گرفتار کسانی شده ام که چون امر می کنم فرمان نمی برند، و چون می خوانم پاسخ نمی دهند.

ای ناکسان! برای چه در انتظارید و چرا برای یاری دین خدا گامی برنمی دارید؟ دینی کو که فراهمتان دارد، غیرتی کو تا شما را به غضب آرد؟

فریاد می خواهم و یاری می جویم، نه سخنم می شنوید نه فرمانم را می برید، تا آن گاه که پایان کار پدیدار گردد و زشتی آن آشکار.

نه انتقامی را با شما بتوان کشید، و نه با یاری شما به مقصود توان رسید. شما را به یاری برادرانتان خواندم، همچون شتری که از درد سینه بنالد و زخم پشت او را از رفتن بازدارد، ناله در گلو شکستید و بر جای خویش نشستید. سرانجام دسته ای نزد من آمد لرزان، ناتوان «گویی به کام مرگشان می برند و آنان نگران».

[می گویم، «متذائب» از سخن امام، به معنی مضطرب است، از «تذائبت الرّیح» یعنی وزش باد مضطرب گشت، و ذئب را ذئب- گرگ- نامیده اند چون در رفتن اضطراب دارد.]