این دستوری است که بنده خدا علیّ امیر المؤمنین بمالک ابن حارث اشتر در پیمان خود با او امر فرموده، هنگامیکه او را والی مصر گردانیده: تا خراج آنجا را گرد آورد، و با دشمن آن بجنگد، و به اصلاح حال مردم آن بپردازد، و شهرهای آنجا را آباد سازد. امر می نماید او را به پرهیزکاری و ترس از خدا، و برگزیدن فرمان او، و پیروی از آنچه در کتاب خود (قرآن کریم) بآن امر فرموده از واجبات و مستحبّات که کسی نیک بخت نمی شود، مگر به پیروی از آنها، و بدبخت نمی گردد جز به زیر بار نرفتن و تباه ساختن آنها، و اینکه (دین) خداوند سبحان را بدل و دست و زبان یاری کند (به دل ایمان و باور داشته و بدست از دشمن جلو گیرد و به زبان امر بمعروف و نهی از منکر نماید) زیرا خداوندی که برتر است نام او ضامن گشته که یاری کننده خود را یاری کند، و ارجمند داننده اش را ارجمند فرماید. و او را امر می فرماید که نفس خود را هنگام شهوات و خواهشها فرو نشاند، و هنگام سرکشیها آنرا باز دارد (تا عنان بدست او نیافتاده و در سختی هایش نیافکند) زیرا نفس به بدی وامی دارد (آدمی از شرّ او آسوده نیست) مگر کسی را که خدا رحم فرماید (حضرت امام موسی ابن جعفر از پدران خود علیهم السّلام روایت کرده که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله گروهی از لشگریان را بجنگ فرستاد چون باز گشتند، فرمود: خوشا بحال گروهی که از جهاد اصغر فراغت یافتند و برایشان جهاد اکبر باقی مانده است، گفتند یا رسول اللّه جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد و زد و خورد با نفس، پس فرمود: بالاترین جهاد، جهاد کسی است که با نفس خود که با اوست جهاد کند).

پس بدان، ای مالک من ترا به شهرهائی فرستادم که پیش از تو حکمرانان دادرس و ستمگر در آنها بوده، و مردم به کارهای تو همان نظر میکنند که تو به کارهای حکمرانان پیش از خود می نگری، و در باره تو همان را گویند که تو در باره آنان میگوئی، و به سخنانی که خداوند به زبان بندگانش (از نیک و بد) جاری می فرماید می توان به نیکوکاران پی برده آنها را شناخت (اگر از آنها نیکوئی بر زبانها جاری باشد مردم ایشان را نیکوکار شمرده دعا می نمایند، و اگر در زبانها بد نام باشند آنان را بدکار دانسته نفرین می کنند، از اینرو حکمران چه مسلمان مانند عمر ابن عبد العزیز و چه کافر باشد مانند انوشیروان و هر زمامدار قومی باید کاری کند که ذکر جمیل و نام نیکویش به یادگار بماند تا مردم در باره اش دعای خیر نمایند و بر اثر آن نیکبختی جاوید بدست آرد). پس باید بهترین اندوخته های تو کردار شایسته باشد، و بر هوا و خواهش خود مسلّط باش (مهارش را بدست گیر تا در سختی هایت نیافکند) و بنفس خویش از آنچه برایت حلال و روا نیست بخل بورز، زیرا بخل بنفس انصاف و عدل است از او در آنچه او را خوش آید یا ناخوش سازد (بخل بنفس آنست که گرد آنچه تو را روا نباشد نگردی، اگر چه بسیار دوستدار و آرزومند آن باشی.

و مهربانی و خوش رفتاری و نیکوئی با رعیّت را در دل خود جای ده (نه آنکه در ظاهر اظهار دوستی کرده در باطن با آنان دشمن باشی که موجب پراکندگی رعیّت گردد، چنانکه در قرآن کریم سوره 3 آیه ی 159 به پیغمبر اکرم می فرماید: فَبما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ، وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْب لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ یعنی بر اثر بخشایش خدا تو با مردم مهربان گشتی و اگر تندخو و سخت دل بودی از گردت پراکنده می شدند، پس “اگر بتو بدی کنند” از آنان درگذر و برایشان آمرزش خواه، و در کار “جنگ” با ایشان مشورت نما، و “پس از مشورت” اگر تصمیم گرفتی بخدا اعتماد کن که خدا اعتماد کنندگان را دوست دارد) و مبادا نسبت بایشان (چون) جانور درنده بوده خوردنشان را غنیمت دانی که آنان دو دسته اند: یا با تو برادر دینیند یا در آفرینش مانند تو هستند که از پیش گرفتار لغزش بوده و سببهای بد کاری بآنان رو آورده عمدا و سهوا (دانسته یا ندانسته) در دسترشان قرار می گیرد، پس (چون جز پیغمبر و امام که معصوم هستند کسی نیست که از خطاء و نادرستی ایمن باشد اگر پیش آمدی آنها را عمدا و سهوا به بدکاری واداشت نباید بایشان بخشش روا نداشت، بلکه) با بخشش و گذشت خود آنان را عفو کن همانطور که دوست داری خدا با بخشش و گذشتش ترا بیامرزد، زیرا تو بر آنها برتری، و کسیکه ترا به حکمرانی فرستاده از تو برتر است، و خدا برتر است از کسیکه این حکومت را بتو سپرده و خواسته است کارشان را انجام دهی، و آنان را سبب آزمایش تو قرار داده (هر گونه با آنها رفتار نمائی با تو معامله خواهد نمود).

و مبادا خود را برای جنگ با خدا آماده سازی (مخالفت دین نموده بمردم ستم روا داری) که ترا توانائی خشم او نبوده از بخشش و مهربانیش بی نیاز نیستی، و هرگز از بخشش و گذشت پشیمان و بکیفر شاد مباش، و به خشمی که می توانی مرتکب نشوی شتاب منما، و (از سرکشی و بد دلی) مگو من مأمورم و (بهر چه خواهم) امر میکنم پس باید فرمان مرا بپذیرند و این روش سبب فساد و خرابی دل و ضعف و سستی دین و تغییر و زوال نعمتها گردد.

