از خطبه های آن حضرت علیه السّلام است که در آن شگفتی آفرینش طاووس را یاد می فرماید:

قسمت أول خطبه:

خداوند موجودات عجیب و شگفت را آفرید بعضی جاندار (مانند انسان و حیوانات) و بعضی بی جان (مانند جمادات) و بعضی ساکن و آرام (مانند کوهها) و بعضی دارای حرکات (مانند ستارگان) و از دلیلهای آشکار که گواهی می دهند بر زیبایی آفرینش او و بر بزرگی توانائیش، برپا داشت چیزی را که عقلها در برابر آن فرمان برده باور داشتند، در حالیکه به هستی او معترف بوده و تسلیم امر و فرمان او هستند، و به یگانگی او دلیلهای آنچه که خردها باور داشته اند در گوشهای ما فریاد می زند،

و برپا داشت چیزی را که آفرید از صورتهای گوناگون مرغانی که آنها را در شکافهای زمین و درّه های گشاده (که میان دو کوه واقع است) و بر سر کوهها جای داد، و آنها دارای بالهای جور جور و شکلهای گوناگون هستند، در حالیکه مهار فرمانبرداری بر گردن آنها افکنده شده، و در شکافهای هوای گشاده و فضای وسیع پر و بال می زنند (در قرآن کریم سوره 16 آیه 79 می فرماید: «أَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ، ما یُمْسکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» یعنی آیا پرندگان رام شده را در هوای آسمان ندیدند آنها را در هوا نگاه نمی دارد جز خدا، بتحقیق در این پروازشان «برای اثبات قدرت و توانائی حقّ تعالی» نشانهایی است برای گروهی که -بخدا و رسول- ایمان می آورند)

پدید آورد آنها را با این صورتهای آشکار شگفت آور در صورتیکه پیشتر نبودند (آنها را بی سابقه بیافرید) و آنها را با استخوانهای محکم و مفصلها که (در گوشت و پوست) پنهان شده اند ترکیب فرموده بهم پیوست، و بعضی از آنها را بجهت سنگینی جثّه (مانند شتر مرغ و لکلک) برای تندروی و آسانی در پریدن منع نمود از اینکه در هوای بلند پرواز کند و آنرا طوری آفرید که نزدیک زمین می پرد،

و مرغان گوناگون را بسبب توانائی و آفرینش خود که از روی حکمت و مصلحت است در رنگهایی ترتیب داد (هر یک را با رنگ خاصّی آفرید) پس بعضی از آنها در قالب رنگی فرو برده شده که رنگ دیگری با آن مخلوط نمی شود (دارای یک رنگند سفید یا سیاه یا سرخ یا رنگ دیگر که گویا رنگ مانند قالب آنرا فرا گرفته است) و بعضی از آنها در رنگی فرو برده و طوقی بایشان قرار داده شده که رنگ آن بخلاف رنگ سائر اندامشان است (بعضی از آنها دارای دو رنگ یا زیادترند مانند بلبل. خلاصه خداوند از روی حکمت و مصلحت آنها را بهر شکل و رنگ آفریده است که همه دلیل بر بزرگی و قدرت و توانائی او است).

قسمت دوم خطبه:

و از شگفترین مرغها در آفرینش طاووس است که خداوند آنرا در استوارترین میزان آفریده، و رنگهایش را در نیکوترین ترتیب منظّم گردانیده، با بالی که بیخ آنرا (به پیه و استخوان و رگ) بهم پیوسته است، و با دمی که کشش آنرا دراز قرار داده است،

هرگاه (اراده جماع کند، و) بسوی طاووس ماده برود دمش را از پیچیدگی باز میکند و آنرا بلند می نماید بر سرش سایه می افکند، گویا آن دم (هنگام بهم آمدن و پهن شدن) مانند بادبان (کشتی) داریّ است که کشتیبان آنرا از جانبی به جانبی می گرداند (بادبان کشتی داریّ منسوب بدارین است و آن جزیره ای بوده از سواحل قطیف از شهرهای بحرین که در گذشته بندر و لنگرگاه کشتیها بوده) به رنگهایش تکبّر نموده بخود می نازد، و بحرکات و نازشهای دمش می خرامد، جماع میکند مانند جماع خروسها، و برای آبستن نمودن با ماده خود نزدیکی میکند مانند نزدیکی نرهای پرشهوت (در اینجا امام علیه السّلام در ابطال گفتار کسیکه گمان میکند نزدیکی طاووس اینگونه نیست می فرماید:)

