[hadith]وَ إِیَّاکَ أَنْ تَغْتَرَّ بمَا تَرَی مِنْ إِخْلَاد أَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا وَ تَکَالُبهِمْ عَلَیْهَا، فَقَدْ نَبَّأَکَ اللَّهُ عَنْهَا وَ [نَعَتَتْ لَکَ نَفْسَهَا] نَعَتْ هِیَ لَکَ عَنْ نَفْسهَا وَ تَکَشَّفَتْ لَکَ عَنْ مَسَاوِیهَا، فَإِنَّمَا أَهْلُهَا کِلَابٌ عَاوِیَةٌ وَ سبَاعٌ ضَارِیَةٌ، یَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَی بَعْضٍ وَ یَأْکُلُ عَزیزُهَا ذَلِیلَهَا وَ یَقْهَرُ کَبیرُهَا صَغِیرَهَا، نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ وَ أُخْرَی مُهْمَلَةٌ، قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا وَ رَکِبَتْ مَجْهُولَهَا، سُرُوحُ عَاهَةٍ بوَادٍ وَعْثٍ، لَیْسَ لَهَا رَاعٍ یُقِیمُهَا وَ لَا مُسیمٌ یُسیمُهَا، سَلَکَتْ بهِمُ الدُّنْیَا طَرِیقَ الْعَمَی وَ أَخَذَتْ بأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَی، فَتَاهُوا فِی حَیْرَتِهَا وَ غَرِقُوا فِی نِعْمَتِهَا وَ اتَّخَذُوهَا رَبّاً فَلَعِبَتْ بهِمْ وَ لَعِبُوا بهَا وَ نَسُوا مَا وَرَاءَهَا. رُوَیْداً، یُسْفِرُ الظَّلَامُ کَأَنْ قَدْ وَرَدَتِ الْأَظْعَانُ، یُوشکُ مَنْ أَسْرَعَ أَنْ یَلْحَقَ. وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ مَنْ کَانَتْ مَطِیَّتُهُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ فَإِنَّهُ یُسَارُ بهِ وَ إِنْ کَانَ وَاقِفاً، وَ یَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَ إِنْ کَانَ مُقِیماً وَادعا.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 67-59

لغات:

أخلدَ إلی کذا: به او مربوط است. 

تکالُب: حمله بر یکدیگر. 

مَساوی: عیبها

 ضراوة: زیر نظر گرفتن شکار و حمله بر او. 

مُعقّله: دربند

مجهول و مجهل: کوره راهی که هیچ نشانه ای در آن نیست. 

وادٍ وَعثٍ: شنزار وسیعی که پای انسان و حیوان بر روی آن استوار نماند (بلکه در آن فرو رود)

المُسیم: شبان

شرح:

پنجم: او را از گول خوردن به دلیل دلبستگی اهل دنیا به دنیا و خصومت و ستیز بر سر دنیا، منع کرده است 

و هشدار داده است او را که سزاوار نیست او چنین گول و فریبی بخورد. این مطالب به صورت قیاسات مضمر آمده است: عبارت: فقد نبّأک اللّه، تا: عنها، صغرای قیاس اوّل است، مثل قول خدای تعالی: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ» که در چند مورد از قرآن مجید آمده است و قول خدای متعال: «إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ». 

و گفته امام علیه السلام «و نعت لک نفسها» - یعنی: دنیا خود را برای تو معرّفی کرده است- صغرای قیاس دوم است، و به صیغه مذکر نعت نیز نقل کرده اند، به این معنی که خداوند دنیا را برای او معرّفی کرده است، و معنای توصیف دنیا خودش را، همان تعریف به زبان حال است، با این بیان که آنجا محلّ غم و اندوهها و گرفتاری و بیماریهای و سرای هر مصیبت و منزلگاه هر شرّ و فتنه است. 

و گفتار امام (ع): «و انّما اهلها...»، صغرای قیاس سوم است. 

کبرای مقدّر در قیاس اوّل چنین است: و هر کس را که خدای متعال از آن این چنین خبر دهد شایسته نیست فریب او را بخورند. تقدیر کبرای قیاس دوم این طور است: و هر کسی که خود را چنین معرّفی کند نباید گول او را خورد. و تقدیر کبرا در قیاس سوّم این است: و هر کس چنان باشد سزاوار نیست که فریب عمل او را بخورند. 

بدان که امام (ع) در این دو مثل به تقسیم بندی مردم دنیا اشاره فرموده است که آنها به لحاظ قوای غضب و شهوت و پیروی از آن دو به دو دسته تقسیم می شوند: یعنی بعضی از مردم دنیا از قوه غضب خود پیروی می کنند و به خواست آن جامه عمل می پوشانند، و بعضی دیگر از قوه شهوت خود پیروی می نمایند او را لجام گسیخته به حال خود رها کنند و از هدف خلقت خود غفلت ورزند، و برای دسته اوّل به سگان پارس کننده و درندگان در پی طعمه، مثل زده است و به مطابقت مثل به مورد تشبیه، وسیله جمله: یهرّ- فریاد می کند- تا کلمه: صغیرها -کوچکشان- اشاره فرموده است. و صفت فریاد برآوردن، استعاره است برای درآویختن مردم دنیا با یکدیگر بر سر دنیا، و همچنین لفظ: اکل (خوردن) کنایه از غلبه بعضی بر بعضی دیگر است.

