از سخنان آن حضرت علیه السّلام است (پس از ضربت زدن ابن ملجم بر فرق آن بزرگوار، و) پیش از وفاتش (در اینکه مرگ بهمه می رسد، و توصیه به پیروی از خدا و رسول و خبر دادن از وفات خود):

ای مردم، هر مردی در عین اینکه از مرگ می گریزد آنرا ملاقات میکند، و مدّت زندگانی میدان راندن جان است (و مقصد بسر رسیدن عمر و دریافتن مرگ) و فرار از مرگ نزدیک شدن بآن است (زیرا انسان برای فرار در صدد علاج بر می آید و حرکت و کوششی می نماید که آن خود موجب نابود کردن مدّت زندگانی است و از دست دادن مدّت زندگانی مستلزم رسیدن به مرگ است، خلاصه مرگ دست ردّ به سینه هیچکس نمی گذارد، نه حقّ و نه باطل).

چه بسیار روزهایی را گذرانده ام که در باب این امر پنهان شده کنجکاوی می نمودم (در بی اعتنائی مردم بحقّ و مظلومیّت اهل آن و تمسّک بباطل و غلبه و توانائی پیروانش تحقیق و جستجو می کردم) پس (باین سرّ دست یافتم، و) خداوند نخواست مگر پنهان داشتن آنرا (از شما، زیرا این امر از مسائل مشکله قضاء و قدر است و عقل و فهم شما کوتاهتر از اینست که آنرا درک نمائید. و نظیر این جمله در سخن پنجم آن حضرت است که فرمود: «اندمجت علی مکنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الأرشیة فی الطّویّ البعیدة» یعنی سکوت من برای آنست که فرو رفته ام در علمی که پنهان است و اگر ظاهر و هویدا نمایم آنچه را که می دانم شما مضطرب و لرزان می شوید مانند لرزیدن ریسمان در چاه ژرف) چه دور است آگاه شدن بآن (زیرا) علمی است پنهان شده (و آشکار کردن آن برای هر کس سزاوار نیست).

امّا وصیّت و سفارش من (بشما) خدا است که چیزی را با او شریک قرار ندهید، و محمّد صلّی اللّه علیه و آله است که سنّت (احکام) او را بی قدر و تباه نگردانید، این دو ستون (توحید حقّ تعالی و شریعت پیغمبر اکرم) را بر پا نگاه دارید (زیرا بقاء اسلام و نظام امور مسلمانها در معاش و معاد بر توحید خداوند سبحان و پیروی از سنّت حضرت رسول است) و بیفروزید این دو چراغ را (تا در تاریکی های نادانی و گمراهی سرگردان نمانید) و بر شما توبیخ و سرزنشی نیست مادامی که (از این دو) دور و پراکنده نشوید.

(و پیروی از دستور خدا و رسول را دشوار نشمارید، چون) خداوند بهر مردی از شما باندازه طاقت و توانائیش تکلیف فرموده و به نادانان تخفیف داده است (پس نادانان باندازه دانایان مکلّف نیستند، زیرا) پروردگار شما پروردگاری است مهربان، و دین شما دینی است استوار (که کجی در آن راه ندارد) و پیشوای شما (پیغمبر اکرم و ائمّه هدی علیهم السّلام) پیشوایی است (بجمیع احکام الهیّ) دانا.

من دیروز همراه و همنشین با شما بودم (با تندرست و توانائی و دلیری بشما خدمت می کردم) و امروز برای شما عبرت و پند هستم (با این همه دلاوری و بزرگی از پا افتاده ام) و فردا از شما دوری گزیده جدا میشوم (می میرم) خدا من و شما را بیامرزد (این جمله «و غدا مّفارقکم» یعنی فردا از میان شما می روم، صریح و آشکار در این است که آن حضرت زمان موت خود بلکه همه چیز را می دانسته، زیرا امام عالم بما کان و ما یکون و ما هو کائن است، و مضمون این معنی را در خطبه نود و دوّم هم بیان فرمود: «فاسألونی قبل أن تفقدونی» یعنی بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید، و شرح آن گذشت، و نیز رجال و بزرگان علم و دانش از سنّی و شیعه اخبار غیبیّه از گذشته و آینده و زمان حاضر از آن بزرگوار و سائر أئمّه هدی علیهم السّلام روایت نموده و به صحّت و درستی آنها تصدیق و اعتراف دارند).

