[hadith]وَ إِیَّاکَ أَنْ تَغْتَرَّ بمَا تَرَی مِنْ إِخْلَاد أَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا وَ تَکَالُبهِمْ عَلَیْهَا، فَقَدْ نَبَّأَکَ اللَّهُ عَنْهَا وَ [نَعَتَتْ لَکَ نَفْسَهَا] نَعَتْ هِیَ لَکَ عَنْ نَفْسهَا وَ تَکَشَّفَتْ لَکَ عَنْ مَسَاوِیهَا، فَإِنَّمَا أَهْلُهَا کِلَابٌ عَاوِیَةٌ وَ سبَاعٌ ضَارِیَةٌ، یَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَی بَعْضٍ وَ یَأْکُلُ عَزیزُهَا ذَلِیلَهَا وَ یَقْهَرُ کَبیرُهَا صَغِیرَهَا، نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ وَ أُخْرَی مُهْمَلَةٌ، قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا وَ رَکِبَتْ مَجْهُولَهَا، سُرُوحُ عَاهَةٍ بوَادٍ وَعْثٍ، لَیْسَ لَهَا رَاعٍ یُقِیمُهَا وَ لَا مُسیمٌ یُسیمُهَا، سَلَکَتْ بهِمُ الدُّنْیَا طَرِیقَ الْعَمَی وَ أَخَذَتْ بأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَی، فَتَاهُوا فِی حَیْرَتِهَا وَ غَرِقُوا فِی نِعْمَتِهَا وَ اتَّخَذُوهَا رَبّاً فَلَعِبَتْ بهِمْ وَ لَعِبُوا بهَا وَ نَسُوا مَا وَرَاءَهَا. رُوَیْداً، یُسْفِرُ الظَّلَامُ کَأَنْ قَدْ وَرَدَتِ الْأَظْعَانُ، یُوشکُ مَنْ أَسْرَعَ أَنْ یَلْحَقَ. وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ مَنْ کَانَتْ مَطِیَّتُهُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ فَإِنَّهُ یُسَارُ بهِ وَ إِنْ کَانَ وَاقِفاً، وَ یَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَ إِنْ کَانَ مُقِیماً وَادعا.[/hadith]

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن هشدار دیگری به فرزندش می دهد که فریب کارهای دنیاپرستان را نخورد که آنها همچون حیوانات درنده اند; می فرماید: «و سخت بر حذر باش که دلبستگی ها و علاقه شدید دنیاپرستان به دنیا و حمله حریصانه آنها به دنیا، تو را نفریبد و مغرور نسازد»; (وَإِیَّاکَ أَنْ تَغْتَرَّ بمَا تَرَی مِنْ إِخْلاَد(1) أَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا، وَتَکَالُبهِمْ(2) عَلَیْهَا).

آن گاه به ذکر دو دلیل برای این سخن پرداخته می فرماید: «زیرا خداوند تو را از وضع دنیا آگاه ساخته و نیز دنیا خودش از فنا و زوالش خبر داده و بدی هایش را برای تو آشکار ساخته است»; (فَقَدْ نَبَّأَکَ اللهُ عَنْهَا وَنَعَتْ(3) هِیَ لَکَ عَنْ نَفْسهَا، تَکَشَّفَتْ لَکَ عَنْ مَسَاوِیهَا).

آیات متعدّدی در قرآن مجید درباره بی اعتباری دنیا دیده می شود از جمله: (وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بهِ نَباتُ الاَْرْضِ فَأَصْبَحَ هَشیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَکانَ اللهُ عَلی کُلِّ شَیْء مُّقْتَدراً); (ای پیامبر) زندگی دنیا را برای آنان به آبی تشبیه کن که از آسمان فرو می فرستیم و به وسیله آن گیاهان زمین (سرسبز می شود و) در هم فرو می رود. اما (بعد از مدتی) می خشکد به گونه ای که بادها آن را به هر سو پراکنده می کنند; و خداوند به هرچیز تواناست».(4)

این مثال برای کسانی است که مراحل مختلف عمر خود (کودکی و جوانی و پیری) را طی می کنند; ولی بسیارند کسانی که چنین امری نصیبشان نمی شود و در مراحل ابتدایی یا میانی به دلایل مختلفی چشم از جهان برمی بندند.

