[hadith]إِلَیْکِ عَنِّی یَا دُنْیَا، فَحَبْلُکِ عَلَی غَارِبکِ، قَد انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبکِ وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِکِ وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِی مَدَاحِضِکِ. أَیْنَ الْقُرُونُ الَّذینَ غَرَرْتِهِمْ بمَدَاعِبکِ؟ أَیْنَ الْأُمَمُ الَّذینَ فَتَنْتِهِمْ بزَخَارِفِکِ؟ فَهَا هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ وَ مَضَامِینُ اللُّحُود. وَ اللَّهِ لَوْ کُنْتِ شَخْصاً مَرْئِیّاً وَ قَالَباً حِسِّیّاً لَأَقَمْتُ عَلَیْکِ حُدُودَ اللَّهِ فِی عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بالْأَمَانِیِّ وَ أُمَمٍ أَلْقَیْتِهِمْ فِی الْمَهَاوِی وَ مُلُوکٍ أَسْلَمْتِهِمْ إِلَی التَّلَفِ وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلَاءِ، إِذْ لَا وِرْدَ وَ لَا صَدَرَ. هَیْهَاتَ، مَنْ وَطِئَ دَحْضَکِ زَلِقَ وَ مَنْ رَکِبَ لُجَجَکِ غَرِقَ، وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حَبَائِلِکِ وُفِّقَ، وَ السَّالِمُ مِنْکِ لَا یُبَالِی إِنْ ضَاقَ بهِ مُنَاخُهُ وَ الدُّنْیَا عِنْدَهُ کَیَوْمٍ حَانَ انْسلَاخُهُ. اعْزُبی عَنِّی، فَوَاللَّهِ لَا أَذلُّ لَکِ فَتَسْتَذلِّینِی وَ لَا أَسْلَسُ لَکِ فَتَقُودینِی.[/hadith]

ای دنیا از من دور شو!

امام(علیه السلام) در این بخش از نامه برای اینکه مخاطبش عثمان بن حنیف و همه مخاطبانش در سراسر جهان و در طول تاریخ گرفتار وسوسه های زرق و برق دنیا و مقامات و لذاتش نشوند، در تعبیری زیبا و فصیح و بلیغ، دنیا را مخاطب خود قرار داده و با او سخن می گوید و می فرماید: «ای دنیا! از من دور شو، افسارت را بر گردنت انداختم (و تو را رها ساختم) من از چنگال تو رهایی یافته ام و از دامت رسته ام و از لغزشگاه هایت دوری گزیده ام»; (إِلَیْکِ عَنِّی(1) یَا دُنْیَا فَحَبْلُکِ عَلَی غَارِبکِ(2) قَد انْسَلَلْتُ(3) مِنْ مَخَالِبکِ(4)، وَأَفْلَتُّ(5) مِنْ حَبَائِلِکِ(6)، وَاجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِی مَدَاحِضِکِ(7)).

امام(علیه السلام) در این عبارات کوتاه، دنیا را به چهار چیز تشبیه کرده، نخست به شتری که ممکن است پرشیر، جالب و جذاب باشد; ولی هنگامی که صاحبش می خواهد از آن صرف نظر کند و در چراگاه رهایش سازد، افسار او را بر پشت یا گردنش می افکند، او هم خود را آزاد می بیند از صاحبش دور می شود و در چراگاه به حال خود مشغول می گردد.

در تشبیه دوم او را به درنده ای تشبیه می کند که می خواهد با چنگال های خطرناکش صید خود را گرفته و پاره کند، می فرماید: من خود را از چنگال چنین حیوان درنده ای رها ساختم و دستش به من نخواهد رسید.

در تشبیه سوم به صیّادی تشبیه می کند که دام های خود را برای گرفتار ساختن صید گسترده است می فرماید: من این دام ها را شناخته ام و از آنها رسته ام و هرگز گرفتار آنها نیستم.

در تشبیه چهارم به پرتگاهی تشبیه می کند که لغزشگاه های فراوان دارد; لغزش های شهوات، مال و مقام، زن و فرزند و زرق و برق ها، می فرماید: من از آن لغزشگاه ها دوری جسته ام و به این ترتیب نه در دام و نه در چنگال و نه در پرتگاه های او افتاده ام.

