[hadith]فَإِنِّی أُوصِیکَ بتَقْوَی اللَّهِ أَیْ بُنَیَّ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبکَ بذکْرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ بحَبْلِهِ، وَ أَیُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بهِ. أَحْیِ قَلْبَکَ بالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بالْیَقِینِ وَ نَوِّرْهُ بالْحِکْمَةِ وَ ذَلِّلْهُ بذکْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بالْفَنَاءِ وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْیَا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّب اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ وَ اعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ وَ ذَکِّرْهُ بمَا أَصَابَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ سرْ فِی دیَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ، فَانْظُرْ فِیمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَیْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا، فَإِنَّکَ تَجِدُهُمْ قَد انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ وَ حَلُّوا دیارَ الْغُرْبَةِ وَ کَأَنَّکَ عَنْ قَلِیلٍ قَدْ صِرْتَ کَأَحَدهِمْ، فَأَصْلِحْ مَثْوَاکَ وَ لَا تَبعْ آخِرَتَکَ بدُنْیَاکَ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 12-9

لغات:

الغمرات: میخها. 

المثوی: جای ماندن و اقامت. 

شرح:

این همان هنگامی است که شروع کرده است تا آنچه را می خواهد وصیّت کند. این بخش از وصیّت مشتمل بر چند مطلب است: اوّل: تقوای الهی، که قبلا حقیقت تقوی را دانستی و ممکن است در اینجا مقصود از تقوی، ترس از خدا باشد. 

دوم: سر به فرمان او نهادن که خود لازمه تقوا داشتن است. 

سوم: خانه دل را با یاد خدا آباد ساختن. لفظ «العمارة» استعاره برای کامل ساختن قلب با یاد خدا و ذکر فراوان اوست، زیرا که ذکر خدا روح عبادات و کمال نفس است، همان طور که آبادی منزل، کمال آن است و کمال نفس در ضمن ذکر مداوم است، به دلیل آیه مبارکه: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ». 

چهارم: چنگ زدن به ریسمان او. لفظ «الحبل» را استعاره آورده است برای آنچه از امور دین که به آن دست می یابد. و چنگ زدن به آن مانند ریسمانی وسیله نجات او می گردد. مقصود از چنگ زدن، نگهداری خود از عذاب خدا به وسیله تمسّک به اوست. سپس از وسیله ای که مطمئن تر از آن باشد، به طریق استفهام انکاری، جویا شده است و اطمینان بخشی آن را در حدّی شگفت آور دانسته است. و این مطلب در معنای ملازمت امر خدا مندرج است به دلیل آیه مبارکه «وَ اعْتَصِمُوا بحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً». 

پنجم: دستور داده است که قلب خود را با موعظه زنده بدارد، صفت احیاء را برای قلب عاریه آورده است به اعتبار کامل ساختن وی خود را به وسیله علم و عبرتی که از موعظه به دست می آید چنان که انسان به وسیله حیات به کمال می رسد. 

ششم: این سخن حضرت: «فأمته بالزّهادة» و آنچه را که او می میراند همان نفس امّاره است که میراندن نفس عبارت از درهم شکستن و بازداشتن آن از خواهشهایی است که مخالف با عقل می باشد، و آن از طریق ترک دنیا و نیز مطیع ساختن نفس از این طریق به دست می آید. و احتمال دارد که نفس عاقله مورد نظر باشد، و میراندن نفس، همان بریدن از هوای نفس است. 

هفتم: «أن یقوّیه بالیقین»: یعنی دل را از ناتوانی جهل بیرون کند تا بتواند به سوی افق علیّین و جایگاه نیکان حرکت کند، و چون مرحله یقین مرتبه قوی و نیرومند علم می باشد، مناسب بوده است که آن را وسیله تقویت قلب قرار دهد. 

هشتم: به وسیله حکمت دل را نورانی سازد. امام (ع) در این عبارت کلمه (تنویر را استعاره از حکمت آورده است.) [یعنی به گونه تشبیه استعاری حکمت را به نور تشبیه کرده است، زیرا حکمت در تاریکیهای جهل همچون کسی که مشعلی در دست دارد، وسیله هدایت دل به راه خداست. قبلا با معنای حکمت و انواع آن آشنا شدیم]. 

نهم: با یاد مرگ دل را شکسته و خاشع گرداند، به این ترتیب که زیاد به یاد مرگ بودن، باعث ترس می شود و دل را از چموشی در میدان خواسته ها باز می دارد، و آن را از اوج خودخواهی و لغزش خودپسندی و جانبداری از خشم، به خواری و ذلّت می کشاند. 

دهم: او را وادار به اعتراف بر نابودی و مرگ سازد، یعنی قلب را وادار به قبول حتمیّت مرگ، یاد مرگ را ادامه دهد تا یقین به مردن در دل جایگزین شود. 

یازدهم: چشم دل را به گرفتاریهای دنیا بصیر و بینا گرداند: یعنی دل را وادار کند تا با چشم بصیرت و عبرت به مصیبتها و آفتهای دنیا بنگرد. 

دوازدهم: آن را از جمله روزگار و دگرگونی ساده شبانه روز بترساند، کلمه صولت عاریه آورده شده به لحاظ شباهت روزگار به درنده، در صید جانداران، و نیز در آزار رساندن به دیگران. 

سیزدهم: شرح حال گذشتگان را بر قلب خود عرضه بدارد و آنچه بر سر آنها آمده است متذکّر شود تا ببیند آنان چه کرده اند و از چه آثار بزرگ و قدرت گسترده ای دست شسته اند، تا بدان وسیله عبرتی و حالت مقایسه ای از خودش با آنها حاصل گردد و در نتیجه نزدیکی پیوستن خود به ایشان و یکی از آنها شدن را یقین کند، جهت شباهت حال خود را با فردی از آنان درک کند. و این آیه مبارکه نیز بدان اشاره دارد:«أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا...».

چهاردهم: محلّ اقامت خود را بیاراید، یعنی سرای آخرت را با انجام کارهای شایسته بیاراید و آخرت و آنچه را که از خیرات جاویدان در آن وعده داده اند، به لذّتهای خیالی ناپایدار نفروشد. لفظ فروش استعاره است.