از سخنان آن حضرت علیه السّلام است هنگامیکه مصقلة ابن هبیره شیبانیّ گریخته نزد معاویه رفت، و او اسیران بنی ناجیه را از عامل امیر المؤمنین خریده آزاد کرد، چون حضرت بهای آنرا مطالبه نمود خیانت کرده بشام گریخت (گروهی از بنی ناجیه بعد از جنگ صفّین با خوارج نهروان متَّفق و به آن حضرت یاغی گشته رو به مدائن آوردند، حضرت معقل ابن قیس را با دو هزار سوار بجنگ آنها فرستاد، چون معقل در کنار دریای فارس بایشان رسید جنگید و رئیس بنی ناجیه خرّیت ابن راشد را با اصحابش بقتل رسانید، و پانصد تن زن و مرد و بچه را که در اوّل نصرانی و بعد مسلمان آنگاه مرتدّ شده و به خریّت ملحق گشته بودند اسیر کرد، و در برگشتن رسید به اردشیر خرّه که اسم شهری است در خوزستان، و در آنجا مصقله از جانب امیر المؤمنین حاکم بود. اسیران باو پناه برده آزادی خودشان را درخواست نمودند. مصقله آنان را از معقل به پانصد هزار درهم خریده آزاد کرد و وعده داد که در وقت معیّنی آن مبلغ را برای حضرت بفرستد، پس معقل به کوفه رفته واقعه را خدمت حضرت عرض کرد، آن بزرگوار منتظر بود که مصقله پانصد هزار درهم بفرستد، چون دیر کرد نامه ای باو نوشت که یا مال را بفرست یا حاضر شو تا بکار تو رسیدگی شود، مصقله به خدمت حضرت رسید و دویست هزار درهم اداء نمود، و نتوانست باقی را پرداخت نماید، چند روزی مهلت خواست و شبانه نزد معاویه بشام گریخت، چون حضرت گریختن او را شنید فرمود):

خدا مصقله را زشت سازد رفتاری کرد مانند رفتار بزرگان (اسیرانی خریده آزاد نمود) و گریخت مانند گریختن بندگان،

پس هنوز مدح کننده را گویا نکرده خاموش گردانید، و توصیف کننده تصدیق کار او را ننموده مجبور بتوبیخ و سرزنشش گردید (آزاد کردن اسیران سبب مدح و ثنای او شد، لیکن چون برای پرداخت بهای آنها نزد دشمن گریخت مدح خود را بذمّ تبدیل نموده سبب ملامت خلق گردید)

و اگر می ماند و نمی رفت آنچه را که مقدور او بود می گرفتیم، و (برای دریافت باقی) منتظر زیاد شدن مال او می گردیدیم.