و هرگاه سلطنت و حکومت برایت عظمت و بزرگی یا کبر و خود پسندی پدید آورد به بزرگی پادشاهی خدا که فوق تو است و به توانائی او نسبت بخود بآنچه از جانب خویش بر آن توانا نیستی بنگر که این نگریستن (اندیشه نمودن در بزرگواری و غالب بودن خدا بر هر چیز) کبر و سرکشی ترا فرو می نشاند، و سرفرازی را از تو باز می دارد، و از عقل و خردی که از تو دور گشته به سویت بر می گردد (اندیشه در این کار سبب می شود که بخود باز آمده کبر و خودپسندی را از خود برانی). و بر حذر باش از برابر داشتن خود با خدا در بزرگواریش، و مانند قرار دادن خویش را باو در توانائیش، زیرا خدا هر گردن کش متکبّری را خوار و پست می‏ گرداند.

با خدا به انصاف رفتار کن (اوامر او را کار بند و از نواهیش بپرهیز) و از جانب خود و خویشان نزدیک و هر رعیّتی که دوستش می ‏داری در باره مردم انصاف را از دست مده (نه خود بآنها ستم نما و نه بگذار خویشان و دوستانت بنام تو ستم نمایند) که اگر نکنی ستمکار باشی و کسی که با بندگان خدا ستم کند خدا بجای بندگانش با او دشمن است، و خدا با هر که‏ دشمن باشد برهان و دلیلش را نادرست می‏ گرداند (عذرش را نمی ‏پذیرد) و آن کس در جنگ با خدا است تا اینکه (از ستم) دست کشد و توبه و بازگشت نماید، و تغییر (از دست رفتن) نعمت خدا و زود بخشم آوردن (دوری از رحمت) او را هیچ چیز مؤثّرتر از ستمگری (بر بندگان خدا) نیست، زیرا خدا دعای ستمدیدگان را شنوا و در کمین ستمکاران است (انتقام آنان را خواهد کشید.

و کاری که باید بیش از هر کار دوست داشته باشی میانه روی در حقّ است، و همگانی کردن آن در برابری و دادگری که بیشتر سبب خوشنودی رعیّت می‏ گردد (در هر کار آنرا اختیار کن که بصلاح حال همه باشد هر چند بر خواصّ گران آمده از آن راضی نباشند) زیرا خشم همگان رضاء و خوشنودی چند تن را پایمال می ‏سازد، و خشم چند تن در برابر خوشنودی همگان اهمیّت ندارد،

و از رعیّت هیچکس بر حکمران در هنگام رفاه و آسانی گران بارتر، و در گرفتاری کم یاری کننده ‏تر، و در انصاف و برابری ناراضی ‏تر، و در خواهش پر اصرارتر، و موقع بخشش کم سپاستر، و هنگام ردّ دیر عذر پذیرنده ‏تر، و در پیش آمد سختیهای روزگار در شکیبائی سست ‏تر، از خواصّ نیست،

و ستون دین و انبوهی مسلمانها و آماده برای (جلوگیری از) دشمنان همگان از مردم هستند (نه چند تن از خواصّ که از آنان به تنهایی کاری ساخته نیست) پس باید با آنان همراه بوده و میل و رغبت تو با آنها باشد.

و باید از رعیّت کسی را بیش از همه دور و دشمن داشته باشی که به گفتن زشتیهای مردم اصرار دارد، زیرا مردم را عیوب و زشتیهایی است که سزاوارتر کس برای پوشاندن آنها حاکم است، پس آنچه از زشتیهای مردم بتو پوشیده است پی مکن (کنجکاوی منما) که بر تو است پوشیدن آنچه (از زشتیهای ایشان) بر تو آشکار شود،

و خدا بر آنچه از تو پنهان است حکم می فرماید، پس تا می توانی زشتی (مردم) را بپوشان که خدا بپوشاند زشتی ترا که دوست می داری از رعیّت پنهان داری،

از مردم گره هر کینه را بگشا (کینه آنها را در دل راه مده) و از خود رشته هر انتقام و باز خواستی را جدا کن، و از هر چه که ترا نادرست در نظر آید خود را نادان بنما، و در تصدیق و باور داشتن (گفتار) بد گو و سخن چین شتاب منما، زیرا سخن چین خیانتکار و فریب دهنده است هر چند خود را بصورت پند دهندگان درآورد (پس شتاب در قبول گفتار او شاید باعث خطائی شود که پشیمانی بعد از آن را سودی نباشد).

و در کنگاش (کار) خود بخیل را راه مده که ترا از نیکی و بخشش باز داشته از بی چیزی و درویشی می ترساند، و نه بی دل و ترسو را که ترا از (اقدام در) کارها سست می گرداند، و نه حریص را که از بسیاری حرص (اندوختن جهت روز نیازمندی) ستمگری (بمردم) را در نظرت جلوه می دهد، پس بخل و ترس و حرص طبیعتهای گوناگونی می باشند که بدگمانی بخدا آنها را گرد می آورد (منشأ این خوها بدگمانی بخدا است، و بد گمان بخدا او را نمی شناسد، زیرا بخیل اگر او را بسیار بخشنده داند به دیگران بخل نمی ورزد، و ترسو اگر او را نگهدار خواند از اقدام در کار خدا پسند نمی ترسد، و حریص اگر او را روزی دهنده داند برای اندوختن حرص نمی زند).

