[hadith]یا بُنَیَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ؛ فَأَحْببْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسک وَ اکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا، وَ لَا تَظْلِمْ کَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَ أَحْسنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ إِلَیْکَ، وَ اسْتَقْبحْ مِنْ نَفْسکَ مَا تَسْتَقْبحُهُ مِنْ غَیْرِکَ، وَ ارْضَ مِنَ النَّاس بمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسکَ، وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ یُقَالَ لَکَ. وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَاب وَ آفَةُ الْأَلْبَاب، فَاسْعَ فِی کَدْحِکَ وَ لَا تَکُنْ خَازناً لِغَیْرِکَ، وَ إِذَا أَنْتَ هُدیتَ لِقَصْدکَ فَکُنْ أَخْشَعَ مَا تَکُونُ لِرَبِّک.[/hadith]

یکسان نگری منافع خویش و دیگران:

امام(علیه السلام) در این فقره از وصیّت نامه پربارش نخست به یکی از مهم ترین اصول اخلاق انسانی اشاره کرده می فرماید: «پسرم خویشتن را معیار و مقیاس قضاوت میان خود و دیگران قرار ده»; (یَا بُنَیَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ غَیْرِکَ).

ترازوهای سنتی معمولا دارای دو کفه بود و وزن کردن صحیح با آن در صورتی حاصل می شد که دو کفه دقیقاً در برابر هم قرار گیرد. این سخن اشاره به آن است که باید هرچه برای خود می خواهی برای دیگران هم بخواهی و هر چیزی را که برای خود روا نمی داری برای دیگران هم روا مداری تا دو کفه ترازو در برابر هم قرار گیرد.

آن گاه به شرح این اصل مهم اخلاقی پرداخته و در هفت جمله، جنبه های مختلف آن را بیان می کند:

در جمله اوّل و دوم می فرماید: «برای دیگران چیزی را دوست دار که برای خود دوست می داری و برای آنها نپسند آنچه را برای خود نمی پسندی»; (فَأَحْببْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسکَ، وَاکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا).

در بخش سوم می فرماید: «به دیگران ستم نکن همان گونه که دوست نداری به تو ستم شود»; (وَلاَ تَظْلِمْ کَمَا لاَ تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ).

در فقره چهارم می افزاید: «به دیگران نیکی کن همان گونه که دوست داری به تو نیکی شود»; (وَأَحْسنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ إِلَیْکَ).

در جمله پنجم می فرماید: «آنچه را برای دیگران قبیح می شمری برای خودت نیز زشت شمار»; (وَاسْتَقْبحْ مِنْ نَفْسکَ مَا تَسْتَقْبحُهُ مِنْ غَیْرِکَ).

در قسمت ششم می افزاید: «و برای مردم راضی شو به آنچه برای خود از سوی آنان راضی می شوی»; (وَارْضَ مِنَ النَّاس بمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسکَ).

سرانجام در هفتمین دستور می فرماید: «آنچه را که نمی دانی مگو اگر چه آنچه می دانی اندک باشد و آنچه را دوست نداری درباره تو بگویند، درباره دیگران مگو»; (وَلاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ وَإِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ، وَلاَ تَقُلْ مَا لاَ تُحِبُّ أَنْ یُقَالَ لَکَ).

اشاره به اینکه همان گونه که دوست نداری مردم از تو غیبت کنند یا به تو تهمت زنند یا با القاب زشت و ناپسند تو را یاد کنند یا سخنان دیگری که اسباب آزردگی خاطرت شود نگویند، تو نیز غیبت دیگران مکن و به کسی تهمت نزن و القاب زشت بر کسی مگذار و با سخنان نیش دار خاطر دیگران را آزرده مکن.

به راستی اگر این اصل مهم اخلاقی با شاخ و برگ های هفت گانه ای که امام(علیه السلام) برای آن شمرده در هر جامعه ای پیاده شود، صلح و صفا و امنیت بر آن سایه می افکند و نزاع ها و کشمکش ها و پرونده های قضایی به حدّاقل می رسد. محبّت و صمیمیت در آن موج می زند و تعاون و همکاری به حد اعلی می رسد، زیرا همه مشکلات اجتماعی از آنجا ناشی می شود که گروهی همه چیز را برای خود می خواهند و تنها به آسایش و آرامش خود می اندیشند و انتظار دارند دیگران درباره آنها کمترین ستمی نکنند و سخنی بر خلاف نگویند; ولی خودشان آزاد باشند، هرچه خواستند در باره دیگران انجام دهند و یا اینکه برای منافع و حیثیت و آبرو و آرامش دیگران ارزشی قائل باشند; ولی نه به اندازه خودشان، برای خودشان خواهان حد اکثر باشند و برای دیگران حدّاقل.

