همانا خدا محمّد را برانگیخت، تا مردمان را بترساند، و فرمان خدا را چنانکه باید رساند. آن هنگام شما ای مردم عرب بدترین آیین را برگزیده بودید، و در بدترین سرای خزیده. منزلگاهتان سنگستانهای ناهموار، همنشینتان گرزه مارهای زهردار. آبتان تیره و ناگوار، خوراکتان گلو آزار. خون یکدیگر را ریزان، از خویشاوند بریده و گریزان. بتهاتان همه جا بر پا، پای تا سر آلوده به خطا.

نگریستم و دیدم مرا یاری نیست، و جز کسانم مددکاری نیست. دریغ آمدم که آنان دست به یاریم گشایند، مبادا که به کام مرگ در آیند. ناچار خار غم در دیده شکسته، نفس در سینه و گلو بسته، از حقّ خود چشم پوشیدم و شربت تلخ شکیبایی نوشیدم.

برنتافت که خود را رهین بیعتش سازد تا پذیرفت که بهای این بیعت را بپردازد، امّا آن که فروخت نارستگار است، و آن که خرید زیانبار. کنون ساخت جنگ بیارائید، و ساز پیکار آماده نمایید، که زبانه -آتش- آن نیک بلند است و تابان، و روشنی آن نمایان. و شکیبائی را شعار خود دارید، که شاهد پیروزی را در کنار آرید.