(و وجه تسمیه آن باین اسم آنست که اشباح بمعنی اشخاص است، و در این خطبه اصناف ملائکه و مخلوقات شگفت آور و چگونگی آفرینش آنها بیان میشود) و آن از خطبه های جلیل و بزرگ است (امام علیه السّلام این خطبه را برای آن بیان فرمود که) شخصی از آن بزرگوار درخواست نمود که خدا را به قسمی برای او وصف نماید که گویا او را آشکار می بیند، پس حضرت از آن درخواست (و اعتقاد او بجائز دانستن وصف خداوند متعال بصفات اجسام) خشمناک گردید.

قسمت أول خطبه:

سپاس خدائی را سزا است که منع عطاء و نبخشیدن، مال و مکنتش را نمی افزاید، و جود و بخشش، ثروت و دولتش را نمی کاهد، زیرا (آنچه عطاء فرماید می آفریند، نه مانند عطاء و بخشیدن بندگان از جمع آمده ها اخراج نماید، لذا امام علیه السّلام می فرماید:) مال هر عطاء کننده ای غیر از خدای تعالی کم گردیده و هر منع کننده از عطایی سوای حقّ تعالی نکوهش شده است (زیرا منع از عطاء یا از خوف و ترس فقر و پریشانی است و یا از خسّت و پستی، ولی چون در خزائن خداوند متعال از عطاء کم و کاست راه نمی یابد تا از فقر خوف داشته باشد، و از بخل و خسّت و این قبیل اوصاف رذیله منزّه و مبرّی است، عطاء نکردن او از روی حکمت و مصلحت است، پس اگر چیزی به بندگان عطاء فرماید و یا منع نماید در هر دو حال جواد است. مردی از حضرت علیّ ابن موسی الرّضا علیه السّلام پرسید معنی جواد چیست؟ آن بزرگوار فرمود: سخن تو دو وجه دارد، اگر از مخلوق می پرسی، جواد کسی است که آنچه خداوند بر او واجب گردانیده اداء کند، و بخیل کسی است که بآنچه خداوند بر او واجب نموده بخل ورزد، و اگر خالق را در نظر داری، پس او جواد است چه عطاء فرماید و چه منع نماید، زیرا اگر به بنده ای عطاء فرمود چیزی داده است که نداشته و مستحقّ آن بوده، و اگر منع کرد چیزی نداده که استحقاق آنرا نداشته است) او است احسان کننده (بر بندگان خود) نعمتها و منفعتها و نصیب و بهره های بسیار را.

آفریده شدگان جیره خوار او، هستند که ضامن و متکفّل روزی آنان است و آنچه را که می خورند (و هستی ایشان بآن برقرار است) مقدّر و تعیین فرموده، و برای کسانیکه مایلند باو راه یابند (هدایت شوند) و طالبند آنچه را که نزد او است (بهشت و سعادت همیشگی که بوسیله پیروی از گفتار و کردار انبیاء و اوصیاء بدست می آید) راه را واضح و آشکار نموده است، و عطاء و بخشش او در چیزیکه درخواست شود بیش از احسان او در چیزیکه درخواست نشده نیست (زیرا در واجب جود صفتی از صفات است مانند رحمت و قدرت که هرگز بیش و کم نگردد و اگر چنین باشد مستلزم آنست که به آن که کمتر بخشیده بخیل باشد و او سبحانه از بخل منزّه و مبرّی است، پس اگر کسی لب بسته چیزی درخواست ننماید هم از حاجت او غافل نیست، برای آنکه هر کس را باندازه استعداد و قابلیّت و استحقاق او می بخشد، و اینکه دستور رسیده که بنده دعاء کند و از خداوند بطلبد تا احسان و بخشش بیشتری باو برسد بجهت آنست که دعاء و درخواست موجب آن می گردد که استعداد و قابلیّت بنده بیشتر شده لایق عطاء و بخشش زیادتری گردد).

او است اوّل (و مبدا هر چه بوجود آمده) پس برای او مبدئی نبوده تا پیش از او چیزی باشد، و او است آخر (و مرجع هر چه فانی گردد) پس برای او مرجعی نیست تا بعد از او چیزی باشد (نمی توان گفت که اوّل است قبل از آخر و آخر است بعد از اوّل، زیرا برای او صفات زائده بر ذات نیست تا بعضی بر بعض دیگر تقدّم و پیشی گیرد، چنانکه در شرح خطبه شصت و چهارم بیان شد) و او است مانع اینکه مردمکهای چشمها (سیاهی چشم که بوسیله آن اشیاء دیده میشود) باو برسند (او را به دیده ظاهر ببینند) و یا درک کنند (زیرا مکان و جائی برای او متصوّر نیست تا دیده یا درک شود، بلکه چون قاهر و غالب بر همه چیز است مقهور و مغلوب احساس و ادراک نگردد، چنانکه در شرح خطبه چهل و نهم به این معنی اشاره شد)

برای او روزگار مختلف نشود (بر خلاف امرش رفتار ننماید) تا تغییر حالی (از قبیل توانائی و ناتوانی و فقر و غناء و تندرستی و بیماری و مانند آنها) در او پیدا گردد، و بجائی نمی باشد تا انتقال و حرکت (از جائی بجائی) بر او روا باشد (زیرا چون او خالق روزگار و مکانها است، اختلاف احوال و مکان بر او محال و ممتنع است) و اگر ببخشد آنچه را که معدنهای کوهها نفس زنان ظاهر می سازند و آنچه را که صدفهای دریاها خنده کنان آشکار می نمایند (و مردم آنها را با رنج بسیار بدست می آورند) از قبیل نقره خالص و طلای ناب و درّ و مروارید غلطان و خوشه مرجان (که گیاهی است دریایی، خلاصه اگر بکسی ببخشد جمیع آنچه را که در درون زمین است از قبیل گنجها و معدنهای برّ و بحر) تأثیری در عطاء و بخشش او ندارد، و نعمت هایش را تمام نمی گرداند، و نزد او است نعمتهای بی پایان پنهان که (بشر بآنها آگاهی ندارد و) در خواستهای مردم آنها را تمام نمی نماید بجهت اینکه اوست بخشاینده ای که درخواست تقاضا کنندگان بخشش او را کم نگرداند و اصرار خواستاران او را بخیل نمی نماید (زیرا بخل و نقصان از لوازم ممکن است، نه واجب).

پس (از بیان حمد و ثنای الهیّ امام علیه السّلام برای اینکه پرسنده را بر خطاء و اشتباهش آگاه سازد و چگونگی مدح و ثنای حقّ تعالی را بآنچه که سزای او است باو و بحاضرین و غائبین تعلیم دهد و آنها را از تأمّل و اندیشه در ذات حقّ تعالی و صفاتش باز دارد می فرماید:) ای سؤال کننده (اگر خواستی خدا را وصف نمائی از روی اندیشه) بنگر و هر صفتی از صفات او را که قرآن بتو راهنمائی کرده (یاد داده) پیروی نما (حقّ تعالی را بهمان صفات وصف کن) و بنور هدایت قرآن روشنائی (سعادت و رستگاری) را بدست آور، و آن صفاتی را که شیطان به آموختن آن تو را وا داشته و در کتاب (قرآن کریم) دانستن آن بر تو واجب نمی باشد و در طریقه پیغمبر اکرم و ائمّه هدی اثری از آن نیست (بیان نشده) علم و دانستن آنرا به خداوند سبحان واگزار (در پی یاد گرفتن و اعتقاد بآن نباش) زیرا منتهی حقّ خدای تعالی بر تو همین است (که او را بخوانی و وصف کنی به نامها و اوصافی که در قرآن کریم و اخبار و احادیث از پیغمبر اکرم و ائمّه هدی بیان شده، مثلًا چون در قرآن و اخبار وارد گشته که خدای تعالی سمیع و بصیر و علیم و جواد است یعنی شنوا و بینا و دانا و بخشنده، دانستن و اعتقاد بآنها واجب است، و امّا لامس، و ذائق یعنی لمس کننده و چشنده چون در قرآن و ادعیه و احادیث چنین الفاظی وارد نشده، گفتن آنها جائز نیست و اعتقاد بآنها حرام است، در قرآن کریم سوره 7 آیه 180 می فرماید: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بها، وَ ذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» یعنی برای خدا نامهای نیکوئی است پس او را بآن نامها بخوانید، و پیروی نکنید کسانی را که در اسماء او عدول کرده منحرف میشوند یعنی نام می نهند او را و وصف میکنند به نامها و اوصافی که لایق و سزاوار نیست و گفتن و اعتقاد بآنها جائز نمی باشد، زود باشد کیفر آنچه را که رفتار می نمایند در یابند.