آن گاه در ادامه سخن باز دنیا را مخاطب ساخته می فرماید: «کجایند آن اقوام پیشین که تو آنها را با بازیچه هایت فریب دادی؟ کجایند امت هایی که با زینت هایت آنها را فریفتی؟ (آری) آنها گروگان های قبورند و درون لحدها پنهان»; (أَیْنَ الْقُرُونُ الَّذینَ غَرَرْتِهِمْ بمَدَاعِبکِ(8)! أَیْنَ الاُْمَمُ الَّذینَ فَتَنْتِهِمْ بزَخَارِفِکِ! فَهَا هُمْ رَهَائِنُ(9) الْقُبُورِ، وَمَضَامِینُ(10) اللُّحُود(11)!).

این سخن برگرفته از آیات متعدّد قرآن است که به اقوام پیشین اشاره می کند; اقوامی که در گذشته صاحب قدرت بودند و دارای جاه و جلال و مکنت; ولی همگی بر اثر عصیان و گناه گرفتار عذاب الهی شدند و در زیر خاک ها مدفون گشتند به گونه ای که کمترین صدایی از آنها شنیده نمی شود. در آیه 98 سوره مریم می خوانیم: «(وَکَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِّنْ قَرْن هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِّنْ أَحَد أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً); چه بسیار اقوام (بی ایمان و گنهکاری) را که پیش از آنان هلاک کردم; آیا (اثری) از هیچ یک از آنها احساس می کنی؟ یا کمترین صدایی از آنها می شنوی».

در آیه 128 سوره طه می خوانیم: «(أَفَلَمْ یَهْد لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِّنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لآَیات لاُِولِی النُّهَی); آیا برای هدایت آنها کافی نیست که بسیاری از اقوام پیشین را (که طغیان و فساد کردند) هلاک نمودیم، در حالی که اینها در مسکن های (ویران شده) آنان راه می روند؟! به یقین در این امر، نشانه های روشنی برای خردمندان است».

مرحوم علاّمه شوشتری در اینجا داستان عبرت انگیزی از امالی مرحوم صدوق نقل کرده که خلاصه اش این است: ذوالقرنین از کنار قبرستانی می گذشت. پیرمردی را دید که در آنجا نشسته و چند جمجمه را از قبرها بیرون آورده و مرتباً آنها را وارسی می کند. ذوالقرنین تعجّب کرد، ایستاد و گفت: ای پیرمرد برای چه این جمجمه ها را وارسی می کنی؟ گفت: می خواهم جمجمه افراد صاحب مقام را از غیر صاحب مقام و غنی را از فقیر بشناسم; ولی مدت هاست که بررسی می کنم اما تاکنون نشناخته ام. ذوالقرنین احساس کرد نظرش به اوست و می گوید: فردا که به زیر خاک رویم همه یکسانیم.(12)

آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن با تعبیر حکیمانه و تکان دهنده ای دنیا را مخاطب ساخته می فرماید: «(ای دنیا) به خدا سوگند اگر تو شخصی قابل رؤیت و جسمی محسوس بودی حدود الهی را بر تو جاری می ساختم در مورد بندگانی که آنها را با آرزوها فریفتی و امت هایی که به هلاکت افکندی و سلاطینی که آنها را تسلیم مرگ کردی و در آبشخور بلا وارد ساختی; در آنجا که نه راه ورودی بود و نه راه خروج»; (وَاللهِ لَوْ کُنْتِ شَخْصاً مَرْئِیّاً، وَ قَالَباً حِسِّیّاً، لاََقَمْتُ عَلَیْکِ حُدُودَ اللهِ فِی عِبَاد غَرَرْتِهِمْ بالاَْمَانِیِّ، وَأُمَم أَلْقَیْتِهِمْ فِی الْمَهَاوِی(13)، وَمُلُوک أَسْلَمْتِهِمْ إِلَی التَّلَفِ، وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلاَءِ، إِذْ لاَ وِرْدَ(14) وَلاَ صَدَرَ(15)).

