او را فرستاد تا حقّ را دعوت کننده راه باشد، و بر آفریدگان گواه باشد. او پیامهای پروردگارش را رساند. نه سستی کرد و نه بازماند، و در راه خدا با دشمنان او جهاد کرد، نه ناتوان شد و نه عذری آورد. پیشوای هر که پرهیزگاری پیش گیرد، و دیده هر که هدایت پذیرد.

از این خطبه است:

اگر آنچه من می دانم -و غیب آن بر شما پوشیده است- می دانستید، به بیابانها بیرون می شدید، و بر کرده های خویش می گریستید. به سر و سینه می زدید، و مالهای خود را بی نگهبان وامی گذاشتید، و کسی را بر آن نمی گماشتید، و هر یک کار خود را می ساخت و به دیگری نمی پرداخت.

لیکن آنچه را فرایاد شما آوردند، به فراموشی سپردید، و از آنچه تان ترساندند خود را ایمن دیدید. پس اندیشه درست از سرتان رفته است، و کارها بر شما آشفته.

به خدا، دوست داشتم خدا میان من و شما جدایی اندازد، و مرا بدان که از شما به من سزاوارتر است ملحق سازد.

به خدا که، مردمی بودند: مبارک رأی، آراسته به بردباری، راست گفتار، وانهنده ستم و زشتکاری. پیش افتادند، و راه راست را گرفتند، و در آن راه، شتابان رفتند. پس پیروز شدند به نعمت جاودان، و کرامت گوارا و رایگان.

به خدا، به زودی مردی از «ثقیف» بر شما چیره شود مردی سبکسر، گردنکش و ستمگر، که مالتان را ببرد و پوستتان را بدرد، ابو وذحه بس کن.

[می گویم، وذحه: خنفساء، خبزوک -سرگین گردان- بود، و در این گفتار اشارتی است به «حجّاج و او را با «خبزدوک» داستانی است که اینجا جای گفتن آن نیست.]