حضرت صادق علیه السّلام می فرماید: «کسیکه از روی جهل و نادانی در اسماء خدا عدول کرده از پیش خود او را به نامهائی می نامد مشرک میشود و نمی داند و باو کافر می گردد و گمان میکند کار نیکوئی کرده» خلاصه مستفاد از قرآن و اخبار آنست که اسماء اللّه تعالی توقیفی است یعنی هر اسمی که در قرآن و احادیث و ادعیه وارد نشده، خدا را بآن اسم خواندن و وصف نمودن ممنوع و حرام است اگر چه عقلا صحیح و معنی درست باشد).

و بدان راسخین و استواران در علم و دانش (أئمّه طاهرین علیهم السّلام) کسانی هستند که اقرار و اعتراف بآنچه که پوشیده و در پرده است و تفسیر آنرا نمی دانند، بی نیازشان کرده از داخل شدن به درهائی که جلو پوشیده ها نصب شده، پس خداوند تعالی اقرار و اعتراف ایشان را بعجز و ناتوانی از رسیدن بآنچه که در علم و دانش آنها بآن احاطه ندارد، مدح کرده و اندیشه نکردن آنان را در چیزیکه بحث و گفتگوی از کنه و حقیقت آنرا بایشان امر نکرده است رسوخ و استواری نامیده (و آنها را راسخین و استواران در علم و دانش خطاب فرموده، زیرا از حدّ خود تجاوز نکرده و در آنچه که مأمور نیستند کنه و حقیقت آنرا دریابند تعمّق و اندیشه نمی کنند، در قرآن کریم سوره 3 آیه 7 می فرماید: «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتاب وَ أُخَرُ مُتَشابهاتٌ، فَأَمَّا الَّذینَ فِی قُلُوبهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ، وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسخُونَ فِی الْعِلْمِ، یَقُولُونَ آمَنَّا بهِ کُلٌّ مِنْ عِنْد رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْباب»: یعنی او است خداوندی که قرآن را بر تو فرستاد که بعضی از آن، آیات محکمات و نشانه های روشن یعنی آیاتی است دارای معنی واضح و آشکار و دیگر آیات متشابهات است یعنی آیاتی که بحسب ظاهر دانسته نشده که مراد و معنی آنها چیست، پس کسانیکه قلبا مایلند دست از حقّ بردارند از متشابهات آن پیروی می کرده تا فتنه برپا نموده در شکّ و تردید افتاده تأویل و تفسیر آنرا بر طبق مدّعای خود بنمایند، و تأویل و تفسیر آن متشابهات را نمی داند مگر خدا و راسخین در علم در حالتی که راسخین که عالم بتأویل هستند می گویند: بمحکم و متشابه که از جانب پروردگار است ایمان آوردیم و تناقض و مخالفتی در کلام او یافت نمی شود، و اندیشه نمی کنند در آیات خدا مگر خردمندان).

پس تو نیز اکتفاء کن بآنچه قرآن کریم راهنمائیت میکند (و بآنچه که در خور فهمت نیست و مأمور به دانستن آن نیستی اندیشه نکن) و عظمت و بزرگی خداوند سبحان را باندازه عقل خود نسنج که هلاک و تباه خواهی شد (زیرا) او است توانائی که اگر همه وهمها متوجّه شوند تا منتهای قدرت و توانائیش را دریابند، و اگر فکر و اندیشه ای که آلوده به وسوسه های شیطانی نگشته بخواهد بزرگی پادشاهیش را در منتهی درجه عوالم غیب و نادیدنیها بدست آورد، و اگر دلها حیران و شیفته او شوند تا کیفیّت و چگونگی صفاتش را بیابند، و اگر عقلها بسیار کنجکاوی کنند (خردمندان اندیشه ها صرف نمایند) تا چون حقیقت صفاتش آشکار نیست بکنه ذاتش پی برند (قدرت و توانائی) خداوند متعال آن اوهام و عقول را باز می گرداند در حالتی که راههای هلاکت و تاریکی های عوالم غیب را طیّ کرده و (از همه جا باز مانده) از روی اخلاص رو باو نهاده اند، پس آن زمان که (از طیّ این راههای خطرناک بجائی نرسیدند و از درک حقیقت ذات و صفات او) ممنوع گشته برگشتند اعتراف دارند باینکه سیر در این راه از روی خبط و اشتباه بوده و کنه معرفت او درک نمی شود و بدل صاحبان عقول و اندیشه ها سنجش غلبه و بزرگی او خطور نمی کند (چه جای آنکه او را دریابند).

او است خداوندی که خلائق را بیافرید بی صورت و مثالی که از آن اقتباس نموده و مانند آن آفریده باشد و بی سنجش و اندازه ای که از خالق و معبودی پیش از خود پیروی کرده باشد (زیرا پیش از او خالقی نبوده که صورتی آفریده و اندازه ای بدست داده باشد و او بر طبق آن صورت و اندازه خلقی بیافریند) و از قدرت و توانائی پادشاهی خود و از عجائب آنچه را که آثار و نشانه های حکمت او (به زبان حال) بآن گویا است و از احتیاج و نیازمندی موجودات (بدیگری) و اعتراف ایشان باینکه او است که به قدرت و توانائی خود آنها را بر سر پا نگاه داشته، بما نمود آنچه را که برهان ضروریّ و دلیل قطعی است و ما را راهنمائی نمود بر معرفت و شناسایی او، و آثار صنعت و نشانه های حکمت او در همه مصنوعات که ایجاد کرده آشکار است، پس آنچه آفریده حجّت و دلیل بر حقیقت او است اگر چه (مانند جمادات و نباتات) بی زبان باشند (و در ظاهر چیزی نگویند) پس تدبیر و نظم (این موجودات) حجّت و برهان گویایی است بر خلّاقیّت او، دلیلی است استوار (روی پایه عقل) بر ایجاد کنندگی او.

(اکنون که ثابت شد او است خداوند یگانه و بی همتا و پروردگار جمیع موجودات حاضرش دانسته و در مقام تنزیه و تقدیسش می فرماید:) گواهی می دهم باینکه هر کس تو را تشبیه کند به مخلوقی که آفریده ای و دارای اعضای گوناگون و مفصلهای کوچک بهم پیوسته، هستند که بتدبیر و نظم حکمت تو (در زیر پوست و گوشت) پنهان است در حقیقت و نفس الأمر تو را نشناخته و یقین ننموده که مثل و مانندی برای تو نیست (بلکه تصوّر جسم نموده که مقتضی آن حدوث و فناء و امکان است) و گویا نشنیده است بیزاری جستن بت پرستان را (در قیامت) از بتهائی که می پرستیدند آنگاه که می گویند (در قرآن سوره 26 آیه 97): «تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبینٍ إِذْ نُسَوِّیکُمْ برَبِّ الْعالَمِینَ» یعنی بخدا سوگند که ما در ضلالت و گمراهی آشکار بودیم هنگامیکه شما را با پروردگار عالمیان برابر می نمودیم،

دروغ گفتند آنانکه تو را (با مخلوقات) برابر نمودند، زمانیکه ترا با بتهایشان تشبیه کرده بسبب اوهام بیهوده خود حضرتت را مانند آفریده شدگان جلوه دادند و با اندیشه های خویش ترا مانند اجسام دارای اجزاء، دانستند، و به روّیه عقول ناقصه خود برایت مانند مخلوقات گوناگون مقدار و سنجش قائل شدند.

و گواهی می دهم کسیکه تو را بچیزی که آفریده ای مساوی دانست از تو برگشته و کسیکه از تو بر گشت کافر است (و باور ندارد که تو خداوند بی همتائی) بدلیل آیات محکمه واضح و هویدا که از جانب تو (در قرآن کریم به پیغمبر اکرم) نازل شده (سوره 41 آیه 9 می فرماید: «قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بالَّذی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً، ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ» یعنی بگو آیا شما کافر می شوید به خدائی که زمین را در مقدار دو روز آفرید و برای او مانندها قرار می دهید در صورتیکه او است پروردگار عالمیان) و بحکم حجّت و دلیلهای آشکار تو (براهین عقلیّه) که همه آنها (بکفر چنین کسی که برای تو مثل و مانندی قرار می دهد) گویا است، و گواهی می دهم تویی خداوندی که نهایت و پایانی در عقلها برای تو نیست تا در منشأ اندیشه ها دارای کیفیّت و چگونگی باشی و نه در اندیشه های عقول محدود بحدّی و موصوف بتغییر از جائی بجائی هستی (زیرا محدودیّت و تغییر از لوازم امکان است).

