[hadith]فَتَفَهَّمْ یَا بُنَیَّ وَصِیَّتِی وَ اعْلَمْ أَنَّ مَالِکَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِکُ الْحَیَاةِ، وَ أَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمِیتُ وَ أَنَّ الْمُفْنِیَ هُوَ الْمُعِیدُ وَ أَنَّ الْمُبْتَلِیَ هُوَ الْمُعَافِی، وَ أَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلَّا عَلَی مَا جَعَلَهَا اللَّهُ عَلَیْهِ مِنَ النَّعْمَاءِ وَ الِابْتِلَاءِ وَ الْجَزَاءِ فِی الْمَعَاد أَوْ مَا شَاءَ مِمَّا لَا تَعْلَمُ، فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکَ شَیْءٌ مِنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ عَلَی جَهَالَتِکَ، فَإِنَّکَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بهِ جَاهِلًا ثُمَّ عُلِّمْتَ، وَ مَا أَکْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ یَتَحَیَّرُ فِیهِ رَأْیُکَ وَ یَضِلُّ فِیهِ بَصَرُکَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِکَ. فَاعْتَصِمْ بالَّذی خَلَقَکَ وَ رَزَقَکَ وَ سَوَّاکَ؛ [فَلْیَکُنْ] وَ لْیَکُنْ لَهُ تَعَبُّدُکَ وَ إِلَیْهِ رَغْبَتُکَ وَ مِنْهُ شَفَقَتُکَ. وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ یُنْبئْ عَنِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ کَمَا أَنْبَأَ عَنْهُ الرَّسُولُ صلی الله علیه وآله [عَلَیْهِ نَبیُّنَا]، فَارْضَ بهِ رَائِداً وَ إِلَی النَّجَاةِ قَائِداً، فَإِنِّی لَمْ آلُکَ نَصِیحَةً، وَ إِنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ فِی النَّظَرِ لِنَفْسکَ وَ إِنِ اجْتَهَدْتَ مَبْلَغَ نَظَرِی لَکَ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 30-27

مقصد چهارم: او را مأمور به توجّه و درک وصیّت خود کرده 

و به بخشی از صفات و افعال خدای متعال که در اسناد و ارتباط آنها به یک مبدأ، احتمال تضاد و دوگانگی می رود متوجّه ساخته، و اشاره فرموده است که با توجه بر این که مبدأ همه آنها یکی است، تضادّی با هم ندارند. امّا آن صفات از این قرار است، قادر بر میراندن است و قدرت دارد که بمیراند پس همو قادر بر حیات است و توانایی دارد که زنده کند از آن جهت که عوامل مرگ و زندگی به او منتهی می شود. و همچنین آفریدگار همان است که می میراند، زیرا فاعل آفرینش همان است که مرگ را مقدّر فرموده و اسباب آفرینش و مرگ به دست اوست، بر این دو جهت آیه مبارکه اشاره دارد «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ رَبُّکُمْ» زنده می کند و می میراند از آن جهت که او آغازگر فعل زنده کردن و میراندن است و به لحاظ این که او پروردگار علی الاطلاق و نخستین مالک آنهاست، و همچنین فانی کننده و هم دوباره زنده کننده است، و گرفتاری و عافیت به دست اوست از آن جهت که تمام عوامل و اسباب فنا، بازگشت، گرفتاری و عافیت به او می انجامد. قبلا روشن شد که تمام این امور اعتبارات عقلی است که از راه مقایسه ذات واجب تعالی با مخلوقات و آثارش -همان طور که در خطبه اوّل نهج البلاغه بررسی کردیم- عقل آنها را به ذات مقدس حق مرتبط می سازد امّا افعال حق تعالی چنین است که آن گاه که اراده آفرینش دنیا را کرد، آفرینش و استقرار هستی آن جز بدین نحو که خداوند آن را آفرید، امکان نداشت، یعنی افاضه آنچه که در حق بعضی از بندگان نعمت شمرده می شود، مانند ثروت و تندرستی و امثال اینها، و یا در حق بعضی دیگر گرفتاری محسوب می شود از قبیل تهیدستی و بیماری. هر چند که نعمتها نیز نوعی گرفتاری هستند. چنانکه خداوند متعال فرموده است: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ» ضرورت پاداش در عالم معاد، برای افراد گرفتار و نیز افراد برخوردار از نعمت، مطابق فرمانبرداری و نافرمانیشان در حال نعمت و گرفتاری، و همچنین آفرینش آنها بر طبق مشیّت حق، از جمله مسائلی است که فلسفه آن بر ما روشن نیست. 

