[hadith]وَ رُبَّ بَعِیدٍ أَقْرَبُ مِنْ قَرِیبٍ وَ قَرِیبٍ أَبْعَدُ مِنْ بَعِیدٍ، وَ الْغَرِیبُ مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ حَبیبٌ، مَنْ تَعَدَّی الْحَقَّ ضَاقَ مَذْهَبُهُ، وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَی قَدْرِهِ کَانَ أَبْقَی لَهُ، وَ أَوْثَقُ سَبَبٍ أَخَذْتَ بهِ سَبَبٌ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ، وَ مَنْ لَمْ یُبَالِکَ فَهُوَ عَدُوُّکَ، قَدْ یَکُونُ الْیَأْسُ إِدْرَاکاً إِذَا کَانَ الطَّمَعُ هَلَاکاً، لَیْسَ کُلُّ عَوْرَةٍ تَظْهَرُ وَ لَا کُلُّ فُرْصَةٍ تُصَابُ، وَ رُبَّمَا أَخْطَأَ الْبَصِیرُ قَصْدَهُ وَ أَصَابَ الْأَعْمَی رُشْدَهُ، أَخِّرِ الشَّرَّ فَإِنَّکَ إِذَا شئْتَ تَعَجَّلْتَهُ، وَ قَطِیعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ، مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ وَ مَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَهُ، لَیْسَ کُلُّ مَنْ رَمَی أَصَابَ، إِذَا تَغَیَّرَ السُّلْطَانُ تَغَیَّرَ الزَّمَانُ، سَلْ عَنِ الرَّفِیقِ قَبْلَ الطَّرِیقِ وَ عَنِ الْجَارِ قَبْلَ الدَّارِ، إِیَّاکَ أَنْ تَذْکُرَ مِنَ الْکَلَامِ مَا یَکُونُ مُضْحِکاً وَ إِنْ حَکَیْتَ ذَلِکَ عَنْ غَیْرِک.[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 7، ص48

ضمن شرح جمله «اذا تغیر السلطان تغیر الزمان»، «چون سلطان دگرگون شود، روزگار دگرگون می شود»، چنین آورده است: در کتابهای ایرانیان چنین آمده است که انوشیروان همه کارگزاران منطقه سواد را جمع کرد. انوشیروان مرواریدی درشت در دست داشت که آن را می گرداند و به ایشان گفت: چه چیزی در برداشت حاصل زیان بخش تر است و آن را بیشتر از میان می برد، هر یک از شما آنچه را که من در دل دارم بگوید، این مروارید را در دهانش می نهم.

برخی گفتند قطع آبیاری، برخی گفتند نیامدن باران، برخی گفتند بسیاری باد جنوب و نبودن باد شمال. انوشروان به وزیر خویش گفت: تو بگو که گمانم چنین است که عقل تو معادل عقل همه رعیت یا افزون از آن است. او گفت: دگرگون شدن اندیشه پادشاه در باره رعیت و اندیشه ظلم و ستم بر آنان. انوشروان گفت: درود خدا بر پدرت، به سبب این عقل و خرد تو است که پدران و نیاکانم تو را به این منزلت رسانده اند و مروارید را در دهان او نهاد.