اینکه می فرماید: دنیا ناپایداری و بی اعتباری خود را برای تو شرح داده، منظور به زبان حال است که تعبیر گویای آن در کلام دیگری از امام(علیه السلام) آمده است; آن گاه که دید انسان غافل یا ریاکاری به مذمت دنیا پرداخته و از فریبندگی دنیا سخن می گوید، امام(علیه السلام) می فرماید: «أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا الْمُغْتَرُّ بغُرُورِهَا الْمَخْدُوعُ بأَبَاطِیلِهَا... مَتَی غَرَّتْکَ أَ بمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبلَی أَمْ بمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَی; ای کسی که دنیا را نکوهش می کنی و خودت فریفته دنیا شده ای و اباطیل دنیا تو را فریفته... چه زمان دنیا تو را فریب داده (و با چه وسیله ای) آیا به استخوان های پوسیده پدرانت در زیر خاک و یا خوابگاه مادرانت (در درون قبرها)».(5)

به گفته شاعر عرب:

هِیَ الدُّنْیا تَقُولُ لِمَنْ عَلَیْها *** حَذارِ حَذارِ مِنْ بَطْشی وَفَتْکی

فَلا یَغْرُرُکُمْ حُسْنُ ابْتِسامی *** فَقُولی مُضْحِکٌ وَالْفِعْلُ مُبْکی

«دنیا با صراحت و آشکارا به اهلش می گوید: برحذر باشید برحذر باشید از حمله و مرگ غافلگیرانه من. تبسم های طولانی من شما را نفریبد، سخنانم خنده آور است و اعمالم گریه آور».(6)

آری زرق و برق دنیا نشاط آور است; ولی هنگامی که به عمق آن دگرگونی ها، بی وفایی ها و ناپایداری های آن بیندیشیم چیزی جز گریه نخواهد داشت.

آن گاه امام(علیه السلام) در یک تقسیم بندی حساب شده، اهل دنیا را به چهار گروه تقسیم می کند و می فرماید: «جز این نیست که دنیاپرستان همچون سگ هایی هستند که پیوسته پارس می کنند (و برای تصاحب جیفه ای بر سر یکدیگر فریاد می کشند) یا درندگانی که در پی دریدن یکدیگرند، در برابر یکدیگر می غرند، و زوزه می کشند، زورمندان، ضعیفان را می خورند و بزرگ ترها کوچک ترها را مغلوب می سازند یا همچون چهارپایانی هستند که دست و پایشان (به وسیله مستکبران) بسته شده (و بردگان سرسپرده آنهایند) و گروه دیگری همچون حیواناتی هستند رها شده در بیابان (شهوات)»; (فَإِنَّمَا أَهْلُهَا کِلاَبٌ عَاوِیَةٌ(7)، وَسبَاعٌ ضَارِیَةٌ(8)، یَهِرُّ(9) بَعْضُهَا عَلَی بَعْض، وَیَأْکُلُ عَزیزُهَا ذَلِیلَهَا، وَیَقْهَرُ کَبیرُهَا صَغِیرَهَا، نَعَمٌ(10) مُعَقَّلَةٌ(11)، وَأُخْرَی مُهْمَلَةٌ(12)).

به راستی تقسیمی است بسیار جالب و دقیق، زیرا:

گروهی از مردم دنیا همچون سگانی هستند که کنار جیفه ای آمده اند و هرکدام سعی دارد جیفه را در اختیار خود بگیرد، پیوسته بر دیگری فریاد می زند و با فریادش می خواهد او را از جیفه دور سازد. نمونه روشن آن همان ثروتمندان از خدا بی خبری هستند که پیوسته سعی دارند ثروت بیشتری را تصاحب کنند و دیگران را از آن دور سازند; گاه بر سر آنها فریاد می کشند گاه به دادگاه ها متوسل می شوند و از طریق وکلای مزدور و پرونده سازی به تملک اموال دیگران می پردازند. در میان دولت ها نیز گاه چنین رقابت هایی وجود دارد که از طریق جنگ سرد و تبلیغات پرحجم دروغین سعی می کنند بازارهای مصرف دنیا را در اختیار خود بگیرند.

