[hadith]طُوبَی لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَی رَبِّهَا فَرْضَهَا وَ عَرَکَتْ بجَنْبهَا بُؤْسَهَا وَ هَجَرَتْ فِی اللَّیْلِ غُمْضَهَا، حَتَّی إِذَا غَلَبَ الْکَرَی عَلَیْهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا وَ تَوَسَّدَتْ کَفَّهَا، فِی مَعْشَرٍ أَسْهَرَ عُیُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادهِمْ وَ تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ وَ هَمْهَمَتْ بذکْرِ رَبِّهِمْ شفَاهُهُمْ وَ تَقَشَّعَتْ بطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ، "أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ". فَاتَّقِ اللَّهَ یَا ابْنَ حُنَیْفٍ، وَ لْتَکْفُفْ أَقْرَاصُکَ لِیَکُونَ مِنَ النَّارِ خَلَاصُکَ.[/hadith]

ای فرماندار! از شرکت در میهمانی های اشرافی بپرهیز!

امام(علیه السلام) در هفتمین و آخرین بخش از این نامه پر معنا توصیف بلیغی درباره انسان های کامل و به تعبیر دیگر «حزب الله» دارد، حضرت سه عمل و چهار صفت را برای آنها بیان می کند و می فرماید: «خوشا به حال آن کس که وظیفه واجب خود را در برابر پروردگارش انجام داده و مشکلات را با تحمل از میان برداشته و خواب را در (بخشی از) شب کنار گذارده و آن گاه که بر او غلبه کند روی زمین دراز کشد و کف دست را بالش خود کند (و مختصری استراحت نماید)»; (طُوبَی(1) لِنَفْس أَدَّتْ إِلَی رَبِّهَا فَرْضَهَا، وَ عَرَکَتْ(2) بجَنْبهَا بُؤْسَهَا(3) وَهَجَرَتْ فِی اللَّیْلِ غُمْضَهَا(4)، حَتَّی إِذَا غَلَبَ الْکَرَی(5) عَلَیْهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا وَ تَوَسَّدَتْ(6) کَفَّهَا).

اشاره به اینکه کسانی محبوب درگاه پروردگار هستند که به هنگام روز به انجام فرایض و تکالیف فردی و اجتماعی می پردازند و به هنگام شب با خدای خود خلوت می کنند و به در خانه او می روند و به راز و نیاز و مناجات می پردازند و هنگامی که خواب بر آنها غلبه می کند به استراحت مختصری قناعت می کنند آن هم نه در رختخواب های گران قیمت و بر بالش های نرم، بلکه بر زمین دراز می کشند و دست را بالش خود قرار می دهند.

اشاره به اینکه عابد کسی نیست که شب و روز در گوشه ای مشغول عبادت باشد. عابد کسی است که به هنگام روز به ادای فرایض فردی و اجتماعی می پردازد و شب هنگام به در خانه خدا می رود همان گونه که در حدیثی از امام سجاد(علیه السلام) آمده است که: «مَنْ عَمِلَ بمَا افْتَرَضَ اللهُ عَلَیْهِ فَهُوَ مِنْ أَعْبَد النَّاس; کسی که عمل به واجبات الهی کند عابدترین مردم است».(7)

همین معنا به صورت جامع تری در کلام پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آمده است: «یَا عَلِیُّ ثَلاَثٌ مَنْ لَقِیَ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ بهِنَّ فَهُوَ مِنْ أَفْضَلِ النَّاس مَنْ أَتَی اللهَ بمَا افْتَرَضَ عَلَیْهِ فَهُوَ مِنْ أَعْبَد النَّاس وَمَنْ وَرِعَ عَنْ مَحَارِمِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فَهُوَ مِنْ أَوْرَعِ النَّاس وَمَنْ قَنِعَ بمَا رَزَقَهُ اللهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَی النَّاس; پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) خطاب به امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می فرماید: یا علی کسی که خدا را در قیامت ملاقات کند در حالی که این سه کار را انجام داده باشد با فضیلت ترین مردم است: کسی که در صحنه محشر وارد شود در حالی که واجبات خود را انجام داده باشد عابدترین مردم است و کسی که از محرمات الهی بپرهیزد با تقواترین مردم است و کسی که به آنچه خدا به او داده است قانع باشد توانگرترین مردم است».(8)

