از سخنان آن حضرت است به یکی از یارانش هنگامی که پرسید: چگونه قومتان شما را از خلافت باز داشتند در صورتی که از همه سزاوارتر بودید فرمود:
ای برادر بنی اسدی، تو را اضطراب و بی قراری است، سخن در غیر صواب می گویی با این حال تو را حرمت خویشی و حق پرسش است، طلب علم کردی پس بدان: اما استبداد دیگران در امر خلافت علیه ما -با اینکه ما از نظر نسب والاتر، و از نظر پیوند با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله محکم تریم- محض این بود که انحصار طلبی کردند و از رسیدن آن به ما بخل ورزیدند، و ما اهل بیت پیامبر هم با سخاوت از آن گذشتیم، حاکم خداست، و روز قیامت روز بازگشت به اوست.
«و داستان این غارتگری را که در جای خود انجام گرفت رها کن.» و از این مسأله مهم در رابطه با فرزند ابو سفیان یاد کن، که راستی روزگار مرا پس از گریاندن خنداند. به خدا قسم عجبی نیست، که دیگر از شدّت عجب جای تعجّب باقی نگذارد، و کژی فراوان به بار آورد. آنان کوشیدند تا نور خدا را از چراغش خاموش کنند، و فوران چشمه حق را مانع شوند، و میان من و خودشان آب صاف را گل آلود وبا آمیز کردند. اگر این مشکلات از ما و آنان برداشته شد آنها را به سوی حقّ خالص سوق خواهم داد، و اگر چیز دیگری شد «خود را از غم و اندوه بر آنان تلف مکن، که خداوند به آنچه انجام می دهند داناست».