البتّه در اصول و قوانین حکمت ثابت شده است که مقصود بالذّات از عنایت حقّ تعالی تنها خیر است و امّا شرهایی که در عالم هستی وجود دارد، بالعرض موجودند، به طوری که جداسازی و تهی کردن خیر از شرّ امکان ندارد. و چون در جهان هستی غلبه با خیر است و شرّ در اقلیّت و همراه خیر است، نمی شود خیر زیاد را به خاطر آنها ترک کرد، زیرا ترک خیر کثیر به خاطر شرّ قلیل، خود در برابر جود و حکمت شرّ کثیر است، و این است معنای عبارت امام علیه السلام که فرمود: زیرا دنیا جز بر اموری که خداوند مقرّر داشته، استقرار و ثبات نیافته است و ما آن امور را چه آنها که خیر و یا شر بودنشان بر ما معلوم است و چه آنها که معلوم نیست برشمردیم یعنی آفرینش دنیا ممکن نبوده است، مگر بر منوالی که هست با همان خیری که مقصود با لذّات است و شرّی که مقصود بالعرض است، و ضرورت کیفر اشخاص به خاطر گناهانی که مرتکب می شوند در عالم قیامت، گناهان همان شرّها است -به طوری که در جای خود ثابت شده است- که ملازم با همان صورتهای مادّی و صفات پست در دنیا هستند. 

و عبارت امام (ع): «فان أشکل ...»: یعنی اگر در یافتن رازی از اسرار قدر بر تو مشکل شد، و حکمت آن بر تو مخفی ماند، نباید تصور کنی که آن خالی از حکمت است، بلکه آن را بر نادانی خود حمل کن زیرا تو در آغاز آفرینش خود نادان بودی سپس دانا شدی، چنان که خدای متعال فرموده است: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً». 

کلمه اوّل: منصوب است چون ظرف است، و جاهلا منصوب است بنا بر آن که حال می باشد. و اوّل به صورت مرفوع به عنوان مبتدا و جاهل هم مرفوع و خبر مبتدا، نیز نقل شده است. 

سپس او را متوجّه امور زیادی کرده است که در آغاز نسبت به آنها جاهل بوده و بعد آنها را درک کرده است تا وی اموری را که حکمت آن را هنوز دریافت نکرده است همانند آنها قرار دهد. [یعنی روزی حکمت این امور را هم درک خواهد کرد]. 

و بعد به او فرمان داده که به خدا توکّل کند و در کارهایش به او پناه ببرد، و بندگی او را به جا آورد و توجه قلبی و دلبستگی اش به او باشد زیرا او شایسته ترین و سزاوارترین وجود بدان امور است. 

مقصد پنجم: اشاره به برتری پیامبر (ص) بر سایر انبیاست

به خاطر فزونی که بر آنها در بیان خبر از طرف خدای متعال دارد، و نیز در بیان مطالب حقیقی که در قرآن مجید آمده است از قبیل اسرار توحید، قضا و قدر، و جریان رستاخیز، زیرا هیچ یک از پیامبران پیشین همانند او این امور را روشن و روان نگفته است، از این رو هدایت و رهبری این امّت به تمام آنچه که آن بزرگوار از جانب خدا آورده است، کاملتر و جامعتر از رهبری سایر امّتهای پیشین است نسبت به آنچه که پیامبرشان آورده اند، و شعاع بینش این امّت گسترده تر و فراگیرتر است. 

و هدف از بیان فضیلت پیامبر (ص) در این جا پذیرفتن روش او و راهنمائی اش در مسیر رستگاری در عالم آخرت است. کلمه «رائداً» را استعاره از پیامبر (ص) آورده است، بدین لحاظ که او، هر آنچه را که در آخرت از پاداش و اجر، ماندنی و سعادت جاودانه است، آزموده و امت خود را بدانها بشارت داده است، چنان که پیشرو قبیله پس از آگاهی از وجود آب و علف، مردم خود را آگاه می سازد. آن گاه حضرت سخنانش را چنین ادامه می دهد، وی (علی) پیوسته نصیحتگر اوست، و این که اندیشه و فکر وی (امام (ع)) در باره خودش -هر چند با تلاش و کوشش- همراه باشد باز به پایه تفکری که آن حضرت در باره فرزندش دارد نمی رسد. [این سخن را حضرت فرموده است] تا فرزندش را نسبت به نظریه و پیشنهاد خود قانع سازد. و کلمه «نصیحة» به عنوان تمیز منصوب است.