قسمتی سوم از این خطبه است (در بیان کیفیّت و چگونگی خلقت اشیاء و اینکه خداوند سبحان از صفات مخلوقات منزّه و مبرّی است):

خداوند متعال بقاء و هستی آنچه آفریده تعیین نموده و آنرا محکم و استوار گردانیده (بطوریکه بیش و کم نخواهد شد) پس از روی لطف (حکمت و مصلحت) آنرا منظّم ساخته، و هر یک را اختصاص داده بآنچه که برای آن خلق شده (مانند خورشید برای نور افشانی و ابر برای باریدن و زنبور برای عسل) پس (هیچیک از آفریده ها) از حدودی که برایش تعیین گشته تجاوز نکرده و به رسیدن بمقصود کوتاهی ننموده (به وظیفه خود رفتار کرده) وقتی که مأمور شده برای انجام اراده و خواست او مأموریّت را دشوار نشمرده (سرکشی نکرده).

و چگونه تواند سرکشی کند که همه اشیاء به مشیّت و اراده او بوجود آمده (پس اوامر تکوینیّه او را فرمان برده طوق خضوع و فروتنی را به گردن انداخته اند) او است خداوند ایجاد کننده انواع مخلوقات بدون اینکه اندیشه ای بکار اندازد، و بی آنکه قبلا تصوّر کرده بعد بیافریند، و بی تجربه و آزمایشی که از پیش آمدهای روزگار استفاده کند، و بی شریک و همتائی که او را در آفریدن مخلوقات شگفت آور کمک و همراهی نماید، پس طبق فرمانش تمام گشت خلقت و آفرینش او (بسبب مشیّت و اراده او مخلوقات بوجود آمدند) و طاعت او را قبول کرده دعوتش را پذیرفتند، آفریده ای نبوده که در امرش درنگ و سستی نموده انجام فرمانش را بتأخیر اندازد (چنانکه در قرآن کریم سوره 2 آیه 117 می فرماید: «بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» یعنی او است پدید آورنده آسمانها و زمین که هر گاه آفریدن چیزی را اراده کند و بفرماید موجود شو، بی درنگ موجود می گردد). پس اعوجاج و کجی اشیاء را راست گردانید (آنها را از روی حکمت آفرید) و حدودشان را واضح و روشن قرار داد (آنچه که سزاوارشان بود بآنها افاضه نمود) و به قدرت و توانائی میان اضداد گوناگون آنها را (مانند عناصر چهار گانه: صفراء و بلغم و خون و سوداء در یک مزاج) التیام داده جمع گردانید، و آنها را بهم پیوست که از هم جدا نگردند، و در حدود و اندازه ها و خویها و صفات مختلفه (که هر یک از دیگری امتیاز دارد) قرار داد (و آنچه آفریده) مخلوقات شگفت آوری است که خلقت آنها را محکم و استوار گردانید و بر طبق اراده و خواست خود ایجاد و اختراع نمود.

و قسمت چهارم از این خطبه در بیان کیفیّت و چگونگی آسمان است (در تعقیب وصف قدرت و توانائی خداوند متعال در باب آفریدن اشیاء، چگونگی آفرینش آسمان را «که از مخلوقات شگفت آور و دلالت بر عظمت قدرت او دارد» بیان می فرماید):

و راههای گشاده آسمان را بی آنکه (بچیزی) آویخته باشد منظّم و برقرار نمود، شکافهای وسیعش را بهم پیوست، و میان آن و مانندهایش را بهم ربط داد (کرات معلّقه در جوّ را بوسیله قوّه جاذبه و دافعه ای که در آنها ایجاد فرموده ملازم هم گردانیده)

و برای فرود آیندگان به فرمان او (ملائکه ای که حمله رحمت هستند) و بالا روندگانی (ملائکه ای) که رفتار و کردار بندگان او را ضبط کرده (می نویسند) دشواری (راه آمد و رفتن) آنرا (برای آنها) سهل و آسان قرار داد.

و چون آسمان دود و بخار بود فرمان داد تا قطعات آن که با هم فاصله بسیار داشتند بهم پیوسته و گرد آمدند (چنانکه در قرآن کریم سوره 41 آیه 11 می فرماید: «ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً، قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها، وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بمَصابیحَ وَ حِفْظاً، ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیز الْعَلِیمِ» یعنی پس از آنکه کوههای بزرگ را بروی زمین آفرید حکمت و مصلحتش بر آفریدن آسمان قرار گرفت در حالتی که دود و بخار بود، پس به آسمان و زمین فرمود بیایید و آماده باشید از روی میل یا کراهت، آسمان و زمین گفتند آمدیم اطاعت کننده و فرمانبردار، پس هفت آسمان را بمقدار دو روز بیافرید، و در هر آسمانی کار و حرکات طبیعیّه اش را وحی فرموده بر قرار ساخت و آسمان دنیا را به چراغها و ستارگان زینت و آرایش دادیم و آنرا محفوظ نگاه داشتیم، و آن خواست خدای غالب و توانا است که به حکمت و مصلحت هر چیز دانا است.

در اینجا باید دانست که مراد از فرمان خداوند متعال به آسمان و زمین و جواب آنها و رضاء و کراهت داشتنشان، اظهار قدرت و توانائی او است باینکه در آفرینش و ایجاد اشیاء برای او هیچ گونه مشقّت و زحمتی نبوده، بلکه بمجرّد اراده و خواستن او بوجود آمده، چنانکه در س 36 ی 82 می فرماید: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» یعنی جز این نیست امر و فرمان او که هر گاه چیزی را اراده کند و بخواهد بگوید موجود باش، بی درنگ بوجود آید)

و درهای بسته شده آنرا بعد از جمع شدن (برای نزول رحمت و باران) گشود (چنانکه در قرآن کریم سوره 21 آیه 30 می فرماید: «أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما، وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ». یعنی کسانیکه کافر شده و بخدا و رسول نگرویدند، آیا ندیده و ندانستند که آسمانها و زمین برای آمدن باران و روییدن نباتات بسته بود پس آنها را گشودیم، و حیات و بقاء هر چیزی را از آب قرار دادیم، آیا پس از دیدن این آیات و نشانه های توحید ایمان نمی آورند. در حدیث است که شخصی از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام تفسیر این آیه را پرسید، آن حضرت فرمود: شاید تو گمان میکنی که آسمان و زمین بهم چسبیده بودند و از هم جدا شدند، گفت آری، آن حضرت فرمود: بر این عقیده نادرست استغفار کن و از پروردگار آمرزش بطلب، زیرا معنی اینکه حقّ تعالی می فرماید: آسمان و زمین بسته بود آنست که آسمان نمی بارید و زمین نمی روئید، پس چون خداوند خلق را آفرید و جان داران را در زمین منتشر نمود آسمان را برای باریدن و زمین را برای روییدن باز کرد، سائل گفت: گواهی می دهم که تو از جمله فرزندان پیغمبران هستی، و آنچه را که آنها دانسته اند میدانی).

و از ستاره های درخشنده برای راههای آن نگهبان برگماشت (تا از آمدن شیاطین به آنجا جلوگیری کنند که سخنان فرشتگان را نشنوند، در جملات بعد امام علیه السّلام اشاره می فرماید) و بقوّت و توانائی خود آنرا در شکاف هواء (فضای گشوده) از اضطراب و بهم خوردگی نگاه داشت (چنانکه در قرآن کریم سوره 22 آیه 65 می فرماید: «وَ یُمْسکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بإِذْنِهِ» یعنی آیا ندیده و ندانسته ای که خداوند متعال آسمان را از افتادن بر زمین نگاه می دارد مگر باذن و فرمان او، یعنی اگر خواست و اراده فرمود می افتد) و فرمان داد اینکه در جای خود توقّف نموده تسلیم امر و اراده او باشد (چنانکه در قرآن کریم سوره 30 آیه 25 می فرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بأَمْرِهِ» یعنی از جمله آیات و نشانه های قدرت و توانائی او آنست که بامر و اراده او آسمان بدون ستون و زمین بروی آب ثابت و بر قرار است).

و خورشید آنرا که بینا کننده (روشنی دهنده) است علامت روز قرار داده، و ماه را که نورش محو شده نشانه شب (محو ماه اشاره است باینکه نورش در پاره ای از شبها قسمتی از آن و در بعضی شبها تمامش پنهان می گردد) پس آنها را در راههایی که مسیرشان است روانه ساخت و حرکتشان را در منازل و راههایی که بایستی سیر کنند تعیین نمود (چنانکه در قرآن کریم سوره 36 آیه 39-38 می فرماید: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیز الْعَلِیمِ - وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازلَ حَتَّی عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدیمِ» یعنی خورشید بجائی که برایش مقرّر گشته حرکت میکند و رفتن آنرا خدائی که بهر چیز غالب و دانا است تعیین فرموده، و سیر ماه را در منزلهایی مقرّر نمودیم تا آنگاه که چون بآخر منزلش رسیده بر گردد مانند چوب کهنه و خشک شده خرما که باریک و زرد و کج شده بشکل هلال در آید.