بدترین وزیران تو (کسیرا که بر شئون مملکت گماشته از رأی و اندیشه اش کمک می طلبی) وزیری است که پیش از تو وزیر اشرار و بد کرداران و در گناهان (کارهای ناشایسته) با آنها شریک و انباز بوده، پس (چنین کس) نباید از خواصّ و نزدیکان تو باشد، زیرا آنان یار گناهکاران و برادر (همراه) ستمگران هستند، در حالیکه تو بجای آنها در کسانیکه دارای اندیشه ها و کاربریهای نیکو مانند آنها (در امور مملکت) هستند می توانی بهترین وزیر را بیابی که چنان گناهان و کارهای زشت آنان (که در حکومت اشرار مرتکب شده اند) بر او نیست، و ستمگر را بر ستم و گناهکار را بر گناهش همراهی و یاری نکرده اند:

هزینه ایشان برای تو سبکتر (زیرا اندک نعمت ترا بسیار دانسته از آن قدر دانی نموده سپاسگزار می باشند) و یاریشان برایت نیکوتر، و میل و رغبتشان بتو از روی مهربانی بیشتر، و دوستیشان با غیر تو کمتر است، پس ایشان را در خلوتها و مجلسهای خود از نزدیکان قرار ده،

و باید برگزیده ترین ایشان نزد تو وزیری باشد که سخن تلخ حقّ بتو بیشتر گوید، و کمتر ترا در گفتار و کردارت که خدا برای دوستانش نمی پسندد بستاید اگر چه سخن تلخ و کمتر ستودن خواهش و آرزوی تو سبب دلتنگیت شود (هر چند گفتار و کردار تلخ او بر تو گران آید و از روش او خوشنود نباشی).

و خود را به پرهیزکاران و راستگویان بچسبان (همیشه با آنها همنشین باش) و آنان را وادار و بیاموز که بسیار ترا نستایند، و از اینکه نادرستی بجا نیاورده ای (و شایسته بیان نیست) ترا شاد نگردانند (تا ترا بخود متوجّه سازند) زیرا بسیاری اصرار در ستایش شخص را خود پسند ساخته سرکشی بار می آورد.

و نباید نیکوکار و بدکار نزد تو بیک پایه باشد که آن نیکوکاران را از نیکوئی کردن بی رغبت سازد و بد کرداران را به بدی کردن وادارد، و هر یک از ایشان را بآنچه گزیده جزاء ده (نیکوکار را پاداش و بد کردار را کیفر ده).

و بدان چیزی سبب خوش بینی حاکم نسبت به رعیّت بهتر از نیکوئی و بخشش او بایشان و سبک گردانیدن هزینه های آنها و رنجش نداشتن از آنان بر چیزی که حقّی بآنها ندارد نیست، پس باید در این باب کاری کنی که خوش بینی به رعیّتت را بدست آوری، زیرا خوش بینی رنج بسیار را از تو دور می دارد (برای آنکه بد بینی به رعیّت سبب سختگیری می شود، و سختگیری رنجش می آورد و چون رنجیدند بزوال و عزل تو کوشیده باندازه توانائی در صدد مخالفت با تو بر آمده در پی فرصت می گردند، و تو ناچار همواره بر اثر اندیشه در کار ایشان غمگین و اندوهناک بوده و آسودگی را از دست می دهی).

و سزاوارتر کسیکه باید باو خوش بین باشی کسی است که بیشتر باو احسان نموده و نیکوتر آزموده ای، و سزاوارتر کسیکه باید باو بد بین باشی کسی است که با او بد سلوک کرده و کمتر آزموده ای (پس هرگاه بیاری ایشان نیازمند شدی اعتماد کن بکسیکه باو احسان نموده ای، نه بکسی که از تو بدی و سختی دیده).

و مشکن سنّت (طریقه) شایسته ای را که رؤساء و بزرگان این امّت بآن رفتار نموده اند، و الفت و انس (بین مردم) بسبب آن پیدا شده، و (کار) رعیّت بر آن منظّم گردیده، و نباید سنّت و طریقه ای را بکار بری که بچیزی از سنّتهای گذشته زیان رساند، پس (اگر چنین کردی بدان سود نخواهی برد، زیرا) مزد و پاداش کسی را است که آن سنّتها (ی نیکو) را بناء گذاشت، و گناه ترا خواهد بود بآنچه آن سنّتها را شکست دادی.

و درباره استوار ساختن آنچه کار شهرهای تو را منظّم گرداند و برپا داشتن آنچه مردم پیش از تو برپا داشته بودند بسیار با دانشمندان مذاکره و با راستگویان و درست کرداران گفتگو کن (که بر اثر آن همیشه حکومت تو پایدار مانده و کار رعیّتت به شایستگی انجام گیرد).

و بدان که رعیّت (مردمی که زیر فرمان هستند) چند دسته می باشند که (کار) بعضی بسامان نمی رسد مگر ببعض دیگر، و گروهی را از گروه دیگر بی نیازی نیست: پس بعضی از آن دسته ها (نخستین) لشگرهای خدا (که برای دفع دشمنان او آماده) هستند، و برخی از آنها (دوّم) نویسندگان عمومی و خصوصی، و بعضی از آنها (سوّم) قاضی های دادرس (که احکام را بین مردم از روی عدل اجرا نمایند) و دسته ای از آنها (چهارم) کار گردانان (مأمورین حکمرانی) که با انصاف و مدارا رفتار می نمایند، و بعضی از آنها (پنجم) جزیه دهندگان اهل ذمّه (کفّاری که باج می دهند تا مال و جان و ناموس آنان در پناه اسلام باشد) و خراج دهندگان مسلمان (که حقوق خدا را می پردازند) و برخی از آنان (ششم) سوداگر و بازرگان و صنعتگر، و دسته ای از آنها (هفتم) فروتنان که نیازمندان و بیچارگانند.

و برای هر یک از این چند دسته خداوند نصیب و بهره او را نام برده است، و حدّ و اندازه واجب آنرا در کتاب خود (قرآن کریم) یا در سنّت پیغمبرش -صلّی اللّه علیه و آله- پیمان و دستوری داده است که نزد ما محفوظ و نگهداری شده است (آن حدود و عهود در دسترس ما می باشد).

