ببینی که هر قدمش نیرو و نفس و توان و اراده میطلبد. اگر بخواهیم به قله‌های بلند انسانیت برسیم - که آنچه که گفتم اینهاست و امروز هیچ‌کدام از کشورهای دنیا به اینها نرسیده‌اند - باید کار کنیم؛ باید تلاش کنیم؛ باید دور را ببینیم؛ باید همت را در خودمان حفظ کنیم؛ باید زانوانمان در راه نلرزد؛ باید خستگی را حس نکنیم؛ اراده‌مان باید تضعیف نشود؛ باید پیش برویم. نه این‌که این ممکن نیست؛ کاملاً ممکن است. من دیروز در سخنرانیام گفتم عملی و ممکن است؛ چون خدای متعال ابزاری به بشر داده است که با این ابزار همه‌ی کارهای دشوار را میتواند انجام بدهد و آن ابزار عبارت است از عقل و اراده. ما ملت ایران به توفیق الهی کمکابزارِ بسیار کارآمدی هم داریم و آن، جوان بودنِ ملت ماست. من همیشه گفته‌ام که این یک نعمت بسیار بزرگی است. الان در این جلسه شما نگاه کنید، اکثر جوانند. همدانِ شما از بقیه‌ی استانهای کشور جوانتر هم هست. این نیروی جوانی را خدا به ما داده، یک چیز دیگر هم خدا به ما داده و آن، تجربه‌ی پیشروی و موفقیت است. ما مثل کشورهای دیگر نیستیم که بگوییم آیا بکنیم میشود؟ نمیشود؟ شاید نشد؟ ممکن است نشود؟ نه؛ ما امتحان کرده‌ایم؛ حرکت کرده‌ایم؛ اقدام کرده‌ایم و دیده‌ایم که میشود؛ در صورتی که انسان اراده کند. پس، این تجربه را هم ما داریم.

 

این چشم‌انداز بیست‌ساله‌یی که به عنوان سند ملی و تاریخی برای کشور ما تنظیم شده، توصیه میکنم شما جوانها آن را بگیرید و بخوانید. این چشم‌انداز با نظر کارشناسانِ مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تنظیم شده و دست‌یافتنی است؛ میشود به این چشم‌انداز رسید. اگر این چشم‌انداز تحقق پیدا کند، بخش مهمی از خواسته‌های ما - همین‌هایی که گفتم - تحقق پیدا کرده است؛ اما تلاش و کار میخواهد.

 

دو چیز را باید در نظر داشت: یکی، به فکر کار و تلاش بودن و خسته نشدنِ از آن، که انسان بایستی این میل و اراده‌ی به تلاش را در خود زنده نگه دارد؛ بخصوص شما جوانها که مطلقاً نباید بگذارید میل به تلاش و کار در شما ضعیف شود. دوم، پیدا کردن نقطه‌یی است که شما باید در آن‌جا کار کنید. اگر شما دانشجویید، اگر کارمند اداره‌اید، اگر شاغل در شغل آزادید، اگر نظامیاید، اگر غیرنظامیاید، نقطه‌یی را که باید در آن‌جا حضور داشته باشید و کار کنید، پیدا کنید. جهاد، فقط در میدان جنگ نیست؛ این‌که شما شعار میدهید که ما اهل کوفه نیستیم - که بنده هم صددرصد این را قبول دارم - معنایش این نیست که اگر میدان جنگی آراسته شد، ما میآییم و اسلحه به دوش میاندازیم و میجنگیم؛ این یکی از کارهاست - جنگ هم که نداریم، ان‌شاءاللَّه هم نداشته باشیم - اما کارِ همیشگی، کارِ تولید علم، تولید سازندگی، خدمت‌رسانی، تلاش برای تأمین عدالت، تلاش برای حفظ عصمت و عفت عمومی، تلاش برای هدایت و ساختن دیگران و مقدم بر همه‌ی آنها، تلاش برای حفظ عصمت و سلامت نفس خود است. عزیزان من! خیلی مراقب خودتان باشید؛ «اتّقوا اللَّه». گفته‌اند که امام‌جمعه در هر نماز جمعه باید مردم را به تقوا و پرهیزگاری دعوت کند؛ این کار برای چیست؟ برای این است که راه زندگی - که همان صراط بین بهشت و جهنم است - راه لغزانی است، که دائم انسان باید جلوی پای خودش را نگاه کند؛ مراقب باشد؛ درست حرکت کند، که مبادا پای او بلغزد؛ این، حفظ تقواست؛ این، اساس کارهاست. این دو موضوع را در نظر داشته باشید و بدانید که این کشور به آن مقاصد خواهد رسید.