خورشید و ماه را علامت و نشانه روز و شب قرار داد) تا بسبب سیرشان شب از روز امتیاز داشته عدد و شماره سالها و حساب کارها از روی حرکت آنها دانسته شود (چنانکه در قرآن کریم سوره 17 آیه 12 می فرماید:«وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ، وَ کُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِیلًا» یعنی شب و روز را دو علامت و نشانه بر قدرت و توانائی خود قرار دادیم پس نشانه شب و نور آنرا محو نموده و نشانه روز را روشن قرار دادیم برای اینکه افزونی در معیشت را از پروردگار خودتان در خواست نمائید و شماره سالها و حساب در کارها را بدانید، و ما هر چیزی را از امر دین و دنیا که بآن نیازمند هستید بطوری که اشتباهی در آن رخ ندهد بیان کردیم).

پس در فضای آسمان فلک را (کره و جسم مستدیر که مدار نجوم به آنست) معلّق نگاه داشت، و ستاره هایی را که مانند درّ سفید و (بسبب بعد و دوری آنها نسبت بما) پنهان است، و ستاره هایی را که (بسبب قرب و نزدیکی آنها بما) مانند چراغها روشن است زینت و آرایش آن قرار داد،

و ستاره های درخشنده آنرا که (مانند تیر) سوراخ میکند بطرف شیاطینی که از راه دزدی گوش می دهند انداخت (شیاطین بالا می رفتند تا بر اوضاع آسمان و احوال فرشتگان آگاه شده اسرار آنها را بدست آورند، و این جمله توضیح آنست که پیش فرمود که خداوند از ستاره های درخشنده برای آسمان نگهبان بر گماشت، نه آنکه همان جمله را تکرار فرموده باشد، و اشاره است بآنچه که در قرآن کریم سوره 15 آیه 18-16 می فرماید: «وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ - وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ - إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شهابٌ مُبینٌ». یعنی در آسمان برجها و منزلهایی برای سیر کواکب قرار داده و آنرا بنور و روشنی خورشید و ماه و ستارگان زینت دادیم تا بینایان از روی عبرت به آثار قدرت و توانائی خالق نگریسته و بیگانگی و بی همتائی او پی برند، و آنرا از بالا رفتن همه شیاطین که از رحمت حقّ رانده شده اند حفظ نمودیم و هر شیطان و دیوی که از راه دزدی بالا رفته گوش فرا دهد که از اخبار علویّه آگاه گردد ستاره درخشان او را پی کرده بسوزاند)

و ستارگانی را که ثابت بوده و آنهائی که همواره در حرکت هستند و هبوط و صعود (طلوع و غروب) و نحوس و سعود (ناموافق و مساعد) آنها را (بامر و اراده خود) مسخّر و برقرار فرمود. (این جمله اشاره است بآنچه که در قرآن کریم سوره 7 آیه 54 می فرماید: «إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی ستَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْش یُغْشی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً، وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بأَمْرِهِ، أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» یعنی پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمین را در مقدار شش روز آفرید، پس از آن آفریدن عرش را اراده فرمود «و از آثار قدرت و توانائی او آنست که» شب روشنائی روز را به تاریکی خود می پوشاند و بسرعت و کوشش در پی آن بوده آنرا طلب میکند، و خورشید و ماه و ستارگان فرمانبردار امر و اراده او می باشند، آگاه باشید که آفریدن مخلوقات و امر و اراده ایجاد اشیاء «بدون مادّه و مدّت» از او است، بلند مرتبه و بزرگ است خداوند که پروردگار جهانیان است. و مراد از نحس و سعد کواکب یعنی ظهور و پیدایش بدی و خوشی در احوال عالم همانا اتّصال آنها است بیکدیگر که بسا موجب اصلاح گردد مانند باریدن باران در وقت مقتضی که باعث فراوانی ارزاق شود و گاهی سبب افساد باشد مانند نباریدن باران که بر اثر آن قحطی پیش آید، و لیکن باید دانست که نحوس و سعود آنها مؤثّر در امری نیست، چه بسا هنگام خشکسالی ارزاق فراوان باشد و بر عکس در سالی که باران در وقت مقتضی باریده تنگی در معیشت روی دهد، پس باید اعتقاد داشت باینکه مؤثّر در امور اراده و خواست حقّ تعالی است و بس، چنانکه امام علیه السّلام وقتی عازم رفتن بجنگ با خوارج بود این موضوع را به عفیف برادر اشعث ابن قیس فرمود، که در شرح خطبه هفتاد و هشتم گذشت. و امّا نکته ای که یاد آوری آن لازم است و پس از تحقیق در آیات و اخبار و علوم امروزی و بحث با اساتید و بزرگان اهل فضل و دانش می گویم، آنست که برای دانستن حقیقت سموات هفتگانه و کرات معلّقه در جوّ و شهب ثواقب و استراق سمع شیاطین و هبوط و صعود کواکب و مانند این مسائل بایستی به صحّت و راستی آنچه که انبیاء و اوصیاء ایشان علیهم السّلام که علم بهر چیز را از حقّ تعالی فرا گرفته فرموده اند تصدیق و اعتراف نمود، و بظواهر گفتارشان ایمان آورد، زیرا اگر بخواهیم بوسیله عقول ناقصه حقیقت اشیاء را درک کرده یا بآراء مختلفه و گفتارهای گوناگون تطبیق نماییم توانائی نداشته بجائی نمی رسیم، بلکه در وادی ضلالت و گمراهی حیران و سرگردان مانده نتیجه ای بدست نمی آوریم، هو العالم بحقائق ملکه و ملکوته).

(ابن ابی الحدید در شرح کتاب نهج البلاغه در اینجا بر طبق حقّ و حقیقت چنین می گوید: اینجا مثل ذکر می کنیم: إذا جاء نهر اللّه بطل نهر معقل، یعنی هر گاه نهر خدا جاری گردد، نهر معقل که جوئی است در بصره باطل گشته اهمیّت خود را از دست می دهد. چون این کلام ربّانی و لفظ قدسی یعنی سخنان امام علیه السّلام که خدا پسند و از هر عیبی مبرّی و منزّه است در میان آمد فصاحت عرب باطل گشت. یعنی پس از تأمّل و اندیشه در فرمایشهای آن حضرت نمی توان گفت: عرب دارای فصاحت و بلاغت است و فرق میان کلام فصحای عرب با سخن آن بزرگوار مانند فرق خاک است با طلای ناب، و اگر خیال کنیم که عرب هم الفاظ فصیحه ای مناسب و قریب بهمین الفاظ می تواند بیان کند، از کجا پی به چنین معانی می برد تا آن معانی باین الفاظ تعبیر و گفته شود، و از کجا عربهای زمان جاهلیّت بلکه اصحاب و معاصرین رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله این معانی مشکله که مربوط به آسمانها است می شناختند تا چنین الفاظی را برای آن معانی آماده نمایند، زیرا فصاحت عربهای زمان جاهلیّت فقط در چگونگی شتر یا اسب یا خر کوهی یا گاو صحرایی یا کوهها یا بیابانهای بی سر و ته مانند آنها بوده، یعنی آنان باین معانی مشکله پی نبرده بودند تا بوسیله الفاظ فصیحه از آنها تعبیر نمایند، و امّا عربهایی که اصحاب و معاصر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بودند و به فصاحت نامبردار شده اند، منتهی درجه فصاحت یکی از آنان در دو سطر یا سه سطر بیشتر نمی باشد آنهم یا در باب موعظه و پند است که متضمّن یاد از مرگ و مذمّت از دنیا باشد، و یا در باب جنگ و ترغیب برای زد و خورد و ترساندن از دشمن و نرفتن بجهاد است، و امّا سخن در موضوع ملائکه و صفات و اقسام و عبادات و تسبیح آنان و معرفت و دوستی و شوق ایشان بخالق و مانند آنها را که در این فصل مشروحا بیان شده نمی دانستند، بله بسا جمله ای را که در قرآن عظیم در باب سخن از ملائکه ذکر شده شنیده و آشنا بودند، و لیکن باین تفصیل که امام علیه السّلام فرموده نبوده است، و امّا کسانیکه باین معانی آشنا بودند مانند عبد اللّه ابن سلام و امیّة ابن ابی الصّلت و غیر ایشان توانائی ذکر این الفاظ فصیحه را نداشتند، پس ثابت شد که چنین معانی دقیقه را در این عبارات فصیحه هیچکس نگفته و توانائی بر آن نداشته مگر علیّ علیه السّلام، و سوگند یاد میکنم باینکه هر گاه خردمندی در این کلام امام علیه السّلام تأمّل و اندیشه کند پوست بدنش لرزیده قلبش مضطرب و نگران گردد، و عظمت و بزرگی خداوند عظیم را در قلب و اعضاء بدنش جای داده باو توجّه کند و چنان شادی باو دست دهد که از بسیاری شوق نزدیک شود که جان از تنش مفارقت نماید. خلاصه چون مقصود از بیان این خطبه یاد آوری عظمت و بزرگی و قدرت و توانائی خداوند است و ملائکه از عجائب مخلوقات و دلیل بر قدرت کامله او می باشند، لذا امام علیه السّلام در فرمایشهای خود احوال و اوصاف آنان را چنین بیان می فرماید):

