از سخنان آن حضرت علیه السّلام است در باره اهل بصره (مذمّت طلحه و زبیر):

طلحه و زبیر هر یک امارت و حکومت بر مردم را برای خود امیدوار بوده و درخواست می نمایند، نه برای رفیقش (زیرا هر یک خلافت را برای خود دست و پا میکند، پس پیمان شکنی و یاغی شدنشان بر من چنانکه اظهار میکنند به طرفداری از دین و ایمان نیست، بلکه بجهت حبّ دنیا و شهوت جاه است، لذا در این جنگ و زد و خورد) بسوی خدا تقرّب نجسته به ریسمانی و به رشته ای خود را باو نزدیک نمی نمایند (عذر و بهانه ای ندارند که نزد حقّ تعالی برای ریختن خونهای ناحقّ حجّت و دلیل قرار دهند، و چون ایشان طرفدار دین نبوده خدا را در نظر ندارند)

هر یک برای رفیق خود کینه در دل دارد که بهمین زودی پرده از روی کار برداشته کینه را آشکار خواهد ساخت (چنانکه چون وارد بصره شد بمکر، عثمان ابن حنیف را دستگیر کرده بسیاری از سپاه و نگهبانان بیت المال را کشتند، برای پیشنمازی با هم اختلاف نموده دشمنی ظاهر ساختند، تا اینکه عائشه میان آنها آشتی داد باین ترتیب که یک روز محمّد ابن طلحه پیشنماز باشد و یک روز عبد اللّه ابن زبیر، و دیگر هر یک از آنها از عائشه درخواست نمود که مردم بر او سلام کرده و او را به امارت بشناسند، پس عائشه فرمان داد تا مردم بهر دو سلام کرده و ایشان را با هم به امارت بپذیرند، خلاصه از این گونه اختلافها بن آنها بسیار بود، و از اینرو امام علیه السّلام می فرماید:)

سوگند بخدا اگر بآنچه که می خواهند دست یابند (به ریاست و حکومت برسند) هر آینه هر یک جان دیگری را بگیرد، و هر کدام رفیقش را تباه و نابود سازد.

(اکنون که) گروه ستمگر (برای فتنه و آشوب) قیام کرده اند (ما نیز برای دفاع و جلو گیری آماده ایم) پس کجایند کسانیکه (نهی منکر نموده از خداوند) اجر و ثواب می طلبند (تا بما کمک و یاری نمایند) که بتحقیق سنّتها (راههای هدایت و رستگاری) برای آنها آشکار است (همه می دانند) و این خبر پیش از این برای آنان بیان شده است (پیغمبر اکرم خبر داده که ناکثین که پیمان شکستند یعنی اصحاب جمل، طلحه و زبیر و پیروانشان، و قاسطین که ظلم و ستم روا داشتند یعنی معاویه و لشگر شام، و مارقین که از دین بیرون رفتند یعنی خوارج نهروان، با من جنگ کرده در راه ضلالت و گمراهی سیر خواهند نمود) و (از این جهت نباید به سخنان ایشان «که کشتن عثمان را بهانه نقض بیعت قرار داده اند» گوش فرا داد، زیرا) برای هر گمراهی علّت و بهانه ای است و برای هر شکستن پیمانی شبهه ای (هر مدّعی باطل و نادرستی ناگزیر آنست که برای آن مردم را بشبهه اندازد و باطل را بصورت حقّ در آورده بهانه قرار دهد، و لیکن)،

سوگند بخدا من مانند کسی نیستم که آواز دست بر سر و رو و سینه زدن در ماتمها و خبر مرگ را از خبر دهنده بشنود و (باور نکند تا) بر سر گریه کننده حاضر شود (من کسی نیستم که بوقوع فتنه و آشوبی علم داشته و آثارش را مشاهده نموده در صدد جلوگیری از آن بر نیایم تا آنرا آشکار ببینم، بلکه بمحض دیدن آثار فتنه و آشوب برای جلوگیری از آن خود را آماده می نمایم، خلاصه چون منظور طلحه و زبیر و پیروانشان از این سخنان نادرست بر پا نمودن فتنه و آشوب است من نخواهم گذاشت آنها بمقصود خود برسند).