 

طبیعت باطل این است که جولان میکند. «للباطل جولة»؛ الان امریکا در دنیا جولان میکند. گاهی هم به رخ ما میکشند که ما هم در دروازه‌ی غربی شما هستیم، هم در دروازه‌ی شرقی شما - در عراق و افغانستان - راست هم میگویند؛ اما آیا این برای امریکا قدرت است یا ضعف؟ ما اعتقادمان این است که این نشانه‌ی ضعف آنهاست و باعث فشار بر آنهاست. امروز امریکا در عراق دچار مشکلاتی است که برای خارج شدن از این مشکلات فکر میکند. امریکا به اختیار خود وارد عراق شد؛ اما امروز به اختیار خود برنامه‌ریزی نمیکند و تصمیم نمیگیرد. امروز برنامه‌ریزیهای امریکا در عراق عموماً جنبه‌ی انفعالی دارد؛ کارهایی است که ناچارند انجام بدهند. بنده همان زمانی که امریکاییها یا حمله را شروع کرده بودند یا میخواستند شروع کنند، در نمازجمعه گفتم شما به میل خودتان وارد میشوید، اما بدانید که به میل خودتان نمیتوانید خارج شوید. تا امروز، هزینه‌های کمرشکنی بر امریکا تحمیل شده است و بعد از این هزینه‌های کمرشکن‌تری بر آنها تحمیل خواهد شد؛ بمانند در عراق، برایشان هزینه دارد؛ خارج هم شوند، برایشان هزینه دارد؛ این، نقطه‌ی ضعف برای امریکاست که در عراق حضور دارد، نه نقطه‌ی قوّت. امریکا علاوه بر هزینه‌های مادی - که حدود دویست میلیارد، آن‌طور که گفته میشود، تا حالا داشته - در عراق، متحمل ضرر هم شده است؛ مخارج لشگرکشی و تجهیزات و علاوه‌ی بر آن، تلفات انسانی. آن‌طور که خود آنها آمار میدهند یا ما حدس میزنیم، نسبت تلفات امریکاییها در مقابل عراقیها از نسبت تلفات آنها در مقابل ویتنامیها، در جنگ ویتنام، بیشتر است، یا درصدی بیشتر است. در جنگ ویتنام هر بیست ویتنامی که کشته میشد، در مقابلش یک امریکایی قرار داشت؛ اما در این‌جا امریکاییها خودشان میگویند هزار نفر تا حالا کشته داشته‌اند و عراقیها هفده‌هزار؛ یعنی یک بر هفده. البته طبق محاسباتی که انسان میکند یا خبرهایی که میشنود، تلفات امریکاییها بیش از هزار نفر است. اگر این باشد، آن‌وقت نسبت خیلی بالاتر از این میرود. اینها نتوانسته‌اند عراق را فرو بدهند؛ در دهنشان گذاشتند؛ در گلویشان گیر کرده است. هر کاری بکنند، به ضرر آنهاست. امروز امریکا در عراق دچار تناقض است؛ از یک طرف احتیاج دارند که در عراق امنیت برقرار شود؛ چون اگر بخواهند در عراق مقاصد خودشان را اجرا کنند، بدون امنیت که نمیشود. این‌که هر روز یک لوله‌ی نفت را منفجر کنند و هر روز در جایی نیروهای امریکایی را هدف قرار بدهند، آنها نمیتوانند کار کنند. از طرف دیگر، خود حضور نیروهای نظامی امریکا عنصر ضدامنیتی است؛ خودش شورش‌آفرین است؛ اوضاع را مغشوش و خراب میکند و مردم را علیه آنها میشوراند. اگر بخواهند برای این دولتی که سرکار آمده است، امنیت را برقرار کنند، باید یک ارتش قوی به‌وجود بیاورند و از این جهت، امریکا احتیاج دارد که دولت عراق ارتش قوی داشته باشد؛ اما از آن طرف، از وجود یک ارتش قوی در عراق هم امریکاییها میترسند؛ چون میدانند یک ارتش قوی در یک دولت اسلامی و عربی بالقوه تهدید برای اسرائیل است؛ این تناقض است. تناقض دیگر این است که ادعا میکنند ما آمدیم دمکراسی برقرار بکنیم؛ اما قادر نیستند دمکراسی را برقرار کنند؛ برای خاطر این‌که با منافعشان در تضاد است؛ چون اگر امروز انتخاباتی در عراق برگزار شود، بیشترین کسانی که رأی خواهند آورد، مخالف‌ترینِ انسانها با امریکایند. دمکراسی یعنی این؟! این هم تناقض دیگری است که آنها در آن گیر کرده‌اند و راهی برای خلاص ندارند.