در آنچه راجع بجماع طاووس بیان کردم ترا به مشاهده و دیدن حواله می دهم نه مانند کسیکه (گفتارش را) حواله می دهد برسند ضعیف و نادرست که اعتماد بر آن ندارد (زیرا او می گوید: می گویند، و من می گویم برو ببین) و اگر آن طور باشد که گمان میکنند باینکه طاووس نر ماده اش را آبستن میکند بوسیله اشکی که از چشمهایش ریخته در اطراف پلکهایش جمع شده و ماده آن آنرا به منقار برمیدارد و می چشد آنگاه تخم می نهد، و جماع طاووس نر از غیر اشک بیرون آمده از چشم نیست، هر آینه این گمان (نادرست) از مطاعمه کلاغ (منقار در منقار نهادن یکدیگر) شگفتر نمی باشد (چون جماع کلاغ دیده نشده «بر سبیل مثال می گویند: هذا أخفی من سفاد الغراب، یعنی این امر از

جماع زاغ پنهان تر است» گمان دارند که جماع آن آبی است که در سنگدان غراب نر می باشد و ماده آنرا به منقار برداشته بوسیله آن تخم می نهد و جوجه می آورد، منظور امام علیه السّلام اینست که مردم چون جماع کردن کلاغ را ندیده اند این نوع سخنان را می گویند، و اگر در باره طاووس هم آنچه از ایشان نقل شده بگویند جای شگفتی نیست، زیرا از روی نادانی و اعتماد بر گفتار نادرست آنچه بدون برهان شنیده اند می باشد).

(باز در وصف طاووس می فرماید:) تصوّر میکنی استخوان پرهای آن (از بسیاری سفیدی و شفّافی) میلهایی است از نقره، و تصوّر میکنی آنچه بر آن بالها روییده شده از قبیل دائره های شگفت آور و گردن بندها (به زردی و جلاء داشتن مانند) طلای خالص است، و (به سبزی چون) تکه های زبرجد می باشد،

پس اگر بالش را تشبیه کنی به گلها و شکوفه هایی که زمین می رویاند خواهی گفت: دسته گلی است که از شکوفه هر بهاری چیده شده است، و اگر آنرا به پوشیدنیها مانند سازی (خواهی گفت:) مانند حلّه هایی است که نقش و نگار در آن بکار برده اند، یا مانند جامه های خوش رنگ و زیبای بافت یمن، و اگر آنرا به زیورها تشبیه گردانی (خواهی گفت:) مانند نگین های رنگ به رنگ است که در میان نقره مزیّن بجواهر نصب شده است،

راه می رود مانند خرامیدن دلشاد پر ناز، و با تأمّل و دقّت بدم و بالش می نگرد، و از زیبایی پیراهن و رنگهای (گوناگون) جامه اش قهقه می خندد، و هنگامیکه به پاهایش چشم اندازد بانگ زده به آواز بلند گریه کرده نزدیک به آن که آشکارا فریاد رسی بطلبد، و براستی اندوه خویش (از زشتی پاهایش) گواهی دهد، زیرا پاهایش باریک (و زشت) است مانند پاهای خروس خلاسی (که نه سفید است نه سیاه، بلکه خاکی رنگ می باشد) و از سمت استخوان ساق آن خاری پنهان بر آمده است (مانند خار پای خروس که چندان آشکار نیست)

و در پشت گردن جای یالش کاکل سبزی است نقّاشی شده، و جای برآمدگی گردنش مانند گردن ابریق (کشیده و بلند) است، و جای فرو رفتن آن تا زیر شکمش مانند رنگ وسمه یمنّی است (که بسیار سبز می باشد، و وسمه برگ گیاهی است که بآن خضاب میکنند) یا مانند حریر و دیبایی است پوشیده شده چون به آینه صیقلی گشته،