جمله «افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا وَتَوَسَّدَتْ کَفَّهَا» اشاره به نهایت قناعت آنهاست که آنها انتظار ندارند در بسترهای نرم و راحت آسوده بخوابند; به علاوه چنین بسترهایی کمتر به انسان اجازه می دهد که سحرگاهان از خواب برخیزد و رو به درگاه خدا آورد.

آن گاه در ادامه این سخن می افزاید: «(این انسان) در زمره گروهی باشد که (این اوصاف را دارند:) خوف معاد خواب را از چشم هایشان ربوده و پهلوهایشان برای استراحت در خوابگاهشان قرار نگرفته و همواره لب هایشان آهسته به ذکر پروردگارشان مشغول است، بر اثر استغفارهای طولانی گناهانشان از میان رفته است»; (فِی مَعْشَر أَسْهَرَ(9) عُیُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادهِمْ، وَ تَجَافَتْ(10) عَنْ مَضَاجِعِهِمْ(11) جُنُوبُهُمْ، وَ هَمْهَمَتْ(12) بذکْرِ رَبِّهِمْ شفَاهُهُمْ، وَتَقَشَّعَتْ(13) بطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ).

این تعبیرات در واقع برگرفته از قرآن مجید است آنجاکه در اوصاف مؤمنان واقعی می فرماید: «(تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ); پهلوهایشان از بسترها دور می شود (و شبانگاه به پا می خیزند و رو به درگاه خدا می آورند) و پروردگار خود را با بیم و امید می خوانند و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند».(14)

در جای دیگر می فرماید: «(کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ وَبالاَْسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ); آنها کمی از شب را می خوابیدند و در سحرگاهان استغفار می کردند».(15)

در ادامه این سخن با استفاده از آیه ای از قرآن مجید این افراد را به عنوان حزب الله معرفی کرده می فرماید: «آنها «حزب الله»اند; بدانید «حزب الله» پیروزان و رستگارانند»; (أُولئِکَ حِزْبُ اللهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).(16)

سرانجام، امام(علیه السلام) نامه پربار و آموزنده خود را با این جمله که خطاب به عثمان بن حنیف و هدف همه انسان های طالب سعادت است پایان داده می فرماید: «بنابراین ای پسر حنیف از خدا بترس و باید همان قرص های نان تو، تو را از غیر آن (و شرکت در میهمانی های اشرافی) باز دارد تا سبب خلاصی تو از آتش دوزخ گردد»; (فَاتَّقِ اللهَ یَا ابْنَ حُنَیْف، وَلْتَکْفُفْ(17) أَقْرَاصُکَ، لِیَکُونَ مِنَ النَّارِ خَلاَصُکَ).

زیرا آلوده آن گونه میهمانی ها و سفره ها شدن که گرسنگان هرگز به آن راه ندارند و مدعوین آن تنها اشراف و ثروتمندانند و غالباً آلوده به مال حرام، تو را از یاد خدا و قیامت و از یاد محرومان دور می سازد و بار سنگین گناه را بر دوش تو می نهد و سبب گرفتاری تو در قیامت می شود.

در تاریخ مروج الذهب آمده است که روزی «شریک بن عبد الله» بر «مهدی عباسی» وارد شد. مهدی به او گفت: باید یکی از سه کار را بپذیری! شریک سؤال کرد: آن سه کار چیست؟ گفت: یا باید منصب قضاوت را از طرف من بپذیری یا به فرزندانم تعلیم دهی و حدیث بیاموزی و یا لا اقل یک وعده غذا مهمان من باشی. شریک فکری کرد و گفت: از همه ساده تر یک وعده میهمان بودن است. مهدی عباسی او را نزد خود نگه داشت و به آشپز خود دستور داد که انواعی از غذاهای لذیذ مغز که با شکر مخصوص و عسل تهیّه می شد برای او فراهم سازد.

