(و کلمات این فصل خلاصه و گزیده از گفتار طولانی است که آن بزرگوار بعد از واقعه نهروان فرموده و در آن شرح حال خود را از زمان وفات حضرت رسول تا آن زمان بیان فرموده است):

برای یاری دین اسلام قیام کردم هنگامیکه مسلمین ضعیف و ناتوان بودند، و خود را آشکار نمودم آنگاه که ایشان (از عجز و ناتوانی) سر در گریبان بودند و (در مسائل دین) گویا شدم وقتی که آنان وا ماندند، و بنور خدا (از ظلمات جهل) گذشتم (هر مجهولی نزد من معلوم بود) زمانیکه آنها حیران و سرگردان بودند، و (با این وصف در خود نمائی) از همه خاموشتر و در پیشی گرفتن (بمراتب کمال) از آنها برتر بودم،

پس زمام فضایل را گرفته پرواز نمودم (برای گشایش مشکلات به چابکی حاضر می شدم) و گرو آن فضائل را بردم (مرتبه هیچکس در فضل و کمال بمن نرسید، و در هر امری ثبات قدم داشتم) مانند کوه که بادهای شکننده و تند آنرا نمی جنباند و از جا نمی کند،

هیچکس نتوانسته از من (در حضور یا در غیاب) عیب و نقصی بگیرد.

ذلیل و ستمکشیده نزد من عزیز و ارجمند است تا آنگاه که حقّ او را (از ظالم) بستانم، و قویّ و ستمگر نزد من ناتوان است تا وقتی که حقّ (مظلوم) را از او بگیرم،

ما از قضاء و قدر الهیّ خوشنود و تسلیم فرمان او هستیم.

آیا می بینی مرا که بر رسول خدا دروغ بگویم (با اینکه من به وحی خداوند و بنصّ آن حضرت خلیفه و جانشین او هستم)؟ سوگند بخدا من اوّل کسی هستم که او را تصدیق کرد، پس اوّل کسیکه (بعد از وفات) او را تکذیب نماید نمی باشم (زیرا در پنهان و آشکار براستی و درستی و پاکی مرا ستوده و برادر خویش خوانده، پس اگر دروغ بگویم او را تکذیب کرده ام)

پس (سبب اینکه با خلفاء مدارا نمودم آنست که) در امر خلافت خود اندیشه کرده، دیدم اطاعت و پیروی از فرمان حضرت رسول (که فرموده بود اگر کار بجدال بکشد سر فرود آرم) بر من واجب است، بیعت کردم و بر طبق عهد و پیمان خود با آن حضرت رفتار نمودم.