و مانند آنست که طاووس خود را به چادر سیاهی پیچیده ولی از بسیاری شادابی و برّاقی گمان میشود که رنگ بسیار سبز نیکوئی بآن آمیخته شده است (از بسیاری شفّاف و روشن بودن سیاهی آن به سبزی نمایان است، و در نظر هر دم به رنگی جلوه گر است، چنانکه می فرماید:)

و بشکاف گوش آن خطّی است (باریک) مانند باریکی سر قلم، و در رنگ (مانند رنگ) گل بابونه است که بسیار سفید می باشد، و آن چون خطّ سفیدی است که در میان سیاهی می درخشد،

و کمتر رنگی است که طاووس از آن بهره ای نبرده باشد، و بجهت بسیاری صیقلی و برّاقی و درخشیدن و نیکوئیش آن رنگ را بهتر جلوه داده است، پس (در رنگ آمیزی) مانند شکوفه هایی است پراکنده که بارانهای بهار و آفتابهای بسیار گرم آنرا تربیت نکرده (بلکه خداوند سبحان از روی حکمت سر تا پای آنرا از ابتداء خلقت به رنگهای گوناگون شگفت آور آفریده)

و گاهی از پر خود بیرون آمده جامه از تن کنده برهنه می گردد، پس پی در پی پرش ریخته و باز از پی هم می روید، و می ریزد پرهایش مانند ریختن برگها از شاخه ها، پس پشت سر هم می روید تا بصورت پیش از ریختن باز می گردد (بطوریکه) رنگی از آن بر خلاف رنگهای پیش نمی باشد، و رنگی در غیر جای خود واقع نمی گردد (هر پری که می افتد بجای آن پری بهمان شکل و رنگ می روید)

و هرگاه بدقّت و تأمّل در مویی از موهای پرهای آن بنگری (از رنگ آمیزیها) بتو می نمایاند (یک بار) سرخ گل رنگ، و بار دیگر سبز زبرجد رنگ، و گاهی زرد و طلایی رنگ.

پس چگونه زیرکیهای ژرف و عمیق چگونگی آفرینش این حیوان را در می یابد، یا چگونه اندیشه عقلها آنرا درک می نماید، یا سخنان وصف کنندگان چگونگی آنرا بنظم می آورد، و حال آنکه کوچکترین اجزاء آن حیوان (که مویی بیش نیست) وهمها را از درک کردن و زبانها را از وصفش عاجز و ناتوان گردانیده است.

پس منزّه است خداوندی که خردها را مغلوب گردانیده از وصف آفریده شده ای که در پیش دیده ها جلوه گر است در صورتیکه آنرا محدود و پدید آمده و ترکیب شده و رنگ آمیزی گردیده درک کرده اند، و زبانها را از بیان حقیقت چگونگی آن ناتوان گردانیده و آنها را از شرح صفت آن عاجز نموده.

و منزّه است خداوندی که استوار قرار داده پاهای موران خرد و پشه های کوچک و بزرگتر از آنها را از قبیل آفرینش ماهیها و پیلها،

و بر خود واجب و لازم فرموده که هیچ پیکری را که روح و جان در آن دمیده نجنبد مگر آنکه مرگ را وعده گاه و نیستی را پایان کارش قرار داده است.