گروهی از مردم دنیا که نمونه آن در عصر ما دولت های نیرومند و زورگو هستند (یا ثروتمندانی که از آنها پشتیبانی می کنند) پیوسته در رقابتی ناسالم تلاش و کوشش می کنند که منابع ثروت را از چنگال یکدیگر بربایند و برای رسیدن به مقصود خود گاه جنگ های خونینی به راه بیندازند که هزاران انسان بی گناه در آن به خاک و خون کشیده می شوند و شهرها و آبادی ها را ویران می سازند. آری این گرگانِ خون خوار بر سر جیفه دنیا پیوسته می غرند و زوزه می کشند و آنها که نیرومندترند ضعیفان را پایمال می کنند و آنها که بزرگ ترند کوچک ترها را نابود می سازند.

بنابراین گروه سوم گروه بی دست و پایی هستند که برای تحصیل متاع دنیا به هر ذلتی تن در می دهند و اسیر و برده جهان خواران می شوند در حالی که گروه چهارم همچون حیوانات سرکشی هستند که در بیابان به هر سو می روند و به تعبیر امام(علیه السلام) در ادامه این سخن: «عقل خود را گم کرده (و راه های صحیح را از دست داده اند)و در طرق مجهول و نامعلوم گام گذارده اند آنها همچون حیواناتی هستند که در وادی پر از آفتی رها شده و در سرزمین ناهمواری به راه افتاده اند»; (قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا، وَرَکِبَتْ مَجْهُولَهَا سُرُوحُ(13) عَاهَة(14) بوَاد وَعْث(15)).

سپس می افزاید: «نه چوپانی دارند که آنها را به راه صحیح هدایت کند و نه کسی که آنها را به چراگاه مناسبی برساند (در حالی که) دنیا آنان را در طریق نابینایی به راه انداخته و چشم هایشان را از دیدن نشانه های هدایت برگرفته در نتیجه در وادی حیرت سرگردان شده و در نعمت ها و زرق و برق های دنیا غرق شده اند، دنیا را به عنوان معبود خود برگزیده و دنیا نیز آنها را به بازی گرفته و آنها هم به بازی با دنیا سرگرم شده اند و ماورای آن را به فراموشی سپرده اند»; (لَیْسَ لَهَا رَاع یُقِیمُهَا، وَلاَ مُسیمٌ(16) یُسیمُهَا، سَلَکَتْ بهِمُ الدُّنْیَا طَرِیقَ الْعَمَی، وَأَخَذَتْ بأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَی فَتَاهُوا(17) فِی حَیْرَتِهَا، وَغَرِقُوا فِی نِعْمَتِهَا، اتَّخَذُوهَا رَبّاً، فَلَعِبَتْ بهِمْ وَلَعِبُوا بهَا، وَنَسُوا مَا وَرَاءَهَا).

این همان گروهی هستند که در هر زمان به ویژه در دنیای امروز وجود دارند; جهان را جولانگاه خود قرار داده و همه جا را به فساد می کشند; علاقه بی حد و حصر به مال و ثروت و جاه و مقام، چشم آنها را از دیدن حقایق کور کرده و گوش آنها را برای شنیدن سخن حق کر کرده است. غرق نعمت های مادی و زر و زیور و عابدان درهم و دینارند و برای به دست آوردن دنیا گاه آتش جنگ به پا می کنند و گاه سلاح های کشتار جمعی ساخته و به قیمت گزاف در اختیار این و آن قرار می دهند و آنها را به جان هم می اندازند. دنیا بازیچه آنهاست و آنها هم بازیچه دنیا و به همین دلیل، خدا و روز حساب و برنامه های آخرت را به کلی فراموش کرده اند.