هنگامی که شریک آن غذای چرب و شیرین را خورد سرآشپز خلیفه گفت این پیرمرد بعد از این غذا روی سعادت نخواهد دید. فضل بن ربیع (وزیر مهدی) گفت: اتفاقاً همین گونه شد; شریک بعد از این داستان، هم تعلیم اولاد خلیفه را به عهده گرفت و هم منصب قضا را پذیرفت و جالب اینکه روزی شریک با مسئول پرداخت امور مالی گفت وگو کرد و از کمبود حقوق خود شکایت داشت. مسئول امور مالی گفت: مگر خیال می کنی به ما مال التجاره ای فروختی که این گونه طلب کاری می کنی؟ شریک گفت: آری به خدا سوگند از مال التجاره گران بهاتر به شما فروختم من دینم را به شما فروختم.(18)

آری ممکن است لقمه چرب و لذیذ حرام، آثار عجیبی در انسان بگذارد. اگر شریک عاقلانه با این مسأله برخورد می کرد و تنها تعلیم فرزندان خلیفه را بر عهده می گرفت، ای بسا ممکن بود آنها را به حقیقت اسلام آشنا سازد و از ظلم و ستم آنها در آینده بکاهد.


نکته ها:

  1. زهد در عین بهره گیری از مواهب الهی:

با مطالعه دقیق این نامه پرسش پیش می آید که آیا استفاده کردن از سفره های رنگین و نعمت های گوناگون الهی از دیدگاه اسلام ممنوع است یا مجاز و آیا میان زهد اسلامی و بهره گیری از مواهب پروردگار تضادی وجود دارد؟ سخن در این زمینه بسیار است. فشرده و عصاره آن را می توان چنین بیان کرد:

روایات زیادی داریم که تشویق به زهد می کند و می گوید: «اَلزَّهادَةُ فِی الدُّنْیا لَیْسَتْ بتَحْریمِ الْحَلالِ وَلا إزالَةِ الْمالِ وَلکِنَّ الزَّهادَةَ فِی الدُّنْیا أنْ لا تَکُونَ بما فی یَدَیْکَ أوْثَقُ مِمَّا فِی یَد اللهِ; زهد در دنیا به این نیست که حلال را بر خود حرام کنی و اموال خویش را ضایع گردانی; ولی زهد در دنیا این است که به آنچه داری بیش از آنچه نزد خداست دلبسته نباشی».(19)

در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نقل شده است: «الزَّهَادَةُ قِصَرُ الاَْمَلِ وَالشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَالتَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِم; زهد، کوتاه کردن دامنه آرزوها و شکر هنگام برخورداری از نعمت ها و پرهیزکاری در برابر حرام هاست».(20)

در حدیث دیگری از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «ثَلاَثَةُ أَشْیَاءَ لاَ یُحَاسبُ اللهُ عَلَیْهَا الْمُؤْمِنَ طَعَامٌ یَأْکُلُهُ وَثَوْبٌ یَلْبَسُهُ وَزَوْجَةٌ صَالِحَةٌ تُعَاوِنُهُ وَتُحْصِنُ فَرْجَهُ; سه چیز است که خداوند روز قیامت مؤمن را بر آن محاسبه نمی کند: غذایی که آن را می خورد و لباسی که می پوشد و همسر صالحی که او را کمک می کند و از آلودگی به گناه حفظ می نماید».(21)

از این روایت معلوم می شود که استفاده از این مواهب منافاتی با زهد ندارد و همچنین آیات و روایات دیگر که ذکر همه آنها در خور کتابی مستقل است.