آنچه را امام(علیه السلام) در تفسیر این اصل اخلاقی بیان فرموده در کلام هیچ کس به این گستردگی دیده نشده است، هرچند ریشه های این اصل ـ به گفته مرحوم مغنیة در شرح نهج البلاغه اش در تفسیر همین بخش از کلام مولا ـ به طور اجمالی در گذشته وجود داشته است.

او می گوید: «ما نمی دانیم چه کسی نخستین بار این سخن طلایی را بیان کرده ولی هرچه باشد همه انسان های فهمیده در آن اتفاق نظر دارند، زیرا معنای برادری و انسانیّت و تعامل انسان ها با یکدیگر و قدرت و پیروزی، بدون محبّت حاصل نمی شود. زندگی بدون محبّت سامان نمی یابد و مفهومی نخواهد داشت و نقطه مقابل محبّت که نفرت و کراهت است جز جنگ و جدایی و سستی نتیجه ای نخواهد داشت».(1)

در تعلیمات اسلام نیز اولین بار پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به صورت زیبایی این اصل را بیان فرموده است; در حدیثی وارد شده است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) سوار بر مرکب بود و به سوی یکی از غزوات می رفت، مرد عربی آمد و رکاب مرکب پیامبر(صلی الله علیه وآله) را گرفت و عرض کرد: «یا رَسُولَ اللهِ عَلَّمْنی عَمَلاً أدْخُلُ بهِ الْجَنَّةَ; عملی به من بیاموز که با آن وارد بهشت شوم». پبامبر فرمود: «مَا أَحْبَبْتَ أَنْ یَأْتِیَهُ النَّاسُ إِلَیْکَ فَأْتِهِ إِلَیْهِمْ وَمَا کَرِهْتَ أَنْ یَأْتِیَهُ النَّاسُ إِلَیْکَ فَلاَ تَأْتِهِ إِلَیْهِمْ. خَلِّ سَبیلَ الرَّاحِلَةِ; آنچه را دوست داری مردم درباره تو انجام دهند درباره آنان انجام ده و آنچه را دوست نداری نسبت به تو انجام دهند نسبت به آنان انجام نده (مطلب همین است که گفتم)؛ مرکب را رها کن».(2)

در حدیث دیگری در حالات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آمده است که جوانی از قریش نزد آن حضرت آمد و عرض کرد اجازه می دهی من مرتکب زنا شوم؟ اصحاب بر او فریاد زدند: چه حرف زشتی می زنی. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: آرام باشید و به جوان اشاره کرد که نزدیک بیاید بعد به او فرمود: آیا دوست داری کسی با مادر تو زنا کند و یا با دختر و خواهر تو و یا... .

جوان عرض کرد: هرگز راضی نیستم و هیچ کس به این امر راضی نیست. فرمود: آن چه را گفتی نیز همین گونه است و همه بندگان خدا نسبت به حفظ ناموس خود سخت پایبندند. آن گاه دست مبارک را بر سینه او گذارد و فرمود: «اللَّهُمَّ اغْفِر ذَنْبَه وَطَهِّرَ قَلْبَهُ حَصِّنْ فَرْجَهُ; خداوندا گناهش را ببخش و قلبش را پاک کن و دامانش را از آلودگی ها نگاه دار» بعد از این ماجرا هیچ کس آن جوان را نزد زن بیگانه ای ندید.(3)

توجّه به این نکته نیز لازم است که در هفتمین جمله از جمله های بالا، امام(علیه السلام) مقدمتاً می فرماید: «آنچه را نمی دانی نگو، هرچند آنچه می دانی کم باشد» اشاره به اینکه اگر معلومات تو محدود است، به همان قناعت کن و در آنچه نمی دانی دخالت منما که تو را بر پرتگاه های خلاف و خطا می کشد.