امام(علیه السلام)، فرزند دلبندش را هشدار می دهد که خود را از این چهار گروه دور دارد. نه فقط فرزند امام(علیه السلام) بلکه همه انسان ها مخاطب کلام اویند.

«عقول» در جمله «قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا» جمع عقل به معنای خِرَد است; ولی بعضی آن را جمع عقال (پای بند شتران) دانسته اند که مفهوم جمله چنین می شود: آنها پای بندهای خود را گم کرده و به همین دلیل در بیابان زندگی سرگردانند; ولی با توجّه به جمله بعد: «وَرَکِبَتْ مَجْهُولَهَا» معنای اوّل مناسب تر است. اضافه بر این، «عقول» جمع عقل است نه جمع عِقال، زیرا جمع عقال «عُقل» بر وزن قفل و «عُقُل» بر وزن دهل است.

به هر حال تقسیمی که امام(علیه السلام) برای اصناف دنیاپرستان و گروه های مختلف آن بیان فرموده، تقسیم بسیار جالبی است که انسان را برای تشخیص آنها و دوری از آنها بیدار و آگاه می سازد:

  1. گروه غوغاگران و صاحبان رسانه های گمراه کننده.

  2. گروه درندگانی که برای به دست آوردن منابع دنیا با هم در نبردند.

  3. گروه بردگانی که برای رسیدن به مال و مقام، به هر ذلتی تن در می دهند.

  4. گروه هوسران و عیّاش که عقل را رها کرده و در بیابان زندگی سرگردانند; خدای آنها زر و سیم و هدفشان عیش و نوش است.


آنها که بر مرکب شب و روز سوارند:

امام(علیه السلام) در این بخش از وصیّت نامه بار دیگر به فرزند دلبندش درباره مرگ و پایان عمر هشدار می دهد و می فرماید: «آرام باش (و کمی مهلت بده) که به زودی تاریکی برطرف می شود (و حقیقت آشکار می گردد)»; (رُوَیْداً(18) یُسْفِرُ(19) الظَّلاَمُ).

منظور از ظلام (تاریکی) در اینجا جهل به حال دنیاست که بعضی از بی خبران آن را گویی پایدار می پندارند; ولی چیزی نمی گذرد که مرگ با قیافه وحشتناکش، خود را نشان می دهد.

آن گاه امام(علیه السلام)، اهل این جهان را به مسافرانی تشبیه کرده که به سوی سرمنزل مقصود در حرکتند می فرماید: «گویا این مسافران به منزل رسیده اند (و پایان عمر را با چشم خود می بینند)»; (کَأَنْ قَدْ وَرَدَتِ الاَْظْعَانُ(20)).

سپس می افزاید: «نزدیک است کسی که سریع حرکت می کند به منزلگاه (مرگ) برسد»; (یُوشکُ(21) مَنْ أَسْرَعَ أَنْ یَلْحَقَ).

منظور از «مَنْ أَسْرَعَ» همه انسان ها هستند نه گروه خاصی، زیرا همه با سرعت به سوی سرمنزل نهایی که همان پایان زندگی است می رسند.

امام(علیه السلام) تشبیه جالبی درباره مردم جهان می کند و می فرماید: «پسرم بدان آن کس که مرکبش شب و روز است او را می برند و در حرکت است، هرچند خود را ساکن پندارد و پیوسته قطع مسافت می کند، گرچه ظاهراً ایستاده است  و استراحت می کند»; (وَاعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ مَنْ کَانَتْ مَطِیَّتُهُ(22) اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ، فَإِنَّهُ یُسَارُ بهِ وَإِنْ کَانَ وَاقِفاً، وَیَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَإِنْ کَانَ مُقِیماً وَادعاً(23)).

اشاره به اینکه حرکت به سوی پایان عمر حرکتی اجباری است نه اختیاری; دست تقدیر پروردگار همه را بر مرکب راهوار زمان سوار کرده و چه بخواهند یا نخواهند با سرعت آنها را به سوی نقطه پایان می برد، هرچند غافلان از آن بی خبرند.