خداوند سبحان پس از ایجاد آسمانها که از جمله ملکوت او هستند برای ساکن کردن در آنها و معمور ساختن قسمت اعلای آن جمعی از ملائکه را که مخلوق بدیع و شگفت می باشند آفرید، و آنان را در راههای وسیع میانه آسمانها و گشادگیهای فضای آنها جای داد، و بین آن راههای گشاده آواز تسبیح کنندگان ایشان در مکانهای پاک و پاکیزه و در پشت پرده های عظمت و بلند قدری (جاهای آماده برای عبادت و بندگی ایشان) بلند است، و پشت آن آواز مضطرب و نگران کننده که گوشها از آن کر می گردد درخشندگیهای نور و روشنائی است که دیده های آنها طاقت دیدار آنرا ندارند، پس در جاهای خود حیران و سرگردان می ایستند (ملائکه ای که با تسبیح و تحمید خود در آسمانها غوغا نموده اضطراب و نگرانی بر پا کرده اند طاقت مشاهده درخشندگیهای نور عظمت و بزرگواری حقّ تعالی را ندارند زیرا او منزّه است از اینکه دیده ای او را دیده و یا حقیقتش را درک کند).

خدای تعالی آنان را بصورتها و شکلهای گوناگون دارای بالها آفرید که تسبیح کنان بزرگی و ارجمندی او را می ستایند (چنانکه در قرآن کریم سوره 35 آیه 1 می فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا، أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ، یَزیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ، إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ» یعنی سپاس خدائی را سزا است که پدیده آورنده آسمانها و زمین است فرشتگان را رسولان و پیغام آورندگان بسوی انبیاء قرار داد، و آنها دارای بالهای متعدّده ای هستند دو، دو، و سه، سه، و چهار، چهار «مراد خصوصیّت اعداد نیست، چنانکه می فرماید:» در آفرینش خود زیاد میکند آنچه که بخواهد، زیرا خداوند بر همه چیز قادر و توانا است).

آنچه که در آفریده ها آشکار و نمایان از صنع پروردگار است بخود نمی بندند (مانند بشر ادّعای ربوبیّت و پروردگاری نمی کنند) و ادّعا نمی نمایند خلق کردن چیزی را که خالق و ایجاد کننده او تنها خدا است (خود را شریک خدا نمی دانند بر خلاف قول بت پرستان که آنان را شریک خدا می دانستند) بلکه آنان بندگانی گرامی شده، هستند که در گفتار بر خداوند پیشی نگرفته طبق امر و فرمان او رفتار می نمایند (بی اجازه حقّ تعالی سخنی نگفته بر خلاف امرش کاری انجام نمی دهند، چنانکه در قرآن کریم سوره 21 آیه 26 می فرماید: «وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً، سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ - لا یَسْبقُونَهُ بالْقَوْلِ وَ هُمْ بأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ یعنی کفّار از روی جهل و نادانی گفتند: خدای بخشنده گرفت از فرشتگان فرزند، حقّ تعالی از اینگونه گفتار منزّه و پاک است، بلکه فرشتگان بندگانی هستند گرامی شده که در گفتار از او پیشی نگرفته به دستورش رفتار میکنند).

و آنان را (بعضی را) در جای خود امین بر وحی خویش گردانیده وادارشان کرد تا امانتهای امر و نهی او را به پیغمبران برسانند (چنانکه در قرآن کریم سوره 22 آیه 25 می فرماید: «اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاس، إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» یعنی خداوند وحی را بوسیله رسولان و فرستادگانی که از ملائکه اختیار میکند به پیغمبرانی که از میان مردم بر می گزیند می فرستد، و بتحقیق خداوند گفتار پیغمبران را هنگام تبلیغ شنوا است و به احوال امّتهای آنان بینا. و چنانکه امام علیه السّلام در خطبه یکم فرمود: «وَ مِنْهُمْ أُمَنآءُ عَلی وَحْیِهِ، وَ أَلْسنَةٌ إِلی رُسُلِهِ، وَ مُخْتَلِفُونَ بقَضائِه وَ أَمْرِهِ» یعنی دسته ای از فرشتگان امین بر وحی خداوند متعال هستند و برای پیغمبران او زبانها و ترجمانانند و برای رساندن حکم و فرمانش آمد و رفت کنندگان) و همه فرشتگان را از شکّ و شبهه ها (وسوسه های شیطان) معصوم نگاه داشت، پس نیست از ایشان که از راه رضاء و خوشنودی خداوند منحرف گردد.

و آنان را کمک و یاری کرده اسباب طاعات را بر ایشان فراهم نمود، و تواضع را که مستلزم فروتنی و وقار و آرامی است شعار دلهاشان قرار داد، و ابواب سپاسگزاری و بزرگواری خود را که سهل و آسان است (شیطان و نفس امّاره جلوگیر از آنها نیست) برای آنان گشود، و علامتهای آشکار (ادلّه قطعیّه) بر نشانه های توحید و یگانگی خود را برای آنها برپا نمود.

بار گناهان بر دوش آنان سنگینی فرود نیاورده (مرتکب گناهی نمی شوند، زیرا دارای شهوات و نفس امّاره نیستند) و پی در پی آمدن شبها و روزها در ایشان تغییری نداده (تا بسبب آن مانند بشر ضعف قوا و پیری و شکستگی بآنها روی دهد) و ایمانشان را هیچ گونه شکّ و ریبی متزلزل نساخته و هیچ نوع ظنّ و گمانی بر یقین و باور محکم و استوارشان (بتوحید و یگانگی خداوند) وارد نگشته (تا ظنّ و یقین با هم زد و خورد کرده سستی در ایمانشان هویدا گردد) و آتش کینه و دشمنی میان ایشان (برای امتیاز مراتب با یکدیگر) افروخته نشده است (زیرا هیچیک از آنها بدیگری حسد نبرد تا سبب فتنه و فساد و دشمنی گردد) و حیرت و سرگردانی برای ایشان نیست تا معرفت و شناسایی حقّ را که در دلهاشان جای داده اند از آنها برباید (زیرا منشأ حیرت و سرگردانی معارضه و هم با عقل است و وهم در آنان راه ندارد) و عظمت و بزرگواری حقّ تعالی در وسط سینه هایشان جای گرفته (که بغیر از خدا کسی در دل آنها راه نیافته) و وسوسه ها (ی شیطان) در ایشان طمع نکرده تا بر فکر و اندیشه هایشان مسلّط شود (و دلشان را چرکین کرده آنها را از یاد خدا باز دارد).

از فرشتگان دسته ای هستند که در میان ابرهای پر باران و در کوههای بزرگ و بلند و در تیرگی تاریکی که راه در آن گم گردد قرار گرفته اند (جمعی در میان ابرها جای گرفته موکّلند برای باریدن برف و باران و برخی در میان کوهها برای حفظ و نگهبانی آنها و گروهی در تاریکی ها برای راهنمائی مردمی که راه را گم کرده و سرگردانند، و یا مقصود از این جمله تشبیه آنان است در لطافت جسم به ابرها و در عظمت و بزرگی خلقت و آفرینش به کوهها و در سیاهی به تاریکیها) و بعضی از آنان فرشتگانی هستند که قدمهایشان زمین را سوراخ کرده به پائین ترین نقطه آخر زمین رسیده و قدمهاشان به بیرقهای سفیدی ماند که در میان هواء و جای خالی فرو رفته و در زیر قدمهاشان بادی است خوشبو که آنها را در جائیکه رسیده و قرار گرفته اند نگاه داشته است.

عبادت و بندگی خداوند ایشان را از هر کار باز داشته و حقائق ایمان بین ایشان و معرفت و شناسایی پروردگار وسیله گردیده است (نیکوئی عقائد سبب شده که حقّتعالی را شناخته پرستش می نمایند) و یقین و باورشان باو آنها را از توجّه بدیگری منصرف ساخته و از شدّت شوق و دوستی او تمام توجّه ایشان بجانب او است، و آنچه بخواهند از او می طلبند و از دیگری توقّعی ننموده اند.