به یقین دنیا به معنای مجموعه مواهب مادّی است که نه قلب و اندیشه ای دارد و نه اراده و اختیاری، بلکه وسایلی است که می توان از آن برای نیل به سعادت بهره گیری کرد و یا برای غرق شدن در شقاوت به آن روی آورد. به علاوه چیزی نیست که بتوان حد الهی را بر او جاری کرد; ولی هدف مولا کنایه ای لطیف و تشبیهی ظریف است برای بیدار ساختن مغروران گم کرده راه و غافلان سر تا پا اشتباه تا بیدار شوند و به خود آیند و از سرگذشت پیشینیان عبرت گیرند و آینده خود را در آیینه تاریخ گذشته بخوانند.

این سخن در واقع برگرفته از قرآن مجید است که همین مطلب را به صورت دیگری دنبال می کند. و بارها در خطاب های خود همگان را به بررسی تاریخ اقوام پیشین که بر اثر غرور و غفلت گرفتار انواع بلاها شدند و خود و ثروتشان در زیر خاک ها مدفون گشتند فرا می خواند. در کلام خداوند می خوانیم: «(لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِّولِی الاَْلْباب); راستی در سرگذشت آنها عبرتی برای صاحبان اندیشه بود».(16)

در جای دیگر می فرماید: «(کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنّات وَعُیُون وَ زُرُوع وَ مَقام کَریم وَنَعْمَة کانُوا فیها فاکِهینَ کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرینَ فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَالاَْرْضُ وَما کانُوا مُنْظَرینَ); چه بسیار باغ ها و چشمه ها که به جای گذاشتند و کشتزارها و قصرهای پر ارزش و نعمت های فراوان دیگر که در آن غرق شادمانی بودند! این چنین بود (ماجرای آنان!) و ما این (نعمت ها) را میراث برای اقوام دیگری قرار دادیم نه آسمان و زمین، بر آنان گریست و نه به آنها مهلتی داده شد».(17)

آن گاه در ادامه همین سخن با چند تشبیه دیگر حال کسانی را که فریفته دنیا شدند و آنها را که از دام آن جستند و از زرق و برق آن رستند بیان می دارد می فرماید: «هیهات! هر کس در لغزشگاه هایت گام بگذارد می لغزد (و سقوط می کند) و کسی که بر امواج دریای تو سوار گردد غرق می شود (اما) کسی که از دام های تو کنار رود موفق و پیروز می گردد و آن کس که از دست تو سالم بماند از اینکه معیشت بر او تنگ شود نگران نخواهد شد (چرا که) دنیا در نظرش همچون روزی است که زوال یافته و پایانش فرا رسیده»; (هَیْهَاتَ! مَنْ وَطِئَ دَحْضَکِ(18) زَلِقَ(19)، وَمَنْ رَکِبَ لُجَجَکِ(20) غَرِقَ، وَمَنِ ازْوَرَّ(21) عَنْ حَبَائِلِکِ وُفِّقَ، وَالسَّالِمُ مِنْکِ لاَ یُبَالِی إِنْ ضَاقَ بهِ مُنَاخُهُ(22)، وَالدُّنْیَا عِنْدَهُ کَیَوْم حَانَ انْسلاَخُهُ).

امام(علیه السلام) در این بخش از کلام نورانیش مواهب مادّی دنیا را به سه چیز تشبیه می کند، نخست لغزشگاه هایی که هر زمان احتمال سقوط در آن دور از انتظار نیست، مقام های دنیا، ثروت ها و شهواتش همواره چنین است. اگر انسان کمی غفلت کند از حلال به حرام می غلطد و در چنگال هوا و هوس اسیر می شود.

دیگر اینکه دنیا را به دریای مواج خطرناکی تشبیه کرده که عبور از آن بسیار مشکل است و بسیار می شود که امواج هوا و هوس ها به قدری شدید و سنگین است که افراد را با خود می برد و غرق می کند.