قسمت سوم از این خطبه است در چگونگی بهشت:

اگر به دیده دل ببینی آنچه برای تو از بهشت وصف میشود (و در آن تأمّل و اندیشه نمائی) هر آینه نفس تو دوری میکند از آنچه در این دنیا است از خواهشها و خوشیها و آرایشهای آن که در نظر جلوه گر است،

و با تأمّل و اندیشه سرگردان ماند در صدای بهم خوردن برگهای درختهایی که بر کنار جویهای بهشت ریشه های آنها در تلّه های مشک پنهان گشته است، و در آویزان بودن خوشه های مروارید تر و تازه در شاخه های نازک (ترکه ها) و کلفت، و در نمایان شدن آن میوه های رنگارنگ در پوست شکوفه های آن درختها که بی رنج (و بدون رفتن بالای درخت یا افکندن بوسیله سنگ و چوب) چیده میشود، و طبق آرزوی چیننده در دسترس قرار می گیرد (آنچه آرزو کند نزدیک میشود تا بی زحمت بچیند)

و برای اهل بهشت در جلو قصرهای آن عسلهای پاک و پاکیزه و شربتهای تصفیه شده گردش داده میشود (تا هر که بخواهد بیاشامد، چنانکه در قرآن کریم و پاکیزه و شربتهای تصفیه شده گردش داده میشود (تا هر که بخواهد بیاشامد، چنانکه در قرآن کریم سوره 37 آیه 45 می فرماید: «یُطافُ عَلَیْهِمْ بکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ لا فِیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ» یعنی برای ایشان جام شربت از نهر جاری که در نظر است گردش داده میشود در حالیکه مصفّا و سفید است، و برای نوشنده ها دارای لذّت و خوشی می باشد، آفت و دردی در آن نبوده و آنان از آشامیدن آن عقلشان زائل نمی گردد)

اهل بهشت گروهی هستند (پیرو خدا و رسول) که پیوسته عطاء و بخشش الهی شامل حالشان می باشد تا آنگاه که در سرای همیشگی (بهشت جاوید) فرود آیند، و از انتقال و سفرها ایمن و آسوده گردند (آدمی هنگام مردن تا قیامت برپا نشده مانند کسی است که بسختی راه سفر گرفتار است، و چون از سختی مرگ و عالم برزخ و رستخیز رهائی یافت و بار در بهشت گشود از رنج راه می آساید)

پس ای شنونده اگر دل خود را مشغول کنی (تأمّل و اندیشه نمائی) بآنچه ناگاه بتو برسد از منظره های شگفت آور هر آینه بجهت شوق رسیدن بآنها جان از تنت بیرون رود، و بجهت شتاب به رسیدن بآن منظره ها از همین مجلس من به همسایگی اهل گورستان خواهی رفت (و از دنیا و آنچه در آن است چشم پوشیده منتظر رسیدن مرگ می گردی)

خداوند از روی فضل و مهربانیش ما و شما را در زمره کسانی قرار دهد که از روی دل برای رفتن به منزلهای نیکوکاران (بهشت جاوید) سعی و کوشش می نمایند (رضاء و خوشنودی خدا و رسول را بدست می آورند).

(سیّد رضیّ فرماید:) (معنی چند سخن شگفت آور این خطبه اینست:) فرمایش آن حضرت علیه السّلام: «یؤرّ بملاقحة»، لفظ أرّ کنایه از نزدیکی است، عرب می گوید: «أرّ الرّجل المرأة» آنگاه که مرد زن را هم بستر خود قرار دهد،

و فرمایش آن حضرت علیه السّلام: «کأنّه قلع داریّ عنجه نوتیّه»، قلع بادبان کشتی است، و (داریّ) منسوب است به دارین و آن شهری است کنار دریا که از آنجا عطر آورده میشود، و عنجه یعنی آنرا برگرداند، گفته میشود: «عنجت النّاقة کنصرت أعنجها عنجا» آنگاه که سر شتر را برگردانی، و «نوتیّ» بمعنی کشتیبان است،

و فرمایش آن حضرت علیه السّلام «ضفّتی جفونه» از این جمله دو طرف پلکهای چشم طاووس را اراده فرموده است، و کلمه «ضفّتان» بمعنی هر دو جانب است،

و فرمایش آن حضرت علیه السّلام: «و فلذ الزّبرجد» لفظ فلذ جمع فلذة است و آن بمعنی قطعه و تکیه می باشد،

و «کبائس» جمع کباسة که بمعنی عذق (خوشه خرما) است، و «عسالیج» بمعنی شاخه ها و مفرد آن عسلوج می باشد.