پس (سود این دسته ‏ها آنست که) سپاهیان به فرمان خدا برای رعیّت (مانند) دژها و قلعه ‏ها (که آنها را از شرّ دشمنان آسوده می ‏دارند) و زینت و آراستگی حکمرانان و ارجمندی دین و راههای امن و آسایش (برای رهروان) هستند، و رعیّت برپا نمی‏ ماند مگر با بودن ایشان،

و نظام و آسایشی برای سپاهیان نیست مگر بخراج (حقوق واجبه ‏ای) که خدا برای ایشان تعیین فرموده که بوسیله آن بجنگ با دشمنانشان توانا می گردند، و بآن در اصلاح کار خود اعتماد می‏ نمایند، و آن هنگام حاجت و نیازمندی ایشان بکار می ‏رود،

و نظام و آسایشی برای این دو دسته (سپاهیان و خراج دهندگان) نیست مگر به دسته سوّم که عبارتست از قاضیها که برای عقدها (ی داد و ستد و زناشویی ها) حکم می ‏نمایند، و کار گردانان که باج و خراج گرد می ‏آورند، و نویسندگان که برای کارهای همگانی و خصوصی بآنها اعتماد می شود (و سر رشته حساب نگاه می ‏دارند).

و نظام و آسایشی برای همه این دسته ‏ها نیست مگر به سوداگران و صنعتگرانی که سودهاشان را گرد آورده بازارها بر پا می‏ دارند، و کارهایی انجام می ‏دهند که سعی و کوشش غیر ایشان آن کارها را سامان نتواند داد،

پس از این دسته فروتنان هستند که نیازمندان و بیچارگانند و بخشش و کمک بآنها (بر توانگران) واجب و لازم است،

و نزد خدا برای هر یک از این طبقات گشایشی است (نه تنگی و ناتوانی، پس اگر بعضی را به بعضی نیازمند گردانیده طبق حکمت و مصلحت بوده نه از روی تنگی و کمی قدرت) و هر یک از آن دسته ها را بر حکمران حقّی است به اندازه ‏ای که کار آنرا بصلاح آورد، و حکمران از عهده آنچه خدا بر او لازم گردانیده بر نمی‏ آید مگر به سعی و کوشش، و یاری خواستن از خدا، و آماده نمودن خود بر بکار بستن حقّ، و شکیبائی بر آن در کار آسان یا گران و دشوار.

پس (برای انجام کارها) از سپاهیانت برگمار کسی را که برای (بدست آوردن رضاء و خوشنودی) خدا و رسول او و برای (پیروی از) امام و پیشوایت پند پذیرنده تر و پاکدل تر (راست گفتار و درست کردار) و خردمندتر و بردبارترین آنان باشد: از کسانیکه دیر بخشم آیند، و زود عذر (گناهکار) پذیرند (نه مانند بد سیرتان که آسودگی را در آن بینند که خشم بکار برده عذر نپذیرند) و به زیر دستان مهربان بوده، و بر زورمندان سختگیری و گردن فرازی نماید، و از آنانکه درشتی او را از جا نکند (که بر اثر آن ستم روا دارد) و نرمی او را (در انجام کار) ننشاند (باز ندارد).

پس همنشین باش با آنانکه از خانواده های شریف و خوشنام و کسانیکه دارای سابقه های نیکو (خدمت بخلق و پیروی از خالق) می باشند، و با جنگجویان و دلیران و بخشندگان و جوانمردان (رؤسای لشگر و کشورت را از چنین مردمی برگزین) زیرا آنان جامع بزرگواری و شاخه های احسان و نیکوئی هستند،

پس به کارهای آنها رسیدگی کن چون پدر و مادری که به فرزندشان رسیدگی می نمایند، و باید نیکوئی که در باره آنان نموده و آنها را با آن توانا ساخته ای نزد تو بزرگ (دشوار) نیاید، و همراهی که برایشان متعهّد شده ای کوچک مشماری اگر چه اندک باشد (همواره در باره آنها نیکوئی کن اندک یا بسیار، پس اگر احسان بزرگ پیش آید آنرا بزرگ مپندار، و اگر اندک بود آنرا نیز کوچک مشمار و بجا آور) زیرا احسان آنان را خیر خواه و خوش بین بتو می نماید (که در نتیجه فرمانت را به خوبی انجام می دهند)

و یاری کردن در کارهای کم اهمیّت را رها مکن باعتماد و امید رسیدگی به کارهای بزرگ آنها (هیچ گاه مگو پرسش بیمار و مبارک باد بچه تازه بدنیا آمده و مانند آن چندان اهمیّت ندارد برای من که در کارهای بزرگ با آنها همراهم) زیرا احسان اندک تو جائی دارد که از آن سود می برند، و احسان بزرگ هم موقعیّتی دارد که از آن بی نیاز نیستند (خلاصه احسان اندک را ترک مکن و آنها را چشم براه احسان بزرگ مگذار که سبب رنجش و دلگیری خواهد بود).

و باید برگزیده ترین سران سپاهت کسی باشد که با لشگر در همراهی (مال و دارائی) مؤاسات کند (از اصل مال با آنها خود را برابر داند، نه از زیادی آن که اگر از زیادی بخشد آنرا مؤاسات نگویند) و از توانائی خویش (خوار و بار لشگر که در دست او است) بآنها احسان نماید به اندازه ای که ایشان و خانواده شان در آسایش باشند، تا اینکه در جنگ با دشمن یک دل و یک اندیشه گردند (در کارزار غمّ نادرستی خانواده نداشته باشند) زیرا مهربانی و کمک تو بایشان دلهاشان را بتو متوجّه و مهربان می نماید (آری اگر پادشاه سران لشگر را وا داشت که با لشگریان مؤاسات نموده جیره و ماهیانه آنان را بموقع بپردازند همه هوا خواه او میشوند، و گر نه دلهاشان برمیگردد و باعث خرابی و پیش نرفتن کار مملکت میشود).

