[hadith]وَ مِنْهُ: إِنِّی وَ اللَّهِ لَوْ لَقِیتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلَاعُ الْأَرْضِ کُلِّهَا مَا بَالَیْتُ وَ لَا اسْتَوْحَشْتُ؛ وَ إِنِّی مِنْ ضَلَالِهِمُ الَّذی هُمْ فِیهِ وَ الْهُدَی الَّذی أَنَا عَلَیْهِ لَعَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ نَفْسی وَ یَقِینٍ مِنْ رَبِّی، وَ إِنِّی إِلَی لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ [لِحُسْنِ] حُسْنِ ثَوَابهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ؛ وَ لَکِنَّنِی آسَی أَنْ یَلِیَ [هَذهِ الْأُمَّةَ] أَمْرَ هَذهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِینَ حَرْباً وَ الْفَاسقِینَ حِزْباً؛ فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذی قَدْ شَرِبَ فِیکُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّاً فِی الْإِسْلَامِ، وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یُسْلِمْ حَتَّی رُضِخَتْ لَهُ عَلَی الْإِسْلَامِ الرَّضَائِخُ؛ فَلَوْ لَا ذَلِکَ مَا أَکْثَرْتُ تَأْلِیبَکُمْ وَ تَأْنِیبَکُمْ وَ جَمْعَکُمْ وَ تَحْرِیضَکُمْ، وَ لَتَرَکْتُکُمْ إِذْ أَبَیْتُمْ وَ وَنَیْتُمْ. أَ لَا تَرَوْنَ إِلَی أَطْرَافِکُمْ قَد انْتَقَصَتْ وَ إِلَی أَمْصَارِکُمْ قَد افْتُتِحَتْ وَ إِلَی مَمَالِکِکُمْ تُزْوَی وَ إِلَی بلَادکُمْ تُغْزَی؛ انْفِرُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ إِلَی قِتَالِ عَدُوِّکُمْ وَ لَا تَثَّاقَلُوا إِلَی الْأَرْضِ، فَتُقِرُّوا بالْخَسْفِ وَ تَبُوءُوا بالذُّلِّ وَ یَکُونَ نَصِیبُکُمُ الْأَخَسَّ؛ وَ إِنَّ أَخَا الْحَرْب الْأَرِقُ، وَ مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ، وَ السَّلَامُ.[/hadith]
سپس سوگند یاد کرده است که اگر او تنهایی با سپاه معاویه در حالی که آنان تمام زمین را پر کرده باشند، روبرو شود، از آنها باکی نداشته و نمی ترسد، و این نترسیدنش به خاطر دو چیز است:
1- آگاهی و یقین بر این که آنان در گمراهی اند و او بر هدایت.
2- علاقه و دلبستگی اش به دیدار پروردگار و انتظار و امیدواری اش به اجر و ثواب او.
و این دو مطلب به منزله دو قیاس مضمری هستند که کبرای مقدر آنها چنین است: و هر کس که چنان باشد، نباید از آنها بترسد و بیمناک باشد.
عبارت: «و لکنّنی آسی...»،
به منزله پاسخ به پرسش مقدّری است که گویا کسی پرسیده است: تو اگر می دانی که حالات یاد شده را تو و آنها دارید، پس چه غم از کار آنها گویا آن بزرگوار در جواب فرموده است: من از روبرو شدن با آنها و پیکار با آنان غمی ندارم، بلکه از آن می ترسم که زمام امور امّت محمّد را نادانان و بدکاران ایشان به دست گیرند. تا کلمه: حربا، و مقصود امام (ع) از نادانان، بنی امیه و پیروانشان می باشد. و بعد هشدار داده است که اگر آنان عهده دار امر حکومت گردند از ایشان برمی آید که چنان کاری را بکنند، با این گفتار: «فانّ منهم... الرّضائخ».
و مقصود امام (ع) از کسی از بنی امیّه که در بین مسلمین باده گساری کرد اشاره به مغیرة بن شعبه است که در زمان عمر، وقتی که از طرف او والی کوفه بود، شرب خمر کرد و در حال مستی با مردم نماز گزارد و بر عدد رکعات نماز افزود، و در حال نماز قی کرد، مردم بعدا گواهی دادند و حدّ می گساری اجرا شد، و هم چنین، عنبسة [عتبة] بن ابی سفیان که خالد بن عبید اللّه او را در طایف حدّ شرب خمر زد و کسی که اسلام نیاورد تا به او بخششهای اندکی رسید، گفته اند: منظور ابو سفیان و پسرش معاویه است، توضیح آن که آنان از جمله مؤلّفة قلوبهم بودند که به وسیله بخشش، به دین اسلام گرایش یافته و به پیکار با دشمنان اسلام پرداختند، و بعضی گفته اند: مقصود عمرو بن عاص است، البتّه در باره او چنین چیزی شهرت ندارد، جز همان داستان که امام (ع) از او نقل کرده است که با معاویه شرط کرد تا در برابر واگذاردن حکومت مصر، او را در جنگ صفّین، یاری کند، همان طوری که قبلا شرح داستان گذشت.
آن گاه امام (ع) توجّه داده است بر این که همان تأسّف و ناراحتی که در سخنان خود بیان کرد، علّت تامه سرزنش کردن و واداشتن آنان بر جهاد است، و اگر آن نبود، با وجود خود داری و سستی آنان، ایشان را به حال خود وامی گذاشت.
سپس کاری را که دشمن با آنها کرده و دستیازی دشمن به شهرهایشان و فریبکاری آنها را گوشزد کرده است تا بدان وسیله غیرت آنها را برانگیزاند، از آن روست که پس از این سخنان ایشان را به پیکار با دشمن برانگیخته و از زمینگیر شدن و سهل انگاری نهی کرده است، و به دلیل پیامدهایی از قبیل، تن به پستی دادن و بازگشتن به خواری و ذلّت، و گرفتار فرومایگی شدن، آنان را از خودداری از جنگ برحذر داشته است و سرانجام بر این مطلب توجه داده است که هر کس اهل جنگ باشد، بیدارتر است، کنایه از این که بلند همّت تر است، زیرا لازمه آن کم خوابی است. و نیز آنان را از دون همّتی و سستی در جهاد برحذر داشته است، چه لازمه آن، خمودی آنان و آسودگی از مقاومت در برابر دشمن و طمع بستن دشمن بدانهاست.