اما در برابر اینها، در روایاتی می خوانیم که توصیه به ترک لذات دنیا شده و ترک استفاده مشروع از مواهب گسترده الهی نیز نیکو شمرده شده است. از جمله:

در حدیث معروفی می خوانیم که علی(علیه السلام) در شب شهادت خود بعد از آنکه به نان و نمک افطار کرد و از آنچه غیر از آن در سفره بود صرف نظر فرمود، خطاب به دخترش چنین گفت: «یَا بُنَیَّة مَا مِنْ رَجُل طَابَ مَطْعَمُهُ وَمَشْرَبُهُ وَمَلْبَسُهُ إِلاَّ طَالَ وُقُوفُهُ بَیْنَ یَدَیِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ; دخترم هیچ کس نیست که از طعام خوب و نوشیدنی گوارا و لباس نیکو استفاده کند مگر اینکه روز قیامت در پیشگاه خداوند عزّوجلّ مدت زیادی برای حساب باید بایستد».(22)

در حدیث دیگری که در کنز العمال از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نقل شده، آمده است: «فِی حَلالِها حِسابٌ وفِی حَرامِها عِقابٌ، فَدَعِ الْحَلالَ لِطُولِ الْحِساب وَدَعِ الْحَرامَ لِطُولِ الْعَذاب; در حلال دنیا حساب و در حرامش عقاب است، بنابراین از پاره ای از حلال ها به موجب طول حساب صرف نظر کنید و از حرام به سبب طول عذاب چشم بپوشید».(23)

به نظر می رسد جمع میان این آیات و روایات به یکی از طرق زیر است:

  1. استفاده از مواهب الهی حکمی است عام و روی آوردن به زهد حکمی است برای خواص.

  2. روایات زهد برای این است که روی آیات و روایات بهره گیری از نعمت های مادّی تأثیر بگذارد و از افراط و فرو رفتن در آن بکاهد; مبادا مردم غرق در لذات شوند و راه افراط را بپویند.

  3. پیشوایان دین و اسوه ها و قدوه ها باید زندگی خود را همچون زندگی ضعفای امّت قرار دهند تا سختی معیشت، زیاد آنها را آزار ندهد.

  4. پوییدن راه زهد آرامش روحی به همه حتی غیر پیشوایان می دهد، چرا که غرق ناز و نعمت بودن در حالی که دیگران در زحمتند روح را آزار می دهد و از نظر عاطفی ناپسند است.

  5. با توجّه به اینکه حلال حساب دارد، گروهی زندگی ساده را بر زندگی مرفه ترجیح می دهند تا طول وقوف در عرصه قیامت برای حساب نداشته باشند.

درباره حقیقت زهد و جمع میان این دستور اسلامی و برخورداری از مواهب الهی که در آیات و روایات به آن اشاره شده است، در ذیل خطبه 81، جلد سوم همین کتاب نیز بحث هایی آمده است. همچنین می توانید به کتاب دائرة المعارف فقه مقارن، جلد دوم، «بحث زهد و شکوفایی اقتصادی» مراجعه کنید.

  1. افزون بر همه گرایش به زهد و چشم پوشی از پاره ای لذات مادّی یکی از عوامل پرورش روح و تزکیه نفوس است، همان گونه که در بحث ریاضت نفس در شرح همین نامه آمده است.

  2. حزب الله کیانند؟

آنچه امام(علیه السلام) در پایان این نامه درباره حزب الله بیان فرموده برگرفته از آیات قرآن مجید است. این تعبیر در دو آیه از قرآن مجید آمده نخست در آیه 56 سوره مائده است که می فرماید: «(وَمَنْ یَتَوَلَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ); و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و افراد با ایمان(24) را بپذیرند (پیروزند;) زیرا حزب خدا (گروه خداپرستان) پیروزند».

در این آیه پذیرش ولایت الهی و اولیای الهی از اوصاف حزب الله شمرده شده است.

در آیه 22 سوره مجادله نیز می فرماید: «(لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ باللهِ وَالْیَوْمِ الآْخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فی قُلُوبهِمُ الاْیمانَ وَأَیَّدَهُمْ برُوح مِنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنّات تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ); هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و پیامبرش دوستی کنند، هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند; آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دل هایشان نوشته و با روحی از ناحیه خود آنها را تأیید فرموده، و آنها را در باغ هایی بهشتی وارد می کند که نهرها از پای درختانش جاری است. جاودانه در آن می مانند; خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند; آنها «حزب الله»اند; بدانید «حزب الله» پیروزان و رستگارانند».