و نیکوترین چیزی که حکمرانان را خوشنود می دارد برپا داشتن عدل و دادگری در شهرها و آشکار ساختن دوستی رعیّت می باشد، و دوستی آنان آشکار نمی گردد مگر بسالم ماندن سینه هاشان (از بیماری خشم و کینه) و خیرخواه (با سینه سالم) نمی مانند مگر به دوستداری به نگهداری حکمرانان و گرد آنان بودن و سنگین نشمردن حکومتشان، و انتظار نداشتن بسر رسیدن مدّت (حکومت) آنها. پس آرزوهای ایشان بر آور، و آنها را به نیکوئی یاد کن، و کسانی را که آزمایشی نموده رنجی برده اند همّتشان را به زبان آور، زیرا یاد کردن نیکوکارشان دلیر را بهیجان آورده به جنبش وامی دارد، و نشسته (از کار مانده) را به خواست خدای تعالی ترغیب می نماید (او را دوباره بکار می آورد).

پس رنج و کار هر یک از آنان را برای خودش بدان، و رنج کسیرا بدیگری نسبت مده (تا رنج برده از عدل و انصاف والی نومید نگردد و دیگران هم به کارهای بزرگ اقدام کنند) و باید در پاداش باو هنگام بسر رساندن کارش کوتاهی ننمایی، و باید بزرگی کسی ترا بر آن ندارد که رنج و کار کوچک او را بزرگ شماری، و پستی کس ترا وادار نسازد که رنج و کار بزرگش را کوچک پنداری (زیرا چنین رفتار بر خلاف عدل و دادگری است، و سبب بی رغبتی کار گردانان در انجام کارها میشود).

و در کارهای مشکلی که درمانی و کارهایی که بر تو مشتبه گردد (که برای دانستن حکم حقّ سرگردان باشی) به (کتاب) خدا و (سنّت) پیغمبر او باز گردان، که خداوند سبحان برای گروهی که خواسته هدایت و راهنمائی کند (در قرآن کریم سوره نساء آیه 59) فرموده: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ، فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ» یعنی ای کسانیکه ایمان آورده اید از خدا و رسول و اولی الأمر از خودتان (امام و پیشوا خلیفه بر حقّ و جانشین پیغمبر اکرم) اطاعت و پیروی نمائید، پس اگر در حکمی اختلاف پیدا کنید بخدا و رسولش رجوع نمائید (از روی هوای نفس قضاوت نکنید که سبب تباهکاری گردد).

پس رجوع بخدا فرا گرفتن محکم از کتاب او (آنچه در معنی آن اشتباه و تردیدی نیست) می باشد، و رجوع برسول فرا گرفتن سنّت (احکام) او است سنّتی که گرد می آورد و پراکنده نمی سازد (سنّتی که اختلاف را رفع می نماید و همه را در رأی و اندیشه یگانه گرداند، نه سنّت پراکنده کننده که مقصود از آن واضح و هویدا نمی باشد).

پس برای قضاوت و داوری بین مردم بهترین رعیّتت را اختیار کن کسیکه کارها باو سخت نیاید (از عهده هر حکمی بر آید نه آنکه ناتوان باشد) و نزاع کنندگان در ستیزه و لجاج رأی خود را بر او تحمیل ننمایند، و در لغزش پایداری نکند، و از بازگشت بحقّ هرگاه آنرا شناخت درمانده نشود (چون بخطاء خود آگاه شد یا او را بآن لغزش آشنا نمودند باز گردد، نه آنکه بر اشتباه خویش ایستادگی نماید) و نفس او بطمع و آز مائل نباشد (زیرا اگر طمع داشته باشد نمی تواند بحقّ حکم کند) و (در حکم دادن) به اندک فهم بدون بکار بردن اندیشه کافی اکتفاء نکند (بلکه جستجو نماید تا منتهی درجه آنچه لازمست بدست آورد).

و کسیکه در شبهات تأمّل و درنگش از همه بیشتر باشد (در امر مشتبه تا حقیقت را بدست نیاورد حکم ندهد) و حجّت و دلیلها را بیش از همه فرا گیرد، و کمتر از همه از مراجعه داد خواه دلتنگ گردد، و بر (رنج بردن در) آشکار ساختن کارها از همه شکیباتر و هنگام روشن شدن حکم از همه برنده تر باشد (چون بمطلب پی برد فوری حکم آنرا بدهد و تأخیر نیاندازد که موجب سرگردانی نزاع کننده ها شود) کسیکه بسیار ستودن او را بخود بینی وا ندارد، و بر انگیختن و گول زدن او را مائل (به یکی از دو طرف) نگرداند، و حکم دهندگان آراسته باین صفات کم بدست می آیند (باید در طلب ایشان بسیار سعی و کوشش نمود).

پس از آن از قضاوت او بسیار خبر گیر و وارسی کن (مبادا خطائی از او سر زند که نتوانی جبران نمود) و آنقدر باو ببخش و زندگیش را فراخ ساز که عذر او را از بین ببرد، و نیازش بمردم با آن بخشش کم باشد (تا بهانه ای برای رشوه گرفتن نداشته براستی و درستی در کارها حکم نماید) و نزد خویش منزلت و بزرگی باو بده که دیگری از نزدیکان تو در (از بین بردن) او طمع نکند تا باین سبب از تباه کردن ناگهانی مردم او را نزد تو ایمن و آسوده باشد (زیرا دشمن و رشکبر قاضی بسیار است و اگر مقام و منزلتی نداشته باشد آسوده نبوده از بیان حکم حقّ می ترسد).

پس در باره برگزیدن قضات و صفاتی را که برای آنها شمردم از هر جهت اندیشه کن، زیرا این دین در دست اشرار و بد کرداران گرفتار بوده که در آن از روی هوا و خواهش رفتار می شده و با آن دنیا می خواسته اند.