حلاوت و شیرینی معرفت و شناسایی او را چشیده از جام سیراب کننده ای که مملوّ از محبّت و دوستی او است آشامیده اند، و (بجهت معرفت به عظمت و قدرت خداوند سبحان) خوف و ترس (از عذاب) او در سویدای دلهاشان ریشه دوانده و جایگیر شده است، و از بسیاری طاعت و بندگی کمرهاشان خم گردیده، و بسیاری رغبت و میل ایشان بسوی او تضرّع و زاری آنها را تمام نکرده (همواره بپرستش او مشغولند) و بلندی مرتبت و منزلت ریسمان خاکساری را از گردنشان باز نکرده (با مقام ارجمند، بسیار متواضعند) و عجب و خودپسندی بر آنها راه نیافته تا عبادات خود را بسیار شمارند، و خضوع و زاری آنان در برابر جلالت و بزرگی حقّ باعث نگشته که اعمال حسنه خود را بزرگ دانسته (اهمیّتی بآن دهند) و از بسیاری کوشش ایشان در کار (عبادت و بندگی) سستی بر آنها مستولی نشده (چنانکه در قرآن کریم سوره 21 آیه 20 میفرماید: «یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لا یَفْتُرُونَ» یعنی فرشتگان شب و روز پیوسته خداوند را تسبیح کرده هیچ گاه خسته نمی شوند).

و رغبتهای ایشان به پروردگارشان کم نگشته تا از امیدواری باو چشم بپوشند (و بدیگری دل بندند) و طول مناجات و راز و نیاز (با خدای تعالی) اطراف زبانشان را خشک نکرده،

و کارهایی آنان را مشغول ننموده تا آوازهای پنهانی و راز و نیازی که با حقّ دارند منقطع شود، و در جاهایی که برای طاعت و بندگی ایستاده اند دوشهایشان از یکدیگر سوا نمی شود (همه با هم دوش به دوش در صفّهای عبادت بپرستش خداوند مشغول و از جای خویش منحرف نشوند) و (از رنج در عبادات و بسیاری بندگی) راحتی و آسایش نطلبیده اند تا گردن از زیر بار امر و فرمان حقّ تعالی تهی کرده تقصیر نمایند (زیرا رنج و راحتی از لوازم مزاج حیوانی است و فرشتگان از این اوصاف منزّه هستند) و بر تصمیم و کوشش ایشان (در عبادات) نفهمی و فراموشی غلبه پیدا نمی کند، و شهوتها و خواهشها به تیرهای خدعه و فریب همّت و کوشش آنان را (در طاعات) از بین نمی برد (زیرا فرشتگان دارای قوّه شهویّه نیستند تا فریب خورده از عبادت دست بردارند).

دارای عرش (خداوند سبحان) را برای روز حاجت و نیازمندی ذخیره قرار داده اند، و رغبت و میل ایشان بسوی او است حتّی زمانیکه خلایق از او دست برداشته به مخلوقات متوجّه گردند، بپایان منتهی درجه عبادت و بندگی او نمی رسند (زیرا مراتب و درجات معرفت و شناسایی خداوند متعال غیر متناهی است، پس هر مرتبه ای تحصیل نموده بر طبق آن او را عبادت نمایند مرتبه بالاتری دارد، و وصول بمنتهی درجه عبادت او برای هیچکس ممکن نیست) و شوق و دوست داشتن اشتغال ایشان بطاعت و بندگی او بر اثر علاقه ای است که در دلهای آنان است و موادّ آن عبارت است از امیدواری به رحمت و ترس از عذاب او که هیچ گاه از آنها جدا نمی شود (همیشه دارای خوف و رجاء بوده از عبادت آنی منفکّ و جدا نمی گردند).

و آنچه سبب خوف و ترس از عذاب است از نظر ایشان محو نگشته تا از خدمت و کوشش خود دست برداشته سستی و تنبلی نشان دهند، و طمعها (ی دنیویّ) آنان را اسیر و گرفتار نکرده تا بسیاری سعی و کوشش (دنیا) را بر جدّ و جهد (برای تحصیل سعادت همیشگی آخرت) اختیار نمایند، و اعمال و طاعاتی که بجا آورده اند بزرگ ندانسته اند (تا بسبب آن مغرور گشته به پاداش کردار خود امیدوار باشند) و اگر بزرگ دانسته بودند امیدواری آنها (به پاداش عبادت) انواع خوف و ترس را از ایشان زائل می ساخت (در صورتیکه آنان همیشه خائف و ترسناک هستند) و بجهت استیلای شیطان بر ایشان در باره پروردگارشان اختلافی نداشته اند (شیطان بر آنان دست نیافته تا در باب حقّ تعالی بر خلاف یکدیگر سخن گویند) و جدائی از هم و بدی دشمنی با یکدیگر آنها را متفرّق نساخته است، و کینه حسد بر یکدیگر بآنان راه نیافته، و انواع شکّ و ریب آنها را دسته دسته نگردانیده، و همّتها و تصمیمها ایشان را چند قسم ننموده (همّت بلندشان صرف طاعت و بندگی خداوند متعال میشود).

پس فرشتگان اسیر و گرفتار ایمان هستند (بطوریکه ممکن نیست دست از آن کشیده بر خلاف امر و فرمان الهیّ رفتار کنند) میل و عدول (از حقّ) و سستی و کاهلی (در عبادت) آنها را از ایمان جدا ننموده است، و نیست در طبقات آسمانها جای پوستی مگر آنکه بر آن فرشته ای است در حالت سجده و یا فرشته ای است که شتابان (بانجام امر حقّ تعالی) سعی و کوشش دارد، بر اثر بسیاری طاعت و بندگی پروردگارشان علم و یقین خود را زیاد میکنند، و عزّت و سلطنت پروردگارشان عظمت و بزرگی را در دلهاشان می افزاید (خلاصه غرض آن حضرت از بیان اوصاف مختلفه فرشتگان آنست که مردم رفتار آنان را سر مشق قرار داده در باب خدا پرستی از آنها پیروی کرده و از وسوسه های شیاطین دوری نمایند).

(در این فصل تدبیر و حکمت خداوند سبحان را «در کیفیّت ایجاد زمین و خلقت ابر و باران و برق و نباتات و جمادات و انهار که برای بشر سود بیشمار دارد» در ضمن اشاره به قدرت و توانائی او بیان فرموده):

خداوند متعال (بیشتر) زمین را فرو برد در جنبش موجها (ی آب) که مانند حیوان نر بر ماده خود هنگام صولت و هیجان می باشد، و در دریاهایی که مملوء و پر از آب است در حالتی که موجهای با عظمت آن دریاها متلاطم بوده دیگری را از خود دفع می نماید، و مانند حیوانهای نر که هنگام هیجان شهوت و مستی کف بر لب می آورند، پس آب متلاطم بجهت سنگینی زمین که در بر گرفت از هیجان و سرکشی خود دست برداشته خضوع و فروتنی پیشه گرفت، و چون زمین در آن فرو رفته گسترده شد هیجان موج و زیر و رو شدنش آرامش یافت، و هنگامیکه به دوشهای خود (جوانبش) بر روی آب غلطید (قرار گرفت، امواج) آب ذلیل و شکسته (ساکن) گشت، و بعد از هیاهو و غوغا امواجش آرمیده مغلوب و در حلقه آهنین لجام گردن نهاده فرمانبردار و اسیر و گرفتار شد (خلاصه پس از قرار گرفتن زمین بر آب و امواج آن ساکن گردید) و زمین در میان آن آب پر موج قرار گرفته آنرا از تکبّر و نخوت و سرکشی و بلند پروازی و بزرگی (که بر اثر جوش و خروش امواج خود غوغایی بر پا کرده بود) باز داشت، و از شدّت جریانش (زیر و رو شدن) مانع شد، پس آب بعد از خفّت و پستی ها فرو نشست، و بعد از سرکشی و بر جستن (روی هم غلطیدن) دور زمین را گرفت.

پس چون هیجان آن در زیر نواحی زمین آرام گرفت و خداوند سبحان کوههای بلند و بزرگ را بر دوشها (گوشه ها) ی آن نصب کرد، راه چشمه های آب را از بالای زمین باز نمود و در بیابانهای گشاده و اطراف و جوانب آن پراکنده ساخت، و حرکات زمین را بسبب کوههای ثابت و برقرار که از قطعه سنگ سخت و عظیم و بلند فراهم آمد، ساکن نمود،

پس زمین هم بجهت فرو رفتن کوهها در گوشه های سطح آن و نصب شدن در اعماقش و قرار گرفتن پست و بلندیهای آن از حرکت و جنبش آرام گرفت، و حقّ تعالی میان فضاء و زمین را فراخ نموده هواء را برای نفس کشیدن ساکنین آن مهیّا فرمود، و اهل زمین را با جمیع آنچه بآن نیازمندند (برای زندگی کردن بر روی آن) بیافرید.