اگر جای پا نهادن در این لغزشگاه استوار باشد (در این دنیا زنده بمانم) پس (چون راضی بقضاء و قدر خدا هستم و نمی خواهم غیر از آنچه را که او خواسته) آن مراد و مطلوب شما است، و اگر قدم بلغزد (مرگ مرا دریابد) پس ما بودیم در سایه شاخه های درختان و در جای وزش بادها و در زیر سایه ابر که در میان آسمان و زمین جمع شده و نابود گشته و نشانه آن بادها در زمین از بین رفته (خلاصه اگر من مردم شگفتی نیست، زیرا در دنیایی بوده ام که مانند این امور که بزودی فانی و نابود می گردند در آن بسیار بوده است. تردید در این دو جمله منافات ندارد با آنچه که در باره امام بیان کردیم که به گذشته و آینده و زمان حاضر عالم و دانا است، زیرا این نوع سخنان از قبیل آنست که عالم برای مصلحت خود را بصورت کسیکه در امری تردید دارد در آورد، مانند آنکه خداوند در قرآن کریم سوره آیه می فرماید: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابکُمْ» یعنی نیست محمّد مگر فرستاده ای که پیش از او پیغمبرهایی بوده و مردند، پس آیا اگر این پیغمبر هم بمیرد یا در جنگ کشته شود شما بر پاشنه های خود بر می گردید یعنی کافر شده و جهاد را ترک می کنید. و امّا پاسخ معترض باینکه حفظ نفس عقلا و شرعا واجب است و جائز نیست کسی دانسته خود را بخطر اندازد، و امیر المؤمنین با اینکه می دانست ابن ملجم او را با شمشیر شهید خواهد نمود چرا آن شب بمسجد تشریف برد اینست که خداوند او را مخیّر فرمود بین بقاء و لقاء یعنی ماندن در دنیا و رفتن در جوار الهیّ، پس آن حضرت لقاء را اختیار نمود، چنانکه این معنی مضمون بعض روایاتست، بنا بر این حفظ نفس در همه جا واجب نیست و نباید در چنین موردی از عقل پیروی نمود در صورتیکه عقل هم در اینجا چنین حکومت نمی کند، زیرا گریز از اجل حتمی و مقدّر ممکن نیست)

و من همسایه شما بودم و روزهایی بدنم همنشین شما بود و بزودی می بینید تنم را بی جان که پس از حرکت و جنبش آرام و پس از گفتار خاموش گردیده تا سکونت من و چشم پیش افکندنم و آرامی اعضایم برای شما پند باشد، زیرا این حال برای عبرت گیرنده ها از هر گفتار بلیغ و سخن پذیرفته شده ای پند دهنده تر است،

وداع و جدائی من از شما مانند وداع و جدائی مردی است که یاران او برای ملاقات و دیدنش آماده اند (روز رستخیز در پیشگاه عدل الهیّ شما را ملاقات خواهم نمود) فردا بیاد روزهای من می افتید (بعد از رفتن من از دنیا و بر سر کار آمدن بنی امیّه و دیگران قدر مرا خواهید دانست) و اندیشه های من برای شما آشکار می گردد (معلوم میشود که در این جنگها منظوری جز بدست آوردن رضاء و خوشنودی خداوند متعال نداشتم) و پس از تهی شدن جای من و بر پا ایستادن دیگری در آن مرا خواهید شناخت (چون از دنیا رفتم و دیگری مقام مرا غصب نمود و بهمه ظلم و ستم روا داشت، قدر و منزلت و عدل و داد گستری و مهربانی من هویدا می گردد).