پس در کارهای عمّال و کار گردانانت نظر و اندیشه کن، و چون آنان را تجربه و آزمایش نمودی بکار وادار (تا دیانت و راستی و درستیشان را نیازموده ای بکاری مگمار) و آنها را بمیل خود و کمک بایشان و سر خود (بی مشورت) بکاری نفرست، زیرا بمیل و سر خود کسیرا بکاری گماشتن گرد آمده ایست از شاخه های ستم و نادرستی (به رعیّت، چون حکمران اگر سر خود بدون مشورت و آزمایش به هوای نفس اشخاصی را به کارهایی گماشت خلاف عدل و داد رفتار نموده و امانت مردم را تباه ساخته است)

و ایشان را از آزمایش شدگان و شرم داران از خاندانهای نجیب و شایسته و پیش قدم در اسلام بخواه (بکار بگمار) زیرا آنها دارای اخلاق و خوهای گرامیتر و ناموس درستتر (ننگ بر خود روا نداشته اند) و طمعهای کمتر و اندیشه در پایان کارها را رساتر هستند، پس جیره و خوار و بارشان را فراوان ده که این کار آنان را به اصلاح (و نیک کردن خوهای) خودشان توانا می دارد، و بی نیاز می گرداند از خوردن آنچه (مال مسلمانها) که زیر دستهاشان می باشد، و حجّت و دلیل است بر ایشان اگر فرمانت را بکار نبستند یا در امانتت رخنه ای گشودند (اگر آنها را سیر نموده باشی و دستورت را انجام ندهند یا در امانتت خیانت نموده رشوه گیرند و تو بخواهی به کیفرشان برسانی عذری ندارند)

پس در کارهایشان کاوش و رسیدگی کن، و بازرسهای راستکار و وفادار بر آنان بگمار، زیرا خبرگیری و بازرسی در نهانی تو کارهای آنها را سبب وادار نمودن ایشان است بر امانت داری و مداراة نمودن و نرمی با رعیّت (هرگاه والی به کارهایشان نرسد آنها از راه عدل و دادگری بیرون رفته و بمردم ستم روا دارند)

و خود را از یاران (خیانتکار) دور دار، و اگر یکی از ایشان به خیانت و نادرستی دستش را بیالاید و خبرهای بازرسانت به خیانت او گرد آید به گواهی همان خبرها اکتفا کن (این جمله شاید اشاره بآن باشد که شرط گواهی دادن در امور مملکتی عدد خاصّ و عدالت «که مجتهدین آنرا در احکام شرط گواهی دادن می دانند» نیست) پس باید او را کیفر بدنی بدهی و او را به کردارش بگیری، و بی مقدار و خوارش گردانی، و داغ خیانت بر او بزنی، و ننگ تهمت و بد نامی را (چون طوق) به گردنش بنهی (تا نادرستان را عبرت و پند باشد).

و در کار خراج بصلاح خراج دهندگان کنجکاوی کن، زیرا در صلاح خراج و صلاح خراج دهندگان دیگران را آسایش و راحتی است، و آسایش و راحتی برای دیگران نیست مگر بواسطه خراج دهندگان، چون مردم همه جیره خوار خراج و خراج دهندگانند (پس اگر امر خراج و خراج گزاران درست باشد مردم در آسایشند و اگر بآن اعتناء نکنی همه گرفتارند).

و باید اندیشه تو در آبادی زمین (که از آن خراج گرفته میشود) از اندیشه در ستاندن خراج بیشتر باشد، زیرا خراج بدست نمی آید مگر به آبادی، و کسیکه خراج را بی آباد نمودن بطلبد به ویرانی شهرها و تباه نمودن بندگان پرداخته، و کار او جز اندکی پایدار نمی ماند،

پس اگر خراج دهندگان شکایت کنند از سنگینی (مالیاتی که بر ایشان مقرّر گشته) یا از علّت و آفتی (که بمحصول رسیده باشد) یا از قطع شدن بهره آب (باینکه کاریزشان بند آمده یا سدّ اصطخر و رودخانه را سیل برده و مانند آن) یا از نیامدن باران و شبنم یا از تغییر یافتن و دگرگون شدن زمین که آنرا آب (سیل و مانند آن) پوشانده یا بی آبی (گیاه) آن را تباه ساخته، بایشان تخفیف بده به اندازه ای که امیدواری کار آنان درست و نیکو شود (شارح قزوینیّ ملّا محمّد صالح «رحمه اللّه» در اینجا فرموده: این کلام دلالت کند بر آنکه خراج تنها زکوات نیست که در شرع تعیین گردیده، بلکه مالیاتی است مقرّر بر زمین و آب و غیر آن باندازه لزوم که بر طبق مصلحت وقت در آن تفاوت می نهند، و ظاهرا تخصیص به ارباب ذمّه ندارد). و باید سبک ساختن سنگینی بار ایشان بر تو گران نیاید، زیرا تخفیفی که بآنها داده ای اندوخته ای است که با آبادی شهرها و آرایش دادن حکومتت بتو باز می گردانند با جلب خوش بینی و ستایش آنها بخود و خورسند بودن تو از برقرار کردن عدل و داد بین آنان، در حالیکه افزون شدن توانائی ایشان را بآنچه نزدشان اندوخته ای از رفاهیّت و آسایش و اطمینان داشتن به مداراتی که بآنها نموده ای از عدل و داد خود بر آنان را برای خویش تکیه گاه قرار داده ای،

پس بسا پیش آمدی که پس از نیکی بآنها هرگاه آنرا بایشان واگزاری با خوشدلی انجام دهند، زیرا به مملکت آباد آنچه بار کنی می تواند بکشد (و این با نیکوئی حال رعیّت و اطمینان ایشان به حکمران انجام یابد).

و همواره ویرانی زمین بجهت دست تنگی اهل آنست، و رعیّت نیازمند و پریشان میشود بتوجّه حکمرانان بجمع و گرد آوردن (مال و دارائی) و بد گمانیشان به پایداری (حکومت و ریاست خود) و کم بهره بردنشان از پیش آمدها و پندها و اندیشه در احوال روزگار.