 

امروز دولتی در عراق سر کار است که به انتخاب مردم نبوده، لیکن این دولت میتواند روشی را در پیش بگیرد که مردم را به خود متمایل کند؛ این حرف ما با دولت کنونی عراق است. ما انگیزه‌یی برای معارضه کردن و جنگ و جدال با دولتی که فعلاً در عراق بر سر کار است، نداریم و اعتقاد ما این است که این دولت - که متکی بر مردم نیست - میتواند توجه و اقبال مردم را جلب کند؛ به‌شرطها و شروطها. شرط اولش این است که هرچه میتواند با امریکاییها فاصله‌اش را بیشتر کند. شرط دوم این است که انتخابات را در سر موعود خود به شکل آزاد برقرار کند و مردم برای اولین بار در تاریخ عراق خودشان حاکم، نمایندگان و رؤسای کشورشان را انتخاب کنند. این موضوع تا حالا در تاریخ عراق اتفاق نیفتاده و در طول هزاران سال تاریخ این کشور این بار اوّلی خواهد بود که مردم عراق میخواهند این کار را بکنند. هرچه اینها در برگزاری انتخابات تسریع کنند؛ سعی کنند سر زمان خود انجام بگیرد، برای وجهه‌ی خودشان پیش ملت عراق بهتر است. شرط سوم این است که با اشغالگری به‌طور جدی مقابله کنند؛ حضور اشغالگران در عراق هیچ منطقی ندارد، حمله‌شان هم منطقی نداشت. اشغالگران دروغ گفتند که میرویم تا با سلاحهای کشتارجمعی در عراق بجنگیم؛ دروغشان در همه‌ی دنیا افشا شد و همه فهمیدند که به‌خاطر نفت، قدرت‌نمایی و برای پیدا کردن پایگاه در منطقه به عراق آمده‌اند. هر ساعتی که این اشغالگران در عراق حضور داشته باشند، یک کار نامشروعی است و نفرت مردم عراق را از اینها بیشتر میکند؛ کما این‌که الان نفرت مردم عراق از امریکا و انگلیس از یک سال پیش بمراتب بیشتر است؛ به‌خاطر رفتاری که اشغالگرها داشته‌اند و مردم از نزدیک دیدند که اشغالگر یعنی چه. آن زندان ابوغریبش، آن کشتارهای بی‌محابا، آن بمباران شهرها با هواپیما، آن زدنِ مجلس عروسی و کشتن یک عده مردم بیگناه و آن کارشان که یک ستون انگلیسی مورد تهاجم قرار گرفت، نتوانستند عاملان را پیدا کنند، عده‌یی از مردم راهگذری که با اتومبیل در حال حرکت بودند، نگه داشتند و آنها را گذاشتند کنار جاده و تیرباران کردند. مردم عراق این مسائل را میبینند؛ میفهمند؛ روزبه‌روز نفرت آنها از امریکاییها و انگلیسیها و اشغالگرها بیشتر میشود. بنابراین دولت کنونی حقیقتاً میتواند قلوب مردم را جلب کند؛ مردم را تا حدودی به خودش متوجه کند؛ البته با شروطی که گفته شد.

 