خزانه دار دیگران مباش:

سپس امام(علیه السلام) به چهار فضیلت دیگر اشاره و فرزند دلبندش امام حسن مجتبی(علیه السلام) را به آن توصیه می کند.

نخست می فرماید: «(پسرم) بدان که خودپسندی و غرور، ضد راستی و درست اندیشی و آفت عقل هاست»; (وَاعْلَمْ أَنَّ الاِْعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَاب، وَآفَةُ الاَْلْبَاب).

اشاره به اینکه انسانِ خودپسند، حقایق را درباره خویش و دیگران درک نمی کند و این صفت زشت، حجابی بر عقل او می افکند تا آنجا که عیوب خویش را صفات برجسته و نقص ها را کمال می بیند و گاه یک عمر در این خطا و اشتباه بزرگ باقی می ماند و با همان حال از دنیا می رود.

به گفته مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه، عُجب و خودپسندی همانند شراب است; هر دو انسان را مست می کند و انسان مست همچون دیوانگان است که باید از او فرار کرد.

در قرآن مجید و روایات اسلامی، در نکوهش عُجب و خودپسندی نکته های فراوانی آمده است از جمله در آیه 8 سوره فاطر می خوانیم: «(أَفَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَیَهْدی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرات إِنَّ اللهَ عَلیمٌ بما یَصْنَعُونَ); آیا کسی که زشتی عملش (بر اثر عُجب و خودپسندی و هوای نفس) برای او آراسته شده و آن را زیبا می بیند (همانند کسی است که واقع را می یابد)؟! خداوند هر کس را بخواهد (و سزاوار باشد) گمراه می سازد و هرکس را بخواهد (و شایسته ببیند) هدایت می کند پس جانت به سبب تأسف بر آنان از دست نرود; خداوند به آنچه انجام می دهند داناست».

در سخنان امیر  مؤمنان علی(علیه السلام) تعبیرات عجیبی درباره عُجب و خودپسندی دیده می شود; در یک جا می فرماید: «العُجْبُ آفَةُ الشَرَف; خودپسندی آفت شرف انسان است»(4) و در جای دیگر می فرماید: «آفَةُ اللُّبِّ العُجْبُ; آفت عقل، عُجب است».(5) و باز می فرماید: «العُجْبُ یُفْسدُ العَقْلَ; عُجب عقل انسان را فاسد می کند»(6) و در جای دیگر: «ثَمَرَةُ العُجْب البَغْضَاءُ; نتیجه خودپسندی آن است که مردم دشمن انسان می شوند».(7) و بالاخره می فرماید: «العُجْبُ رَأْسُ الحِمَاقَةِ; خودپسندی سرآغاز حماقت است».8)

آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه سخن به دومین توصیه خود پرداخته می فرماید: «پس برای تأمین زندگی نهایت تلاش و کوششت را داشته باش»; (فَاسْعَ فِی کَدْحِکَ).

این چیزی است که در بسیاری از روایات اسلامی بر آن تأکید شده تا آنجا که در حدیث معروف نبوی می خوانیم: «مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَی کَلَّهُ عَلَی النَّاس; کسی که سربار مردم باشد ملعون و رانده شده دربار خداست».(9)

اگر همه مسلمانان به ویژه جوانان به این دستور عمل کنند که هیچ کسی جز افراد از کار افتاده محتاج دیگران نباشند، به یقین جامعه اسلامی به پیشرفت های مهمی نایل می شود حتی کشورهای اسلامی نیز نباید سربار کشورهای غیر مسلمان باشند که نتیجه ای جز ذلت به بار نمی آورد.

بعضی از شارحان نهج البلاغه، این جمله را طور دیگری تفسیر کرده اند و گفته اند منظور این است که در راه انفاق، تلاش و کوشش کن و واژه «کدح» را به معنای آنچه را که انسان برای آن زحمت کشیده تفسیر کرده اند که در این صورت این فقره مقدمه ای برای بیان جمله بعد خواهد بود; ولی تفسیر اوّل صحیح تر به نظر می رسد.

آن گاه امام(علیه السلام) به بیان توصیه سوم پرداخته می فرماید: «(از آنچه به دست می آوری در راه خدا انفاق کن و) انباردار دیگران مباش»; (وَلاَ تَکُنْ خَازناً لِغَیْرِکَ).