تعبیرهای دیگری در سایر کلمات امام(علیه السلام) در این زمینه دیده می شود از جمله می فرماید: «أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْب یُسَارُ بهِمْ وَهُمْ نِیَامٌ; اهل دنیا همانند سوارانی هستند که مرکبشان را به پیش می برند و آنها در خوابند».(24) در جای دیگر می فرماید: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَی أَجَلِهِ; نفس های انسان هر بار گامی به سوی سرآمد زندگی است».(25) در حدیث دیگری از امیر  مؤمنان(علیه السلام)می خوانیم: «إنّ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ یَعْمَلانِ فِیکَ فَاعْمَلْ فیهِما وَیَأْخُذانِ مِنْکَ فَخُذْ مِنْهُما; شب و روز در تو اثر می گذارند (و از عمر تو می کاهند) تو هم در آنها از خود اثری بگذار و کاری کن; آنها از تو چیزی می گیرند تو هم چیزی از آنها بگیر».(26)

ابن ابی الحدید در اینجا داستان جالبی از یکی از اساتید خود نقل می کند می گوید: ابوالفرج محمد بن عباد (رحمه الله) از من خواست که این وصیّت نامه را برای او بخوانم و در آن روز من جوان کم سن و سالی بودم آن را از حفظ برای او خواندم. هنگامی که به این بخش از وصیّت نامه رسیدم استادم فریادی کشید و به زمین افتاد در حالی که کسی بود که به این زودی تحت تأثیر واقع نمی شد.(27)


نکته:

مسافران جهان دیگر!

در تعبیرات امام(علیه السلام) در این فقرات، انسان ها به مسافرانی تشبیه شده اند که بر مرکبی تندرو سوارند و این مرکب آنها را به سوی منزلگاه نهایی پیش می برد. شک نیست که گروهی از این مسافران در ایستگاه های وسط راه پیاده می شوند و گروه دیگری به راه خود همچنان تا پایان عمر طبیعی ادامه می دهند و عجب اینکه هیچ کس نمی داند در کدام ایستگاه او را پیاده می کنند.

دو چیز این سفر مسلم است: بدون اختیار بودن آن و اینکه پایان مقرری دارد. گروهی این سفر را در حال خواب می پیمایند و عدّه ای بیدارند و بعضی گاه خواب و گاه بیدار; آنها که بیدارند پس از پیاده شدن نعمت ها و برکات فراوانی که در هر ایستگاه موجود است و به آن نیاز دارند تهیه می کنند و آنها که در خوابند و یا موقعیت خود را نمی دانند به مفهوم «اَلنّاسُ نِیامٌ إذا ماتُوا انْتَبهُوا»(28) دست خالی به مقصد می رسند.

انبیا و رسولان الهی مأمورانی هستند که پیوسته در مسیر راه به مسافران هشدار می دهند و بر خواب آلودگان فریاد می زنند که برخیزید و از توقفگاه های وسط راه. آنچه نیاز دارید برگیرید، چرا که وقتی به مقصد رسیدید در آنجا تهیه وسائل مورد نیاز ابداً امکان ندارد و از آن مهم تر اینکه بازگشت در این مسیر نیز ممکن نیست.

گروهی این سخنان را باور می کنند و از جان و دل می پذیرند و گروهی انکار می کنند یا ناباورانه به آن گوش می دهند و هنگامی که به مقصد رسیدند به واقعیّت تمام آن سخنان پی می برند و فریاد واحسرتاه سر می دهند و نعره (یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَلا نُکَذِّبَ بآیاتِ رَبِّنا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنین) از آنها شنیده می شود; ولی چه سود؟(29)


پی نوشت:

1 . «اِخلاد» از ریشه «خُلد» و «خلود» به معنای سکونت مستمر در یک جا گرفته شده و «اِخْلاد إلَی الاَْرْضِ» به معنای چسبیدن به زمین و «اِخْلاد اِلَی الدُّنْیا» به معنای چسبیدن به امر دنیاست. 