و اما راجع به محاکمه‌ی صدام حسینِ روسیاهِ بدبخت. درباره‌ی این محاکمه خیلی حرف هست؛ همه در دنیا این مطلب را تحلیل میکنند، شما هم میشنوید؛ اما نکته‌یی که من میخواهم عرض کنم این است که مهمترین نقطه‌ی کیفرخواست صدام حسین، به راه انداختن جنگ تحمیلیِ هشت ساله‌ی عراق علیه ایران است. این را ما ادعا نمیکنیم؛ نه، ما اصلاً کاری به این دادگاه نداریم؛ اما خود عراقیها باید بگویند؛ چون این جنگ را صدام‌حسین هم بر ما تحمیل کرد، هم بر ملت عراق؛ ملت عراق که مایل به جنگ نبودند. هشت سال جوانهای مردم را با زور از خانه‌هایشان بیرون کشید و فرستاد به جبهه‌ی جنگ، بعد هم آنها را افقی و کشته شده برگرداند؛ گاهی اجساد را به خانواده‌ها داد، گاهی هم نداد. این جنگ بر مردم عراق تحمیل شد و صدام ملت عراق را در این جنگ از سرمایه‌های فراوان خودش تهیدست کرد. درست است که این جنگ برای ما خیلی خسارت داشت و این خسارتها را هم صدام‌حسین به‌وجود آورد؛ اما برای خود ملت عراق هم خسارت کمتری نداشت، بلکه بیشتر داشت؛ چون ما که تماشا نمیکردیم تا او هر کار میخواهد بکند، ما در مقابل، ضربات محکمتری میزدیم و از خودمان دفاع میکردیم؛ اما پدر عراقیها درآمد؛ آنها در واقع منابع‌شان را به دست خودشان نابود کردند؛ این کارها را صدام‌حسین کرد. امروز ملت عراق باید یقه‌ی صدام را بگیرد، بگوید چرا جنگ هشت‌ساله را بر ملت عراق تحمیل کردی و ما را به جان کشور همسایه‌یمان، ایران، انداختی، در حالیکه بین ملت ایران و ملت عراق هیچ‌گونه معارضه‌یی وجود ندارد؛ ما دو ملتِ همیشه رفیق، همیشه برادر و همیشه مأنوس با هم بوده‌ایم. در طول سالیان دراز مردم ما به نجف و کربلا رفته‌اند برای زیارت، آنها هم به مشهد و قم آمده‌اند برای زیارت؛ ما با همدیگر مأنوس و مهربان بوده‌ایم. کمتر دو ملت همسایه‌یی این‌قدر با هم رفیق بوده‌اند که ملت ما و عراق. صدام‌حسین را بایستی به‌خاطر این گناه بزرگ و نابخشودنی محاکمه کنند. پاداش این محاکمه اعدام نیست، صدتا اعدام است؛ هزار تا اعدام است. البته اگر بخواهند با این جرم صدام را محاکمه کنند، خیلیها در آن دادگاه محکوم خواهند شد؛ فقط صدام محکوم نخواهد شد. یکی از مجرمترین چهره‌های محکوم در آن دادگاه، رژیم امریکا خواهد بود؛ چون اینها بودند که صدام را کمک کردند؛ اینها بودند که به او چراغ سبز نشان دادند برای به‌کار بردن سلاح شیمیایی. همین وزیر دفاعِ زشت چهره‌ی کنونی امریکا - که با آن صورت نحسش گاهی می‌آید یکی دو کلمه حرف علیه ملت ایران میزند - آمد بغداد و بعد از قضیه‌ی حلبچه با صدام دست داد؛ در واقع چراغ سبز نشان داد که ما کاری به کار شما نداریم؛ هر کار میخواهی بکنی، بکن! زمان دولت ریگان - که پدرِ همین رئیس‌جمهور کنونی امریکا، معاون آن رئیس‌جمهور بود - مرتب عکس ماهواره‌یی برداشتند و به عراقیها دادند که ایرانیها کجا تجمع کردند، کجا نقل و انتقال میکنند. البته آن وقتی که جوانان دریادلِ ما - همین شما بسیجیها - اروند را طی کردند - چند هزار لشگر این رودخانه‌ی عریض را طی کردند - و پدر صدام را درآوردند، چشم آن ماهواره‌ها کور شده بود؛ ندیدند؛ نتوانستند فایده‌یی برسانند؛ خیلی اوقات کار این‌طوری اتفاق افتاد. همین سردارهای فعلی سپاه ما، همین آقای صفوی و دیگر برادرها، نشستند و طراحی کردند؛ چه معجزه‌ها میکند جوانیِ همراه با ایمان و شجاعت! مگر ممکن بود؟! چند هزار نیرو را از راه‌های دور منتقل کنند لب اروند؛ این‌طرف آب، طوری که دشمن نفهمد؛ بعد از این رودخانه منتقل کنند به آن طرف و باز هم دشمن نفهمد. این کار را همین جوانها کردند. حالا البته بعضی از آنها ریشهایشان سفید شده؛ اما آن‌وقت جوانهایی مثل شماها بودند. به برکت ایمان باز هم میتوانید.

 

امریکا در عراق دچار تناقض است؛ دچار مشکل است. اینها در همه‌ی دنیا دچار مشکلند. اینها دنیا را دچار بیثباتی و ناامنی کردند؛ اما بیش از همه خودشان از این بیثباتی و ناامنی صدمه میبینند. دنیا مال شماست؛ آینده مال شماست؛ ایرانِ عزیز متعلق به شماست؛ چشم‌انداز را شما میسازید و میآرایید. شما علم را به پیش ببرید؛ فناوری را شما جوانها باید پیش ببرید؛ دفاع در همه‌ی حوزه‌های گوناگون را شماها بایستی به عهده بگیرید؛ هم دفاع از حوزه‌ی سیاسی را و هم دفاع از حوزه‌ی اخلاقی و دینی را، و هم اگر یک روز پیش بیاید، دفاع از حوزه‌ی نظامی را.

 

پروردگارا! به محمد و آل محمد این جوانها را برای اسلام و مسلمانها حفظ کن؛ روزبه‌روز بر روشنایی و صفای دل اینها بیفزا؛ رحمت و فضل خودت را بر اینها نازل کن.

 

پروردگارا! به محمد و آل محمد تو را سوگند میدهیم شهدای عزیز ما، پیشروان و پیشکسوتان این راه را و پیشاپیش همه روح مطهر امام بزرگوار را از فضل و رحمت و دستگیری و لطف خود برخوردار بفرما.

 

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه‌