در آیه نخست همان گونه که اشاره شد حزب الله به عنوان ولایت پذیری خدا و اولیای الهی وصف شده اند و در این آیه با وصف «بغْض فی الله» و عداوت با دشمنان حق معرفی شده اند. از مجموع این دو آیه، مسأله «حُبّ فی الله» و «بُغْض فی الله» به عنوان اوصاف آنها استفاده می شود. آنچه امام(علیه السلام) در این نامه آورده که حزب الله را به عنوان سحرخیزان و شب زنده داران و عابدان و زاهدان معرفی کرده در واقع با آنچه در قرآن آمده است لازم و ملزوم یکدیگرند.


پی نوشت:

1 . «طُوبی» مؤنث «اَطْیب» است و مفهوم گسترده ای دارد که پاکیزه ترین و بهترین همه نیکی ها را شامل می شود و در این گونه موارد شبیه دعاست که برای افرادی گفته می شود.

2 . «عَرَکَت» از ریشه «عَرْک» بر وزن «أرک» در اصل به معنای مالش دادن است سپس به تأثیرگذاری بر هر چیزی که در نتیجه نابود شود و از بین رود اطلاق شده است.

3 . «بُؤس» به معنای هرگونه ناراحتی در مقابل نعمت و راحتی است.

4 . «غُمْض» این واژه از «غُموض» گرفته شده که به معنای چشم پوشی و دیده بر هم نهادن و مخفی شدن است سپس به حالت خواب که انسان در آن حالت دیده بر هم می نهد اطلاق شده و در جمله بالا همین معنا اراده شده است.

5 . «کَرَی» به معنای خواب و خوابیدن است.

6 . «توسّد» از ریشه «وسادة» به معنای بالش گرفته شده است.

7 . کافی، ج 2، ص 84، روایت 7.

8 . من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 358، ح 5762.

9 . «أسْهَرَ» از ریشه «سَهَر» بر وزن «سفر» به معنای بیدار ماندن است.

10 . «تَجافَتْ» از ریشه «تَجافی» به معنای دوری گزیدن گرفته شده و ریشه اصلی آن «جفاء» به معنای دوری کردن است.

11 . «مَضاجِع» جمع «مضجع» به معنای خوابگاه است.

12 . «هَمْهَمَتْ» از ریشه «هَمْهَمة» به معنای سخن گفتن آهسته است.

13 . «تَقَشَّعَتْ» از ریشه «تَقَشَّع» بر وزن «توقع» به معنای از میان رفتن و پراکنده شدن است از ریشه «قَشْع» بر وزن «مشق» به معنای بر طرف ساختن گرفته شده است.

14 . سجده، آیه 16.

15 . ذاریات، آیه 17 و 18.

16 . مجادله، آیه 22.

17 . «وَلْتَکْفُفْ» از ریشه «کفّ» به معنای بازداشتن گرفته شده; ولی در بسیاری از نسخ نهج البلاغه و شروح آن «وَلْتَکْفِکَ» از ریشه «کفایت» آمده است; یعنی قرص های نان تو برای تو کافی باشد و به سراغ سفره های رنگین نروی.

18 . مروج الذهب، ج 3، 310.

19 . این سخن از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در سنن ترمذی، ص 2443 آمده. این حدیث در وسائل الشیعة ج 11، ص 315، حدیث 13 بابُ اِسْتحباب الزُّهْد فِی الدُّنْیا وَحَدَّ الزُّهْد از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است.

20 . نهج البلاغه، خطبه 81.

21 . بحارالانوار، ج 79، ص 299.

22 . همان مدرک، ج 42، ص 276.

23 . کنزالعمال، ح 8566 .

24 . مؤمنان در اینجا به قرینه آیه قبل اشاره به امیرمؤمنان علی(علیه السلام) است که آیه ولایت و بخشیدن خاتم در حال رکوع در شأن آن حضرت نازل شده است.