و برای دسته دوم، به چهارپایان مثل زده است به لحاظ غفلت آنها همچون چهارپایان از هدف اصلی، آن گاه اینان -دسته دوم- را بر دو قسم تقسیم کرده است: بسته و رها و لفظ، معقّله (بسته) را عاریه آورده است از کسانی که به ظاهر امور شرع و امام عادل تمسّک جسته اند، پس وی آنان را پایبند به دیانت فرموده و بدین وسیله از رها گذاشتن در پیروی از خواستهای نفس و فرو رفتن در آنها مانع شده است، هر چند خود آنان اسرار شریعت را ندانسته اند، بنا بر این، آنان در حقیقت همانند گوسفندانی هستند که چراننده، آنها را بسته است. و به وسیله کلمه: مهملة (رها) اشاره کرده است به کسانی که در پیروی از خواستهایشان، رهایند و از فرمان امام خود بیرون رفته، به اوامر او پای بند نشده اند پس آنان همچون چهارپایانی رها و بی لجامند. و به وجه شبه با این عبارت اشاره کرده است: کسانی که خودشان را گم کرده اند... تا آخر. و احتمال دارد مقصود از عقول، همان عقل جمع عقال باشد، پس ضمّه اشباع شده، قلب به واو شده است به پیروی از کلمه مجهولها. و احتمال دارد که مقصود از آن «جمع عقل» به معنی پناهگاه باشد، یعنی این که خواستهای نفسانی، آن کسانی را که به دنیا پناه ببرند و آن را پیشوای خود قرار دهند، تباه می سازد. 

وجه تطبیق این مثل آن است که این دسته از مردم در سود نجستن از عقلها و اعتمادشان به خواستهای ناهنجار و سرگرمی آنها به تمایلات دنیوی، در حالی که پی اخلاق ناپسند و آلودگیهای هوی و هوس هستند، پیشوایی ندارند تا آنها را بر اطاعت خدا، در راه هدایت به مکارم اخلاق رهنمود باشد، آنان مانند چهارپایان رها شده ای هستند که فاقد عقلند و سر به بیابان می گذارند در حالی که افسار گسسته و حیران در بیابان وحشتناکی سرگردانند بدون آن که شبانی باشد تا از آنها مراقبت کند و آنها را به چراگاه ببرد و بعضی گفته اند: سروح آفة، صحیح است، یعنی آفتی را چریده است که از امکان بهره برداری خارج شده است و این روایت بدرستی و حقیقت نزدیکتر است. 

مقصود از راههای نابینایی، راههای نادانی و روشهای باطل است که هیچ کس در آنها راه به جایی نمی برد، همان طوری که نابینا راه را نمی یابد. در سخنان امام سلوک اهل دنیا به دنیا، نسبت داده شده است، از آن جهت که دنیا باعث فریب و غفلت آنان از آینده شان می گردد. 

و همچنین عبارت چشمهایشان را از دیدن نشانه هدایت پوشانده است، یعنی دیدگان عقلشان را از جایگاههای هدایت که همان نشانه های خداوند و منزلگاههای حرکت به سوی خداست، پوشانده است. و سرگردان ماندن آنها در دنیا اشاره است به گمراهی ایشان از راههای حقّ. و کلمه غرق شدن را به اعتبار تسلّط نعمتهای دنیا بر عقول مردم و در اختیار گرفتن آنان، استعاره آورده است، همان طوری که آب بر شخص غرق شده تسلّط می یابد. 

همچنین عبارت: آن را پروردگار خود قرار داده اند استعاره است به اعتبار خدمت مردم به دنیا، پس دنیا با آنان بازی می کند، چون آنان بندگان او هستند، و آنها با دنیا بازی می کنند، زیرا بدون این که سودی ببرند سرگرم آن هستند، و آنچه را که شایسته تر به انجام است، ترک کرده اند، و ماورای دنیا (رستاخیز) را که به خاطر آن آفریده شده اند فراموش کرده اند. 

بخش بعد مشتمل بر سفارش نسبت به لطایفی از حکمت عملی و مکارم اخلاقی است که امور مربوط به معاش و معاد به وسیله آنها سر و سامان می یابد، و در صدر همه آنها توجّه دادن بر ضرورت مرگ را قرار داده تا بر آن اساس آنچه را که می خواهد از موارد نصیحت و حکمت، سفارش و توصیه نماید. و آن هشدار به دو مطلب است. اوّل آن که انسان در تمام مدّت عمرش در حال سفر به جانب آخرت است، و این سفر با مرکب های سواری محسوس و در راههای محسوس نمی باشد، بلکه مرکب این سفر، شب و روز است، و لفظ مطیّه (مرکب سواری) را استعاره از شب و روز آورده است از این رو که آن دو اجزای اعتباری زمان هستند، و در پی یکدیگر می آیند و با پایان گرفتن این اجزاء، زمان پایان می گیرد، و شخص بر حسب اجزای زمانی در جایگاههایی قرار می گیرد که مدّتش برای او تعیین شده است تا این دنیا پایان می گیرد و سفر آخرت آغاز می شود، همان طور که انسان در دنیا منازلی را طی می کند تا به سر منزل می رسد، همچنین در سخن امام (ع)، المسافة، استعاره است از مدّت مشخّصی که در دنیا زندگی می کند، از این رو که گذشت زمان نسبت به انسان گذشت اعتباری است، هر چند که او به نحو متعارف ایستاده باشد، فاصله اش را تا لحظه اجل سوار بر آن مرکبها- با این که او آرام و برقرار و در حالت آرامش حسّی است- طیّ می کند.