پس از آن زمین بی گیاه را که آب چشمه ها بجهت بلندی بآن نمی رسد و نهرهای کوچک و رودخانه ها بر فراز آن راه نیابد بحال خود نگذاشت تا ابر را که در هوا پدید آمده خلق فرمود که مرده آنرا زنده کند (زمین را آب داده) و گیاه آنرا برویاند (چنانکه در قرآن کریم سوره 32 آیه 27 می فرماید: «أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُز فَنُخْرِجُ بهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا یُبْصِرُونَ» یعنی آیا ندیدند که ما بزمین بی گیاه باران می فرستیم پس گیاه آنرا که چهار پایان ایشان و خودشان می خورند بیرون می آوریم، آیا نمی بینند این همه آثار و نشانه های قدرت و توانائی پروردگار را) پاره های ابر درخشنده را که برای باریدن بر زمین آماده و از یکدیگر جدا و پراکنده بود بهم پیوست تا اینکه ابرهای سفید که پر آب بود به جنبش در آمده مهیّای باریدن گردید و در اطراف ابرهای کشیده و دائره مانند، برق آن درخشید و روشنیش در میان قطعه های بزرگ ابرهای سفید روی هم قرار گرفته تمام نشده پی در پی ابر بارنده فرستاد، پس باران آن که بسبب ثقل و سنگینی مائل به پائین آمدن بود بزمین نزدیک شد و پیاپی باد جنوب آنرا حرکت داده بارانهایش را بیرون می آورد (و مانند دوشیدن شیراز پستان حیوانات آنرا می دوشید) پس چون ابر (مانند شتر سنگین بار که سینه بر زمین می نهد) سینه خود و اطراف آنرا بر زمین افکند (باران بارید) و آب فراوانی را که در برداشت فرو ریخت، خداوند متعال از زمینهای خشک گیاه ها را و از کوههای خالی علفهای تازه و تر رویانید (چنانکه در قرآن کریم سوره 22 آیه 5 می فرماید: «وَ تَرَی الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ» یعنی زمین خشک و بی گیاه را می بینی پس آنگاه که ما باران بر آن می فرستیم به جنبش در آمده افزایش یابد و از هر صنف، گیاه زیبا برویاند).

پس زمین به مرغزارهای خود که بآنها زینت داده شده شادی میکند (جلوه نیکوئی می یابد) و بآنچه که در آن روییده و بآن آراسته گردیده از قبیل شکوفه ها و گلهای درخشنده و تازه فخر و خود نمائی می نماید (سبز و خرّم می گردد) و حقّ تعالی آن گیاهها را توشه مردم و روزی چهارپایان قرار داده، در اطراف زمین راههای گشاده باز کرد (تا بهر جا که خواهند آمد و رفت نمایند) و در میان راهها برای روندگان علامات و نشانه هایی (مانند ستاره ها و کوهها) بر پا نمود (تا به اطراف جهان راه بیابند. چنانکه در قرآن کریم سوره 43 آیه 10 می فرماید: «الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» یعنی او است خدائی که زمین را برای شما گهواره وار گسترانید تا بر آن قرار گیرید و راههایی در آن برای شما قرار داد تا بهر جا که بخواهید آمد و رفت کنید، امیدوار باشید که هدایت بیابید).

پس از آنکه حقّ تعالی زمین را پهن کرد و امر خود را به آفرینش انسان جاری ساخت، آدم علیه السّلام را برگزید و او را افضل و برتر از سائر مخلوقاتش گردانید، و او را نخستین مخلوق خویش قرار داده در بهشت ساکن نمود، و روزیش را در آنجا فراوان کرد، و در آنچه او را از خوردنش نهی نمود سفارش فرمود، و باو آموخت که اقدام در این کار معصیت و نافرمانی است، برای مقام و منزلت او خطرناک و زیان آور است.

پس آدم مبادرت کرد بآنچه که خداوند از آن نهی فرموده بود، تا کار او با علم خدا که از پیش بآن تعلّق گرفته مطابقت نماید (و این دلیل نیست بر اینکه آدم در این کار مجبور بوده و بر ترک آن توانائی نداشته، زیرا علم خدای تعالی علّت معلوم و سبب اینکه آدم باید چنین کاری را مرتکب شود نمی باشد، بلکه علم حقّ تعالی حکایت از معلوم است، و گر نه او را بر اثر اقدام در این کار توبیخ و سرزنش نمی فرمود، و او هم معصیت و نافرمانی را بخود نسبت نمی داد، چنانکه در قرآن کریم سوره 7 آیه 22 می فرماید: «فَدَلَّاهُما بغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما: أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسرِینَ» یعنی شیطان آدم و حوّاء را فریب داد، پس چون مزه میوه آن درخت را چشیده و خوردند لباسشان ریخته عورتشان آشکار گردید شروع کردند از برگ بهشت برگی روی برگی چسبانیده عورت خود را می پوشانیدند و پروردگارشان آنان را نداء کرد باینکه آیا شما را از خوردن میوه این درخت نهی نکرده نگفتم شیطان دشمن آشکار شما است گفتند پروردگارا ما بخود ستم کردیم، اگر ما را نیامرزیده نبخشی هر آینه از زیانکاران می باشیم. این نکته در شرح خطبه یکم در جزء اوّل کتاب در باب قصّه آدم بیان نشد، در اینجا یاد آوری می نمایم: بدلیل عقل و نقل و اجماع علماء امامیّه ثابت شده که انبیاء علیهم السّلام از شروع تا پایان زندگانی خود معصوم بوده از هر گناهی کوچک یا بزرگ منزّه و مبرّی هستند، پس نهی کردن حقّ تعالی آدم را از خوردن میوه آن درخت نهی تنزیهی است که عبارت از ترک مستحبّ و ترک اولی باشد، و اینکه آدم پس از خوردن آن میوه خود را ستمکار و زیانکار خوانده یا خداوند در جای دیگر او را گناهکار نامیده «سوره 20 آیه 121: «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی» یعنی چون آدم مستحبّی را که پروردگارش دستور داده اتیان نکرد پس از ماندن در بهشت بی بهره ماند» برای آنست که انبیاء و اولیاء ایشان ترک اولی را بزرگ شمرند و هر عبادتی را کوچک دانند).

پس بعد از توبه و بازگشت خداوند آدم علیه السّلام را بزمین فرود آورد تا با نسل او زمین خود را آباد گرداند، و برای بندگانش (فرزندانی که با او بودند و یا بعد بدنیا آمدند) او را حجّت و راهنما (به مبدأ و معاد) قرار دهد، و بعد از آنکه قبض روحش کرد مردم را در باب ربوبیّت و معرفت و شناسایی خود که حجّت و دلیل بر آن استوار می نماید رها نکرده بحال خود وا نگذاشت، بلکه بسبب حجّتها و دلیلهایی که بر زبان برگزیدگان از پیغمبرانش فرستاد و همه آنان یکی بعد از دیگری آورنده پیغامهای او بودند، از ایشان پیمان گرفت (آنها را راهنمائی نمود) تا اینکه بوسیله پیغمبر ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله حجّتش را تمام کرده و جای عذری باقی نگذاشت و بیم دادن او بپایان رسید (چون نبوّت و رسالت را بوجود مقدّس رسول اکرم ختم کرد و دین خود را تکمیل فرمود دیگر جای عذر برای هیچکس باقی نگذاشت و عذاب را برای گناهکاران مقرّر فرمود).

و روزیها را مقدّر کرد (اندازه آنرا تعیین نمود) پس آنها را زیاد و کم گردانید و (به بندگان) به تنگی و فراخی قسمت کرد و در این قسمت به عدالت رفتار نمود (هر کس را بر وفق حکمت و مصلحت و باندازه استعداد او بخشید) تا به آسانی دست آوردن روزیها و دشواری آن هر که را بخواهد آزمایش نماید و بهمین جهت شکر را از غنیّ ایشان و صبر را از فقیرشان بیازماید (ببیند توانگر سپاسگزاری میکند و درویش شکیبائی دارد، یا نه) پس از آن بفراخ روزیها سختیهای فقر و پریشانی را مقرون ساخت و به سلامتی اشخاص آفتهای ناگهانی را پیوست و شادیهای بسیار را به غصّه ها و اندوههای گلوگیر مبدّل فرمود (غنّی را فقیر، سالم را بیمار، شادمان را غمگین کرد).

و مدّت عمرها را تعیین نموده برخی را دراز و گروهی را کوتاه و بعضی مقدّم و جمعی را مؤخّر داشت و موجبات مرگ (غرق گشتن و سوختن و بیماری و کشته شدن و مانند آنها) را فراهم کرد، و مرگ را (مانند کسیکه دلو را از چاه بالا می کشد) کشنده طنابهای دراز عمرها و پاره کننده ریسمانهای کوتاه گرده خورده آنها قرار داد (تا اشخاص قویّ مزاج که امیدوار بعمر طولانی هستند بدانند که مرگ قوّت و ضعف نمی شناسد).