اشاره به اینکه آنها که از افزوده های اموال خویش انفاق نمی کنند و سعی در اندوختن آن دارند، بیچارگانی هستند که تلاش خود را صرف در نگهداری اموال برای وارثان می کنند و در قیامت، حسابش بر آنها و در دنیا لذتش برای دیگران است; همان وارثانی که گاه کمترین اعتنایی به مورِث خود ندارند و عمل خیری برای او انجام نمی دهند، بلکه گاه از او نکوهش می کنند که آنچه برایشان به ارث گذاشته کافی نیست. حتی اگر وارثان افراد نیکی باشند و از آن در طریق طاعت خدا استفاده کنند باز هم مایه حسرت آنهاست، چرا که زحمتش را آنها کشیدند و ثوابش را دیگران بردند، همان گونه که در روایات اسلامی به آن اشاره شده است.

امام صادق(علیه السلام)  در تفسیر آیه شریفه «(کَذلِکَ یُریهِمُ اللهُ أَعْمالَهُمْ حَسَرات عَلَیْهِمْ); خداوند این چنین اعمال آنها را به صورتی حسرت آور به آنان نشان می دهد»(10) می فرماید: «قَالَ هُوَ الرَّجُلُ یَدَعُ مَالَهُ لاَ یُنْفِقُهُ فِی طَاعَةِ اللهِ بُخْلاً ثُمَّ یَمُوتُ فَیَدَعُهُ لِمَنْ یَعْمَلُ فِیهِ بطَاعَةِ اللهِ أَوْ فِی مَعْصِیَةِ اللهِ فَإِنْ عَمِلَ بهِ فِی طَاعَةِ اللهِ رَآهُ فِی مِیزَانِ غَیْرِهِ فَرَآهُ حَسْرَةً وَقَدْ کَانَ الْمَالُ لَهُ وَإِنْ کَانَ عَمِلَ بهِ فِی مَعْصِیَةِ اللهِ قَوَّاهُ بذَلِکَ الْمَالِ حَتَّی عَمِلَ بهِ فِی مَعْصِیَةِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ; منظور از این آیه کسی است که مال فراوانی از خود به یادگار می گذارد که بر اثر بخل، در راه خدا انفاق نمی کند. سپس می میرد و آن را برای دیگری می گذارد که در طریق اطاعت خداوند یا معصیت او هزینه می کند که اگر در راه طاعت خدا عمل کرده، آن شخص مال خود را در ترازوی عمل دیگری می بیند و مایه حسرت او می شود در حالی که زحمت مال را او کشیده بود و اگر با آن معصیت خدا کند آن شخص به وسیله مالش کمک به معصیت به خداوند متعال کرده است (و باز هم مایه حسرت اوست)».(11)

سرانجام در چهارمین توصیه می فرماید: «هرگاه (به لطف الهی) به راه راست هدایت یافتی (شکر پروردگار را فراموش مکن و) در برابر پروردگار خود کاملا خاضع و خاشع باش»; (وَإِذَا أَنْتَ هُدیتَ لِقَصْدکَ فَکُنْ أَخْشَعَ مَا تَکُونُ لِرَبِّکَ).

اشاره به اینکه همه نعمت های الهی درخور شکر است و چه نعمتی از این بزرگ تر که انسان، راه هدایت را به لطف پروردگار پیدا کند بااینکه گروه های زیادی در بیراهه ها سرگردان می شوند و شکر هر نعمتی متناسب با همان نعمت است. شکر هدایت، خضوع در پیشگاه پروردگار و اطاعت اوامر و نواهی اوست.


پی نوشت:

1 . فی ظلال نهج البلاغه، ج 3، ص 502. 

2 . کافی، ج 2، ص 146، باب الانصاف و العدل، ح 10. 

3 . مجمع الزوائد هیثمی، ج 1، ص 129.

4 . غررالحکم، ص 309، ح 7103 . 

5 . همان مدرک، ص 65، ح 848 . 

6 . همان مدرک، ح 846 . 

7 . همان مدرک، ص 309، ح 7106 . 

8 . همان مدرک، ح 7096 . 

9 . کافی، ج 5، ص 72، ح 7. 

10 . بقره، آیه 167. 

11 . کافی، ج 4، ص 42، ح 2.