در تشبیه سوم زرق و برق و زخارف دنیا را به دام هایی تشبیه می کند که اگر کسی بتواند خود را از آن برکنار دارد توفیق سعادت و قرب خدا رفیق او خواهد شد و همین اندازه که از آن به سلامت بگذرد برای او بزرگ ترین افتخار و پیروزی است، هرچند از نظر زندگی در سختی باشد.

سپس، دنیا را به روزی که در آستانه پایان گرفتن است و به اصطلاح همچون آفتاب لب بام است تشبیه فرموده، چرا که به قدری با سرعت می گذرد که به گفته شاعر:

طی نگشته روزگار کودکی پیری رسید *** از کتاب عمر ما فصل شباب افتاده است

در حدیثی که مرحوم کلینی در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است می خوانیم که فرمود: «اصْبرُوا عَلَی طَاعَةِ اللهِ وَتَصَبَّرُوا عَنْ مَعْصِیَةِ اللهِ فَإِنَّمَا الدُّنْیَا سَاعَةٌ فَمَا مَضَی فَلَیْسَ تَجِدُ لَهُ سُرُوراً وَلاَ حُزْناً وَمَا لَمْ یَأْتِ فَلَیْسَ تَعْرِفُهُ فَاصْبرْ عَلَی تِلْکَ السَّاعَةِ الَّتِی أَنْتَ فِیهَا فَکَأَنَّکَ قَد اغْتَبَطْتَ; بر اطاعت خداوند شکیبا باشید و از معصیت او خودداری کنید، زیرا دنیا ساعتی بیش نیست. آنچه گذشته نه سروری دارد و نه غمی (چرا که از دسترس انسان خارج شده است) و آنچه نیامده نمی دانی چگونه است، بنابراین ساعتی را که در آن هستی مراقب باش تا به سادگی از دست ندهی و از آن استفاده کنی به گونه ای که مردم بعد از مرگت غبطه تو را بخورند».(23)

آن گاه در پایان این بخش از نامه دنیا را مخاطب ساخته می فرماید: «(ای دنیا) از من دور شو به خدا سوگند من رام تو نخواهم شد تا مرا خوار و ذلیل سازی و زمام اختیارم را به دست تو نخواهم سپرد که به هر جا خواهی ببری»; (اعْزُبی(24) عَنِّی! فَوَاللهِ لاَ أَذلُّ لَکِ فَتَسْتَذلِّینِی، وَلاَ أَسْلَسُ(25) لَکِ فَتَقُودینِی).

تا کنون دیده نشده است که دنیا را به این گونه خطاب ها مخاطب سازد و او را به محاکمه ای شدید فرا خواند و سرانجام این چنین محکومش کند و خویش را از دام او رهایی بخشد.

آری تنها کسی می تواند این گونه دنیا را به محاکمه کشد و با این خطاب های کوبنده مخاطب سازد که دامن از دنیا برچیده باشد و در عین دسترسی به تمام راه های دنیا دست رد بر سینه او بزند و به هیچ قیمتی حاضر به تسلیم در برابر آن نباشد.

در ضمن این سخن پاسخی است به آنها که می گویند دنیا ما را بر چنین و چنان کاری مجبور ساخت. امام(علیه السلام) می فرماید: تا انسان تسلیم دنیا نشود او خوار و ذلیلش نمی کند و تا زمام اختیار خود را به دنیا نسپارد او را به سوی پرتگاه های گناه نمی کشاند. درست است که دنیا با زرق و برقش به انسان چشمک می زند و او را فرا می خواند; ولی هرگز کسی را مجبور به پیروی و تسلیم در برابر خود نمی کند درست شبیه آنچه قرآن مجید درباره شیطان می گوید: «(وَقالَ الشَّیْطانُ لَمّا قُضِیَ الاَْمْرُ إِنَّ اللهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِّنْ سُلْطان إِلاّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ); و هنگامی که کار (در صحنه قیامت) تمام می شود شیطان می گوید: خداوند به شما وعده حق داد; و من به شما وعده (باطل) دادم، و تخلّف کردم. من بر شما تسلّطی نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید، بنابراین من را سرزنش نکنید; و خود را سرزنش کنید».(26)


نکته:

طلاق دادن دنیا:

آنچه امام(علیه السلام) در این بخش از نامه خود درباره محاکمه دنیا بیان فرموده که ای دنیا اگر شخصی دیدنی و قالبی حسی داشتی، حدود خدا را در مورد کسانی که آنها را فریفتی بر تو جاری می ساختم، ما را به یاد حدیث پر معنای دیگری می اندازد که از امام(علیه السلام) نقل شده و نشان می دهد که در عالم مکاشفه دنیا به صورت زن زیبایی از زیبارویان معروف عرب در مقابل آن حضرت ظاهر شد در حالی که آن حضرت بیل به دست داشته و در نخلستان مشغول کار بوده است. امام(علیه السلام) می گوید: این زن بسیار زیبا رو به من کرد و گفت: ای پسر ابوطالب آیا  حاضری با من ازدواج کنی که تو را از این بیلی که در دست داری بی نیاز کنم و خزاین زمین را به تو نشان دهم و تا زنده ای حاکم بر جهان باشی و فرزندان تو هم بعد از تو چنین باشند؟ امام(علیه السلام) فرمود: تو کیستی که من از خانواده ات تو را خواستگاری کنم؟ گفت: من دنیا هستم. گفتم: برگرد همسری جز من برگزین. سپس همان بیل را به دست گرفتم و این اشعار را انشا کردم:

«لَقَدْ خَابَ مَنْ غَرَّتْهُ دُنْیَا دَنِیَّةٌ *** وَمَا هِیَ إِنْ غَرَّتْ قُرُوناً بنَائِل

أَتَتْنَا عَلَی زیِّ الْعَزیز بُثَیْنَةَ *** وَزینَتُهَا فِی مِثْلِ تِلْکَ الشَّمَائِلِ

فَقُلْتُ لَهَا غُرِّی سوَایَ فَإِنَّنِی *** عَزُوفٌ عَنِ الدُّنْیَا وَلَسْتُ بجَاهِل

وَمَا أَنَا وَالدُّنْیَا فَإِنَّ مُحَمَّداً *** أَحَلَّ صَرِیعاً بَیْنَ تِلْکَ الْجَنَادلِ

وَهَبْهَا أَتَتْنِی بالْکُنُوز وَدُرِّهَا *** وَأَمْوَالِ قَارُونَ وَمُلْکِ القَبَائِلِ

أَ لَیْسَ جَمِیعاً لِلْفَنَاءِ مَصِیرُهَا *** وَیَطْلُبُ مِنْ خُزَّانِهَا بالطَّوَائِلِ

فَغُرِّی سوَایَ إِنَّنِی غَیْرُ رَاغِب *** بمَا فِیکِ مِنْ مُلْک وَعِزّ وَنَائِل

فَقَدْ قَنِعَتْ نَفْسی بمَا قَدْ رُزقْتُهُ *** فَشَأْنَکِ یَا دُنْیَا وَأَهْلَ الْغَوَائِلِ

فَإِنِّی أَخَافُ اللهَ یَوْمَ لِقَائِهِ *** وَأَخْشَی عَذَاباً دَائِماً غَیْرَ زَائِل

آن کس که دنیای پست او را فریب دهد گرفتار خسران شود و اگر قرن ها انسان را فریب دهد به نتیجه نخواهد رسید.

دنیا به صورت بثَیْنة (دختر زیباروی عرب) به سوی من آمد و خود را با زینت های فراوان آراسته بود.

به او گفتم: به سراغ دیگری برو چرا که من از دنیا چشم پوشیدم و نادان نیستم.

مرا با دنیا چکار در حالی که محمّد (پیامبر بزرگ ما) سرانجام در میان سنگ ها و خاک ها مدفون شد.

به فرض که دنیا گنج ها و جواهرات و اموال قارون و حکومت قبایل را برای  من بیاورد.

آیا همه اینها سرانجام فانی نمی شود سپس از خازنان آنها حساب رسی نمی کنند؟

آری دیگری را فریب ده که من به تو علاقه ای ندارم. نه به حکومتت و نه به عزّتت و نه به مواهبت.