(امام علیه السّلام در این فصل با الفاظی بمنتهی درجه فصاحت و بلاغت دارای معانی بزرگ به همه اصناف و انواع مخلوقات حقّ تعالی اشاره فرموده و شنوندگان را آگاه کرده باینکه خداوند سبحان بجزئیّات امور عالم و داناست، زیرا آفرینش موجوداتی که دیده نمی شوند و یا پنهان هستند و تربیت هر یک از آنها و اظهار حکمت در جمیع احوال معقول نیست مگر از کسیکه بحقائق آنها عالم و دانا باشد، چنانکه در قرآن کریم سوره 67 آیه 13: می فرماید: «وَ أَسرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بذاتِ الصُّدُورِ - أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبیرُ» یعنی این کفّار قریش چه گفتار خود را در باره پیغمبر پنهان نمائید چه آشکار در نزد خدا یکسان است، زیرا او بآنچه در سینه ها می باشد پیش از آنکه به زبان آید دانا است، آیا آفریننده سینه ها آنچه در آنست نمی داند، و حال آنکه باریک بین و آگاه است ابن ابی الحدید در اینجا سخن نیکوئی بیان کرده: سخنی به نیکوئی و عظمت و بزرگی شبیه باین سخن سراغ ندارم جز سخن خداوند سبحان، زیرا کلام امام علیه السّلام شاخه ایست از آن درخت و نهری است از آن دریا و شعله ای است از آن آتش، گویا فرمایش خدای تعالی را شرح داده سوره 6 آیه 59: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْب لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبینٍ» یعنی خزینه ها یا کلیدهای غیب که از مردم پوشیده و پنهان است نزد اوست که آنها را جز او کسی نمی داند، و بآنچه که در بیابان و دریا می باشد عالم و دانا است، و هیچ برگی از درخت نیفتد و هیچ دانه و تخمی در تاریکی ها و زیر زمین فرو نرفته و کشت نشود مگر آنکه او میداند، و نیست تری و خشکی مگر آنکه در کتاب آشکار ثابت است و علم حقّ تعالی بآن احاطه دارد. خلاصه امام علیه السّلام در این باب می فرماید:)

خداوند متعال عالم و دانا است بر کسانیکه راز خود را پنهان کنند، و به پنهان گوئی آنانکه سخن با یکدیگر آهسته گویند، و به اندیشه هائی که از ظنّ و گمان در دل قرار گیرد، و بآنچه با یقین تصمیم بر آن گرفته میشود، و به نگاه کردنهای زیر چشم که از روی دزدی و آهستگی انجام می گیرد (بطوریکه دیگری ملتفت نباشد) و بآنچه در دلها پنهان شده (و هیچکس از آن آگاه نیست) و به نادیدنیها که در زیر حجابها و پرده ها مستور است (و برای احدی آشکار نمی باشد) و به سخنانی که سوراخهای گوشها بدزدی و آهستگی می شنود، و به سوراخهائی که موران کوچک در تابستان و حشرات و گزندگان در زمستان در آنها جا می گیرند، و به صدای با آه و ناله و گریه زنهایی که میان ایشان و فرزندانشان مفارقت و جدائی افتاده، و به صدای آهسته قدمها (ی روندگان) و بجای نموّ میوه که در غلافهای رگ و ریشه درختان است، و بجای پنهان شدن حیوانات در غارها و درّه های کوهها، و بجای پنهان شدن پشّه ها میان ساقها و پوستهای درختها، و بجای اتّصال برگها به شاخه ها (ی درختها) و به رحمهائی که نطفه های آمیخته به خون که از صلبها خارج شده در آن قرار گیرد، و به ابرهای بر آمده در هواء و جای بهم پیوستن آنها، و به باریدن دانه باران در جای روی هم آمدن ابرها، و بآنچه (خاک و خاشاکی که) گرد بادها بروی زمین می پاشند، و بآنچه (بناء و عمارات و مانند آنها که) سیلها که از بارانها تولید شده نابود میکنند، و به فرو رفتن و سیر حشرات در ریگستانها، و به جایگاه پرندگان بر سر کوههای بلند، و به نغمه سرائی مرغان خواننده در آشیانهای تاریک، و بآنچه در میان صدفها (لؤلؤ و مرجان) است و موجهای دریاها آنرا پرورش داده، و بآنچه تاریکی شب آنرا پوشانده و یا آفتاب بر آن تابیده، و بآنچه پی در پی پرده های تاریکی و درخشندگیهای روشنی، بر آن وارد گردیده، و به نشانه هر گامی و به صدای آهسته هر حرکتی، و به آوای هر سخنی، و به حرکت و جنبش هر لبی، و بجای هر جانداری، و بمقدار وزن هر ذرّه ای، و به همهمه و صدای آهسته هر نفسی که دارای اراده و عزم است، و بآنچه بر روی زمین است از قبیل میوه درخت یا برگی که از درخت بریزد یا رحم و جائیکه نطفه در آن قرار گیرد یا خون در آن جمع شده و بسته گشته مانند پاره گوشت گردد یا خلقی و صورتی پیدا گشته متولّد شود، و از این علم و دانائی (مانند بشر) هیچ گونه مشقّت و رنجی باو نرسیده و در حفظ و نگاه داری آنچه که آفریده هیچ رادع و مانعی برای او پیش نیامده.

و در اجرای امور و تدبیر مخلوقات هیچ ملالت و کدورت و سستی باو روی نیاورده، بلکه علم او در همه آنها جاری است و بآنها احاطه دارد، و عدالت و دادگستری او آنها را فرا گرفته فضل و کرمش شامل حال شان شده و از تقصیرشان بجهت درک نکردن آنچه شایسته مقام او است (معرفت و شناسایی و عبادت و پرستش و شکر نعمت و سپاسگزاری) در گذشته (این جمله اشاره است به حقارت و کوچکی مدح و ثناء و عبادت و پرستش مخلوق در مقابل عظمت و بزرگی خالق تا بشکر نعمت و طاعات و بندگی ادامه داده آنی غفلت ننمایند).

(امام علیه السّلام چون حمد و ثنای الهیّ را بجا آورد و مخلوقاتش را وصف فرمود، و عظمت و بزرگی و اوصاف کمال و جلالش را بیان کرده فهماند که او را بچشم سر نمی توان دید، بلکه بچشم دل آشکار و هویدا است، در صدد مناجات و راز و نیاز با او بر آمده عرض میکند:)

بار خدایا تویی سزاوار وصف نیکو و لائق شمارش نعمتهای بی پایان، اگر به (لطف و کرم) تو آرزومندیم تو بهتر و برتری از آنکه آرزو می کنیم، و اگر به (رحمت و آمرزش) تو امیدواریم تو گرامیتر و بزرگتری از آنکه امید داریم (زیرا در خانه تو همیشه گشوده و خوان نعمتت همواره گسترده و دست جود و بخشش تو بالاترین دستها است).

بار خدایا تو مرا قدرت دادی در آنچه (فصاحت و بلاغت گفتار) که غیر تو را بآن مدح نگفته بجز تو بآن بر کسی ثناء گو نمی باشم، و بآن بمواضع حرمان و نومیدی و جاهای شکّ و بد گمانی (پیش مخلوق) رو نمی آورم (زیرا آنان خودشان بیچاره و نیازمندند) و از مدحهای آدمیان و درود بر آفریده شده ها که (بنعمت تو) پرورده شده اند زبانم را نگاه داشتی.

بار خدایا هر درود گوینده ای را بر ستوده شده توقّع اجر و مزدی است و من بتو امیدوارم که دلیل و راهنمائی بر توشه های رحمت و گنجهای مغفرت (بزرگترین پاداشی که عطاء می فرمایی).

بار خدایا اینجا (که من بتعظیم و توحید مشغولم) جای کسی است که تو را یکتا دانسته بیگانگی که خاصّ تو است و برای این سپاسگزاریها و ثناءها کسیرا غیر از تو مستحقّ و سزاوار ندیده (پس هر کس لیاقت پا نهادن بر منبر نداشته و هر سخنی را بالای آن نمی توان گفت) و فقر و نیازمندی من بسوی تو است که بد بختی آنرا (هیچ چیز) جبران و تلافی نمی کند مگر فضل و احسان تو، و سختی آنرا بر طرف نمی گرداند مگر جود و بخشش تو، پس در این مقام (که بذکر تو مشغولیم) رضاء و خوشنودی خود را بما ارزانی فرموده دستهای ما را بسوی غیر خود دراز مفرما، زیرا تو قادر و توانا هستی بر هر چه که خواهی.