[hadith]و من وصیة له (علیه السلام) للحسن و الحسین (علیهما السلام) لما ضربَه ابنُ ملجم لعنه الله:

أُوصِیکُمَا بتَقْوَی اللَّهِ، وَ أَلَّا تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا، وَ لَا تَأْسَفَا عَلَی شَیْءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا، وَ قُولَا بالْحَقِّ، وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ، وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً. أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابی بتَقْوَی اللَّهِ، وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ، وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ، فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا (صلی الله علیه وآله) یَقُولُ: صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ.[/hadith]

از وصایای امام (ع) به امام حسن و امام حسین (ع) موقعی که ابن ملجم (خدایش او را از رحمت خود دور کند) آن بزرگوار را ضربت زد:

«أُوصِیکُمَا بتَقْوَی اللَّهِ ...»،

امام (ع) آنان را به چند چیز سفارش کرده است:

اول چیزی که سفارش فرموده است، تقوای الهی است که اساس همه کارهای خیر است.

دوم: پارسایی در دنیا، و مبادا که آنها در پی دنیا باشند، هر چند که دنیا در پی آنان برآید، یعنی با آنچه که به صورت خیر و نیکی در خود آماده ساخته و بر آنها رو آورد. کلمه «البغیه: رغبت» را به اعتبار آسان قرار گرفتن دنیا در اختیار آنان یعنی فراهم آمدن وسایل خیر دنیایی برای ایشان، استعاره آورده است، از آن رو که دنیا به این اعتبار گویی طالب و راغب آنهاست.

سوم: مبادا بر آنچه از دست داده و از خیرات دنیا محروم مانده اند افسوس خورند، که این تأسف نخوردن خود از لوازم پارسایی واقعی در دنیاست.

چهارم: آن که نباید جز حقّ را بگویند، و آن همان چیزی است که از اوامر و نواهی خداوند شایسته گفتن است، و دیگر آن که کار را برای اجر اخروی انجام دهند: یعنی گفتار و رفتارشان به این دو محدود گردد.

پنجم: آنکه با ستمگر دشمن، و یاور ستمدیده باشند، و این خود از لوازم گفتن حرف حقّ و عمل کردن به خاطر حق است، زیرا کسی که طرفدار عدالت راستین است ناگزیر باید از ستمگر متمایل به سمت ظلم و جور دوری کند، و با او بستیزد تا این که او را به راه فضیلت عدالت بازگرداند، پس در این صورت یار و یاور ستمدیده خواهد بود.

سپس دوباره برای تأکید برمی گردد، و امام حسن و امام حسین (ع) و تمام فرزندان، خاندان و هر کس از بندگان خدا را که وصیّتنامه اش به او برسد را، به تقوا و ترس از خدا سفارش می کند، در حالی که آن را تکرار نموده و در ادامه آن صفات و خصال دیگری را نیز به شرح ذیل بیان می کند:

1-  اصلاح و آشتی میان دو طرف اختلاف. و کلمه: ذات کنایه از حالتی است که باعث جدایی و دوری گردد. بعضی گفته اند: حالتی است بین دو کس، دو قبیله و یا مردی با خانواده اش. امام (ع) دستور آشتی دادن بین آن دو از فساد و تباهی داده است. و بعضی گفته اند: احتمال دارد، مقصود از بین در اینجا وصل و مقصود از: ذات، هوای نفس باشد، یعنی هوای نفسی را که به شما ارتباط دارد، از فسادی که گرفتار است نجات دهید. و گفته شده است: که کلمه: ذات کلمه ای است در غیر محل و زاید، مانند آیه مبارکه: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ».

آشتی و اصلاح ذات البین از لوازم انس و محبّت در راه خداست، و آن خود فضیلتی است زیر پوشش صفت عفّت و پاک نفسی.

امام (ع) آنان را به اصلاح ذات البین وادار کرده است، به دلیل روایتی که خود از پیامبر خدا (ص) شنیده است و آن روایت این است: «اصلاح ذات البین از نماز و روزه تمام عمر بالاتر است» و دلیل برتری در اینجا همان است که قبلا به اطّلاع رسید که مهمترین هدف شارع (ص) جمع آوری مردم در مسیر حرکت به سوی خدا و پیوند آنان در رشته دین خداست، و این کار با رودررو شدن و اختلاف بین آنها و وجود فتنه در میان آنها امکان ندارد، بنا بر این، سازش و صلح میان مردم از جمله مهمترین چیزهایی است که وصول به هدفهای شارع مقدس جز به وسیله آنها میّسر نمی شود، و این جهت در نماز و روزه، وجود ندارد، زیرا بدون نماز و روزه، رسیدن به هدف نام برده امکان پذیر است، از این رو برتری آن بر نماز و روزه ثابت شد. این خبر به منزله صغرای قیاس مضمری است که کبرای آن چنین است: هر چه که این طور باشد، پس باید انجام داد.