از خطبه های آن حضرت علیه السّلام است (در ستایش پیغمبر اکرم و بیان بعضی از صفات آن بزرگوار):

قسمت أول خطبه:

خداوند متعال حضرت مصطفی را فرستاد که خلائق را بسوی حقّ تعالی دعوت فرماید، و بر طاعت و معصیت آنان (در قیامت) شاهد و گواه باشد،

پس احکام پروردگارش را تبلیغ نمود بدون هیچ گونه سستی (در انجام وظیفه) و یا تقصیر و کوتاهی، و در راه خدا با دشمنان او جهاد کرده جنگید بدون آنکه ضعف و ناتوانی بر او راه یابد و یا آنکه عذر و بهانه آورد،

او است پیشوای پرهیزکاران و بینای هدایت شدگان (که راه راست را شناخته رستگاری می طلبند).

قسمت دوم از این خطبه است (که از پیدایش حجّاج ابن یوسف و تسلّط و ستم او بر اهل کوفه خبر داده، و آنان را از نتیجه کردار زشتشان آگاه ساخته می فرماید):

اگر بدانید آنچه من می دانم از نهان آنچه بر شما آشکار نیست (فتنه حجّاج) هر آینه (از خانه های خودتان و خوابیدن بر بالین چشم پوشیده) بسوی خاکها (بیابانها) می روید (از اضطراب و نگرانی زندگانی در بیابانها را بر شهرها ترجیح می دهید، و) بر کرده های (زشت) خویش (پیروی نکردن از دستور امام خود که به ستم و خونریزی حجّاج منتهی خواهد شد) گریه می کنید، و چون زنهای فرزند مرده لطمه به سینه و رو می زنید، و اموال خود را بی نگهبان و بدون سرپرست رها می نمایید،

و هر مردی از شما چنان بخود گرفتار و بیچاره است که بدیگری متوجّه نمی باشد، ولی (اکنون آسوده نشسته نگران نیستید، چون آنچه من می دانم نمی دانید، و) پند و اندرزی که بشما داده اند (امریّه رسول اکرم در باره اطاعت و پیروی از امام) فراموش کردید، و از آنچه شما را بر حذر داشته اند (که بر اثر رفتار ناپسندیده خلفاء جور و ستمگر بالأخره بر شما مسلّط خواهند شد) ایمن گشتید، پس رأی و اندیشه شما سر در گم و کارتان پراکنده و درهم گردید (در امور زندگانی نمی دانید چگونه رفتار نمائید، و بپای خود میان آتش فتنه و فساد رفته و دشمن را بر خویش مسلّط خواهید نمود)

و (چون این رویّه شما ننگ آور است) دوست دارم که خدا میان من و شما را جدائی افکنده و مرا بکسیکه سزاوارتر است از شما بمن (حضرت رسول و حمزه و جعفر و آنهائی که زیر بار ظلم و جور نرفتند) ملحق گرداند

(زیرا آنان): بخدا سوگند مردمانی بودند دارای رأی و اندیشه های پسندیده و حلم و بردباری بسیار، و گفتار بحقّ و راست که ظلم و ستم روا نمی داشتند (در راه گمراهی قدم نمی نهادند)

بر راه راست رفتند در حالت سبقت و پیشی گرفتن، و بر راه روشن (هدایت و رستگاری) شتافتند، پس بآخرت جاویدان و بعیش و خوشی نیکو و گوارا دست یافتند (بهشت نصیب آنان گشت).

آگاه باشید سوگند بخدا (بر اثر سستی و سهل انگاری در امر جهاد و جلوگیری نکردن از ستمگران کارتان بجائی رسد که) پسری از قبیله بنی ثقیف (حجّاج ابن یوسف) بر شما مسلّط خواهد گردید که از روی تکبّر و تبختر جامه بروی زمین کشد و از حقّ رو گردانیده جور و ستم بسیار نماید، سبزه شما را می خورد (مالتان را تصرّف می نماید) و پیه شما را آب میکند (شما را همواره بظلم و ستم گرفتار و رنجور سازد)

بیاور آنچه داری ای أبا وذحة (وذحه در لغت بمعنی پشکلی است که در زیر دنبه گوسفند از بول و سرگین بسته میشود، امام علیه السّلام بواسطه رنجش از اصحاب خود این جمله را فرموده و پیدایش حجّاج را خواسته و باین خبر شگفت آور از غیب اشاره نموده، و لیکن مردم ندانستند که وذحه چیست و مراد آن حضرت به کیست تا زمانیکه حکایت حجّاج با خنفساء «نام حیوانی کوچکتر از جعل» و نامیدن حجّاج خنفساء را بلفظ وذحه بر زبانها افتاد، آنگاه بمقصود امام پی بردند. ابن میثم بحرانیّ رحمه اللّه در شرح نهج البلاغه در اینجا چنین بیان فرموده: روزی حجّاج بر سجّاده خود نماز می گزارد. خنفسایی بجانب او رو آورد، گفت آنرا از من دور کنید که وذحه ای است از وذح شیطان، و هم از او روایت شده که گفت خدا بکشد گروهی را که گمان میکنند این حیوان مخلوق خدا است، گفتند: پس خلق کیست گفت از وذح شیطان است.

سیّد رضیّ فرماید: می گویم: مراد از وذحه، خنفساء است (حجّاج این لفظ را بر خنفساء اطلاق نموده، نه آنکه در لغت معنی آن خنفساء باشد) و این فرمایش اشاره به آمدن حجّاج است، و او را با وذحه حکایتی است که جای بیان آن اینجا نیست.