پس از آن در حال نویسندگانت بنگر و بهترین ایشان را (از جهت راستی گفتار و درستی کردار) به کارهایت بگمار، و نامه هایت که در آنها تدبیرها و رازها (برای دفع دشمن و ملک داری) بیان میکنی تخصیص ده بکسی که در همه خوهای پسندیده (دینداری، امانت، خیر خواهی، پاکدامنی و مانند آنها) از نویسندگان دیگر جامع تر باشد (زیرا کسیکه بر اسرار سلطنت و حکومت از همه بیشتر دست می یابد باید دارای اوصاف شایسته باشد، و گر نه به اندک غرضی شکست لشگر را در جنگ و زیان مملکت را در کارها فراهم می آورد). کسیرا که مقام و بزرگواری سرکش نسازد که به مخالفت با تو در حضور مردم و بزرگان بی باک باشد،

و کسیرا که غفلت و فراموشی سبب نشود که کوتاهی کند در رساندن نامه های کار گردانانت بتو و نیکو پاسخ دادن آنها از جانب تو، و در چیزهائی که برای تو می ستاند و از جانب تو می بخشد، و کسیکه قرار داد به سود ترا سست نبندد (بلکه آنرا استوار و زباندار گرداند) و از گشادن گره قراردادی که به زیان تو بسته شده ناتوان نگردد،

و اندازه مقام و پایه خود را در کارها بداند، زیرا نادان بمقام و کار خویش بمقام و کار دیگری نادانتر است (پس نویسنده مخصوص ملک و حاکم باید به پایه و قدر خود دانا باشد تا پایه و کار هر کس را بشناسد).

و دیگر ایشان را (برای کارها) به فراست و دریافتن و اطمینان و نیکو گمانی خود نباید برگزینی، زیرا مردان (کار گردانان) برای بدست آوردن دل حکمرانان آراسته و نیکو خدمت خود را می شناسانند (امانت و نیک نفسی و خیر اندیشی از خود جلوه می دهند، و عیوب و بدیهاشان را از والی می پوشانند تا او را فریفته اعتقاد و حسن ظنّ او را جلب نموده به کارهای دیوانی برسند) در حالیکه غیر از آنچه از خود نشان می دهند و خویش را بآن می آرایند چیزی از خیر خواهی و امانت (در ایشان) نیست،

ولی آنان را به کرداری که برای نیکان پیش از تو انجام داده اند بیازما، آنگاه نیکوترین آنان را که بین مردم آشکار و درستکارتر آنها را که روشناس و در زبانهاشان باشد برگزین، و این آزمایش تو دلیل است بر فرمانبری تو از خدا و کسی (امام علیه السّلام) که کار را بدست تو سپرده،

و برای هر کاری از کارهایت رئیس و کار گردانی از نویسندگان قرار ده که بزرگی کارها او را مغلوب و ناتوان نکند، و بسیاری آنها او را پریشان نسازد، و هرگاه در نویسندگانت عیب و بدی باشد و تو از آن غافل باشی ترا بآن بدی می گیرند (بازخواست آن بر تو باشد).

پس سفارش در باره سوداگران و صنعتگران را بپذیر، و در باره نیکی کردن بآنان (به گماشتگان خود) سفارش کن (که بطمع مال و دارائی ایشان بهانه ها نیاورده آنها را نرنجانند تا دل سرد نشوند) کسیرا از ایشان که مقیم است (در شهری می خرد و می فروشد یا شریک و همکار او کالایی از جای دیگر می فرستد و او می فروشد) و آنکه با مال و دارائی خود در رفت و آمد است، و آنکه از بدن خود سود می رساند (صنعتگران که با دست و باز و حوائج مردم را آماده می نمایند)، زیرا ایشان سبب و ریشه های سودها هستند، و بدست آورنده آن از راههای سخت و جاهای دور در بیابان و دریا و زمین هموار و کوهستان قلمرو تو، و از جاهایی که مردم در آن گرد نمی آیند، و به رفتن آن مواضع جرأت نمی کنند، پس سوداگران آسودگی می باشند که ترس سختی ندارد، و صلح و آشتی که بیم و شرّ و بدی بآنها نمی رود، و کارهای ایشان را در حضور خود و در گوشه های شهرهایت وارسی کن (از دور و نزدیک آسودگی آنها را بخواه تا ظلم و ستمی بر آنها رخ ندهد).

و با همه این سفارشها که در باره ایشان شد بدان که در بسیاری از آنان سختگیری بی اندازه و بخل ورزی زشت و نکوهیده و احتکار و نگاه داری (اشیاء) برای گران فروشی و به دلخواه نرخ نهادن در فروختنیها می باشد، و این کارهای ایشان سبب زیان رساندن به همگان و زشتی حکمرانان است، پس از احتکار جلوگیری کن که رسول خدا -صلّی اللّه علیه و آله- از آن منع فرموده (و قواعد و مسائل آن در کتب فقهیّه بیان شده) است، و داد و ستد باید آسان به ترازوهای بی کم و کاست و نرخهایی باشد که بفروشنده و خریدار اجحاف و زیاده روی نشود (شارح قزوینیّ «رحمه اللّه» در اینجا فرموده: ظاهر این کلام آن است که حاکم می تواند ایشان را به نرخی بی کم و کاست الزام نماید تا ستم بر جانبی رخ ندهد). پس کسیرا که بعد از نهی تو احتکار کند بکیفر رسان کیفری که سبب رسوایی او (و عبرت دیگران) باشد، ولی از اندازه تجاوز نکند (کیفر زیاده از گناه نباشد، و آن نسبت بطبقات مردم مختلف است، پس بسا کسیرا اندک سرزنش کیفر باشد، و بسا بحبس و شکنجه متنبّه نگشته بخود نیاید، در این صورت تشخیص کیفر هر کس با حکمران است).