نفس من به آنچه به او روزی داده شده قانع است، پس ای دنیا به سراغ کسانی رو که حاضرند این بدبختی ها را بپذیرند.

من از لقای پروردگار در روز قیامت بیمناکم و از عذاب دایم و غیر زایل او ترسانم».(27)


پی نوشت:

1 . «إلَیْکَ عَنّی» جمله ای است که ظاهراً از دو جار و مجرور تشکیل شده در حالی که «إلَیْکَ» اسم فعل و به معنای «أبْعِدْ» یعنی دور شو است. این احتمال نیز هست که جمله ای دارای فعل مقدری که همان «اِرْجع» و «اَبْعِد» است باشد یعنی «اِرْجِعْ إلَیْکَ وأبْعِدْ عَنّی; از من دور شو و به سوی خود برگرد».

2 . «غارب» به معنای محلّی است که میان پشت و گردن شتر واقع است و به معنای گردن و آخرین نقطه پشت نیز آمده است.

3 . «اِنْسَلَلْتُ» از ریشه «سلّ» بر وزن «حلّ» به معنای کشیدن و خارج شدن به آرامی گرفته شده است.

4 . «مَخالب» جمع «مِخْلَب» بر وزن «منبر» به چنگال پرندگان و درندگان گفته می شود.

5 . «أفْلَتُّ» از ریشه «فَلْت» بر وزن «برف» به معنای رهایی یافتن است.

6 . «حَبائل» جمع «حِبالة» به معنای دام است.

7 . «مَداحِضْ» جمع «مَدْحَض» بر وزن «مرکز» به معنای لغزشگاه است.

8 . «مَداعِبْ» جمع «مَدْعَبَة» بر وزن «مکتبة» به معنای مزاح و شوخی است.

9 . «رَهائن» جمع رهینه به معنای گروگان است.

10 . «مَضامین» جمع «مضمون» در اصل به معنای جنینی است که در شکم مادر است. سپس به هر چیزی که در لا به لای چیز دیگری قرار گرفته اطلاق شده است.

11 . «اللُّحُود» جمع «لحد» بر وزن «مهد» به معنای شکافی است که در طرف پایین قبر ایجاد می کنند و میّت را در آن قرار می دهند.

12 . شرح نهج البلاغه مرحوم شوشتری، ج 6، ص 390 ; بحارالانوار، ج 12، ص 175.

13 . «الْمَهاوی» جمع «مَهوی» و «مَهواة» به معنای درّه است و به هر جای خطرناکی که انسان را در معرض هلاکت قرار می دهد اطلاق می شود.

14 . «وِرْد» در اصل به معنای وارد شدن بر کنار آب نهر است سپس به هرگونه ورود اطلاق شده است.

15 . «صَدَر» نقطه مقابل «وِرْد» یعنی خارج شدن از کنار آب است سپس به هر نوع خروج اطلاق شده است.

16 . یوسف، آیه 111.

17 . دخان، آیه 25-29.

18 . «دَحْض» به معنای لغزشگاه است.

19 . «زَلِق» از ماده «زَلْق» بر وزن «دلق» به معنای لغزیدن است.

20 . «لُجَج» جمع «لُجّه» بر وزن «حجه» به معنای بخش های عظیم و متلاطم دریاست.

21 . «اِزْوَرَّ» از ریشه «اِزْوِرار» به معنای کنار رفتن و انحراف از چیزی است و از ریشه زیارت گرفته شده است.

22 . «مَناخ» در اصل به معنای محلّی است که شتر در آنجا بر زمین می خوابد. سپس به هر محل استقرار اطلاق شده است.

23 . کافی، ج 2، ص 459، ح 21.

24 . «اعْزُبی» به معنای از من دور شو از ریشه «عُزُوب» بر وزن «غروب» به معنای دور شدن گرفته شده، به کسانی که ازدواج نکرده اند عزب گفته می شود، زیرا از زندگی خانوادگی دورند.

25 . «اَسْلَسُ» از ریشه «سلاسة» به معنای مطیع شدن و گاه به معنای آسان گشتن آمده است.

26 . ابراهیم، آیه 22.

27 . بحارالانوار، ج 72، ص 363.