2 . «تکالب» به معنای حمله کردن برای به دست آوردن چیزی است و در اصل از واژه «کلب» به معنای سگ گرفته شده است. 

3 . «نعت» از ریشه «نعی» بر وزن «سعی» به معنای خبر مرگ کسی را دادن است. 

4 . کهف، آیه 45. 

5 . نهج البلاغه، کلمات قصار، 131. 

6 . ارشاد القلوب، ج 1، ص 21. 

  1. «عاوِیَة» به معنای سگ هایی است که فریاد می کشند و پارس می کنند. 

  2. «ضارِیَة» به معنای درنده است و از ریشه «ضرو» بر وزن «ضرب» به معنای درنده خویی گرفته شده است. 

  3. «یَهِرّ» از ریشه «هریر» به معنای زوزه کشیدن است. 

  4. «نعَم» به معنای چهارپاست; ولی غالباً به شتر اطلاق می شود (این واژه گاه معنای مفرد دارد و گاه به معنای جمعی استعمال می شود که در این صورت شتر و گاو و گوسفندان را شامل می شود.) 

11 . «مُعَقّلةِ» به معنای بسته شدن با عقال است. عقال، طناب مخصوصی است که زانوی شتر را با آن می بندند. 

12 . «مُهْمَلَة» یعنی رها شده و در اینجا به معنای حیوان رها شده است. 

13 . «سُرُوح» جمع «سرح» بر وزن «شرح» به معنای حیوانی است که آن را در بیابان برای چریدن، آزاد می گذارند. 

14 . «عاهة» به معنای آفت است. 

15 . «وَعْث» به معنای شن زار است که با کندی می توان در آن حرکت کرد. 

16 . «مُسیم» به معنای کسی است که حیوانات را به چرا می برد. از ریشه «سوْم» بر وزن «صوم» به معنای چریدن گرفته شده است. 

17 . «تاهوا» از ریشه «تیه» به معنای سرگردانی گرفته شده است.

  1. «رُویداً» از ریشه «رود» بر وزن «عَود» در اصل به معنای رفت و آمد و تلاش برای انجام چیزی توأم با ملایمت است. این واژه معنای مصدری دارد و توأم با تصغیر است; یعنی مختصر مهلتی بده. علت منصوب بودن رُویداً آن است که مفعول مطلق برای فعل محذوفی است، گویا در اصل چنین گفته می شود: «اَمْهِلْ اِمْهالاً قَلِیلاً». 

19 . «یُسْفِر» از ریشه «سفر» بر وزن «فقر» به معنای باز کردن پوشش و کشف حجاب است، لذا به زنان بی حجاب «سافرات» گفته می شود و در مورد طلوع صبح این تعبیر به کار می رود گویی صبح نقاب از چهره برمی گیرد و می درخشد. باید توجّه داشت که ظلام فاعل است و در واقع حقیقت به موجودی نورانی تشبیه شده که تاریکی جهل آن را پوشانیده و نقاب آن سرانجام کنار می رود. 

20 . «اَظعان» گاه جمع «ظعینة» به معنای هودج یا تخت روانی است که به هنگام سفر بر آن سوار می شدند و فرا رسیدن هودج ها به معنای فرا رسیدن مسافران است. 

21 . «یُوشَک» از ریشه «وَشْک» بر وزن «اشک» به معنای تند رفتن گرفته شده است، بنابراین مفهومش این است که به زودی فلان امر تحقق می یابد (صحیح آن یوشک با کسر شین است و گاه با فتح شین گفته می شود). 

22 . «مَطیّة» از ریشه «مطو» بر وزن «عطف» به معنای جدیت و نجات در سیر است. 

23 . «وادع» به معنای کسی است که ساکن و آرام است، از ریشه «وداعة» به معنای سکون و آرامش گرفته شده است. 

24 . نهج البلاغه، کلمات قصار، 64. 

25 . همان مدرک، 74. 

26 . غررالحکم، ح 2789. 

  1. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص 91.

  2. بحارالانوار، ج 4، ص 43 . 

  3. انعام، آیه 27.