پس از خدا بترس، از خدا بترس در باره دسته زیردستان درمانده بیچاره و بی چیز و نیازمند و گرفتار در سختی و رنجوری و ناتوانی، زیرا در این طبقه هم خواهنده است که ذلّت و بیچارگیش را اظهار میکند و هم کسی است که بعطاء و بخشش نیازمند است، ولی (از عفّت نفس) اظهار نمی نماید، و برای رضای خدا آنچه را که از حقّ خود در باره ایشان بتو امر فرموده بجا آور، و قسمتی از بیت المال که در دست داری و قسمتی از غلّات و بهره هایی که از زمینهای غنیمت اسلام بدست آمده در هر شهری برای ایشان مقرّر دار، زیرا دورترین ایشان را همان نصیب و بهره ای است که نزدیکترین آنها دارد (همه ایشان از بیت المال و غلّات زمینهایی که از جنگ کننده با مسلمانها گرفته شده بهره می برند خواه دور و خواه نزدیک، و چون توانائی ندارند که خود را بشهر تو برسانند و سهم خود را بگیرند پس در شهر خودشان مأموری بگمار که حقّ آنها را بپردازد تا کسی محروم و نومید نماند). و رعایت حقّ هر یک از ایشان از تو خواسته شده است، پس ترا سرکشی شادی و فرو رفتن در نعمت از حال آنان باز ندارد، زیرا توبه از دست دادن کار کوچک برای استوار نمودن کار بزرگ که اهتمام و رسیدگیت بآن بیشتر است معذور نیستی، پس همّت خود را از (رسیدگی کار) آنان دریغ مدار، و از روی گردنکشی از آنان رو بر مگردان،

و رسیدگی و وارسی کن کارهای کسی (درویش و ناتوان) از ایشان را که دسترسی بتو ندارد از کسانیکه چشمها (ی مردم) آنها را خوار می نگرند، و مردم آنان را کوچک می شمارند (چون به درویشان و ناتوانان دربانان بذلّت و خواری نگاه میکنند و دیر میشود که ایشان را به والی راه دهند، پس تو برای آنان کاری کن که درخواستهای خود را بی ترس و رنج بتو اظهار نمایند تا کسی ستمدیده و افسرده نماند و شکایت تو را به خدای تعالی نبرد).

پس امین خود را که (از خدا) بترسد و فروتن باشد برای (رسیدگی به احوال) ایشان قرار ده تا کارهای آنها را بتو برساند، آنگاه در باره ایشان چنان رفتار کن که روزی که (حساب و وارسی) خدا را (در قیامت) ملاقات کنی عذرت را بپذیرند، زیرا ایشان در بین رعیّت بعدل و داد از دیگران نیازمندترند (چون آنان توانائی دفاع از حقّ خویشتن ندارند) پس در ادای حقّ هر یک از ایشان نزد خدا عذر و حجّت داشته باش (تا هیچ گونه مسئول نباشی). و رسیدگی کن به یتیمان (خردسال) و پیران سالخورده که چاره ای ندارند، و (از روی ناتوانی) خود را برای خواستن آماده نساخته اند، و آنچه گفتیم (و آنرا برنامه تو قرار دادیم عمل بآن) بر حکمرانان سنگین و گران است، و (بلکه) هر گونه حقّی گران آید، و گاه باشد خداوند آنرا سبک می گرداند به کسانی که پاداش نیکو و رستگاری می طلبند، و خود را به شکیبایی می دارند، و براستی آنچه خدا برای ایشان وعده داده (بهشت جاوید) اطمینان دارند (پس آنرا به آسانی بجا می آورند).

و بر تو واجب است که یاد آوری آنچه را که به پیشینیانت گذشته از حکمهایی که بعدل و درستی داده اند، یا روش نیکوئی بکار برده اند، یا خبری که از پیغمبران -صلّی اللّه علیه و آله- نقل کرده اند، یا امر واجب در کتاب خدا را که بپاداشته اند، پس آنچه را دیدی که ما در این امور بآن رفتار نمودیم پیروی میکنی، و در پیروی آنچه در این عهد نامه بتو سفارش کردم کوشش می نمایی، و من باین عهد نامه حجّت خود را بر تو استوار نمودم تا هنگامیکه نفس تو به هوا و خواهش شتاب کند بهانه ای نداشته باشی.

پس بجز خدای تعالی کسی هرگز از بدی نگاه دارنده و به نیکی توفیق دهنده نیست، و آنرا که رسول خدا -صلّی اللّه علیه و آله- در وصیّتهایش با من عهد و سفارش فرموده ترغیب و کوشش در نماز و زکوة و مهربانی بر غلامانتان بود، و من وصیّت و سفارش آن حضرت را پایان پیمانی که برای تو نوشتم قرار می دهم، و (کسیرا) جنبش و توانائی نیست مگر به مشیّت و خواست خدای بلند مرتبه و بزرگوار.

و من از خدا به فراخی رحمت و بزرگی توانائیش بر بخشیدن هر مطلوبی درخواست می نمایم اینکه من و ترا موفّق بدارد بآنچه در آن رضاء و خوشنودی او است از داشتن عذر هویدا در برابر او و خلقش (عذر هویدا عدل و دادگری است برای کسیکه در باره او قضاوت می نمایی، و نزد خدا در باره بکیفر یا پاداش دادن آن کس است بدرستی) با نیکنام بودن در بین بندگان، و نشانه نیک داشتن در شهرها، و تمامی نعمت و افزونی عزّت، و اینکه زندگی من و ترا به نیکبختی و شهادت (کشته شدن در راه خدا) بسر رساند که ما بسوی او بر می گردیم (جویای رحمت او می باشیم). و درود بر فرستاده خدا (حضرت مصطفی) بر او و آل او که (از هر عیب و نقصی) پاک و پاکیزه اند خدا درود فرستد.