[hadith]وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِیقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِیدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدیدَةٍ، وَ أَنَّهُ لَا غِنَی بکَ فِیهِ عَنْ حُسْنِ الِارْتِیَاد وَ قَدْرِ بَلَاغِکَ مِنَ الزَّاد مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ، فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَی ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ فَیَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالًا عَلَیْکَ. وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ یَحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَیُوَافِیکَ بهِ غَداً حَیْثُ تَحْتَاجُ إِلَیْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِیَّاهُ وَ أَکْثِرْ مِنْ تَزْوِیدهِ وَ أَنْتَ قَادرٌ عَلَیْهِ فَلَعَلَّکَ تَطْلُبُهُ فَلَا تَجِدُهُ؛ وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِی حَالِ غِنَاکَ لِیَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَکَ فِی یَوْمِ عُسْرَتِکَ. وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ عَقَبَةً کَئُوداً الْمُخِفُّ فِیهَا أَحْسَنُ حَالًا مِنَ الْمُثْقِلِ، وَ الْمُبْطِئُ عَلَیْهَا أَقْبَحُ [أَمْراً] حَالًا مِنَ الْمُسْرِعِ، وَ أَنَّ [مَهْبطَهَا بکَ] مَهْبطَکَ بهَا لَا مَحَالَةَ إِمَّا عَلَی جَنَّةٍ أَوْ عَلَی نَارٍ؛ فَارْتَدْ لِنَفْسکَ قَبْلَ نُزُولِکَ وَ وَطِّئِ الْمَنْزلَ قَبْلَ حُلُولِکَ، فَلَیْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَ لَا إِلَی الدُّنْیَا مُنْصَرَفٌ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 50-44

لغات:

ارتیاد: جستن

طوق و الطاقه: آنچه در توان داری

وبال: هلاکت و نابودی

کؤود: جایی که بالا رفتن از آن دشوار است

شرح:

در این بخش چند مقصد است: 

اوّل: توصیه به تلاش در راه کسب کمالات نفسانی جاویدان

دوم: ترک کارهای زشتی که باعث نقصان و عقب ماندگی می شود 

در مورد اوّل او را توجه داده است که در پیش رویش یعنی در سفر به جانب قرب خدا، راهی دراز و دشوار وجود دارد. و روشن است کسی که می خواهد چنین مسیری را بپیماید باید هدفش رسیدن به مقصد باشد و نیز توشه لازم را آماده سازد. 

کلمه الطّریق (راه) را استعاره آورده است از حالاتی که انسان در دنیا گرفتار آنها است و عبور از دنیا به سرای آخرت و منظور از درازی و سختی راه همان دشواری رستگاری و ایمنی از خطرهای آن است. زیرا این تنها با داشتن تصمیم و پایداری بر سنّتهای عدالت و استقامت بر حدّ میانه لازم از مکارم اخلاق، میسّر است. چون قبلا معلوم شد که هر یک از قوای تمیز، شهوت و غضب دارای حد متوسّطی است که لازم است انسان در آن حدّ بایستد و عدالت هم همین است، و روشن شد که حدّ عدالت باریکترین حدود و دشوارترین آنهاست، زیرا آن حدّ از دو طرف محصور به افراط و تفریط است و کمتر انسانی از گرفتاری در یکی از آن دو در امان است، و هر دوی آنها راه جهنّم است پس سزاوار است که این راه، راهی طولانی باشد که انسان جز با پیمودن مسافتی دور به پایان آن نرسد و جز با کوشش فراوان آگاهی کامل از آن نیابد. 

لفظ «الزّاد» (توشه) را استعاره از تقوا و کمالاتی آورده است که در این راه طولانی و پر خطر انسان را به قرب خدا می رساند و بدین وسیله نجات و رستگاری در آن راه و رهایی از گرفتاریهای آن به دست می آید. 

در مورد دوم (از دو مقصد) حضرت با این سخنان خود به او هشدار داده است: «مع خفّة الظّهر ... وبالا علیک...» 

کلمه «الخفّة» را استعاره آورده است برای کم کردن ارتکاب گناه و بار کردن آن بر نفس خویش، و لفظ الحمل را عاریه از تحصیل گناه آورده است. و جهت استعاره اوّلی آن است که مرتکب گناه اندک، زودتر آن راه را طی می کند و به نجات از خطرها و ترسهای آنجا نزدیکتر است، چنان که علی (ع) فرموده است: سبکبار باشید تا زودتر به منزل برسید. 

همان طور که پیامبر (ص) اشاره فرموده است: سبکباران رستگارند. و امّا جهت استعاره دومی این است که مرتکب گناهان، به وسیله گناه سنگین بار شده و از پیوستن به سبکباران عقب می ماند و در بین راه زیر بار سنگین از پا درمی آید و عقب ماندگی زیاد او نتیجه زیادی ارتکاب گناه اوست همچون حالت شخص سنگین بار در طیّ مسافتی دور. کلمه «الظّهر» (پشت) برای پرورش دادن مطلب و آماده ساختن آن است. 

مقصد سوم: توجّه دادن بر ضرورت بخشش مال به گونه صدقه دادن و احسان به نیازمندان و فقراء. 

و عبارت حاوی این معنی، در سخنان امام (ع) از: «و اذا وجدت» (اگر یافتی) تا کلمه «عسرتک» (سختی است) است. 

حضرت علی (ع) با بیان دو نکته زیر فرزندش را به صدقه دادن و احسان به مستمندان علاقه مند می سازد: اول: بخشش و دادن صدقه توشه ای است که فقیر تا روز قیامت آن را بر دوش می کشد و در آنجا به هنگام شدّت نیاز بدان، به وی باز می دهد. و لفظ الزّاد در اینجا استعاره است از دو فضیلت بخشش و کرم که به وسیله انفاق حاصل می شود. و وجه استعاره، وسیله بودن انفاق و صدقه برای ایمنی نفس از نابودی در بین راه آخرت و باعث رسیدن آن به سعادت دائمی است همان طور که توشه، نجات بخش مسافر در بین راه و باعث رسیدن او به مقصد است. 

و برای گیرنده صدقه صفت حامل توشه را به طور استعاره آورده است، از آن رو که او وسیله پیدایش آن فضیلت به وسیله آن صدقه و رسیدن ثواب آن به صدقه دهنده در روز قیامت است، و به دریافت صدقه دهنده این فضیلت را و ظهور و بروز آن، روز قیامت در نامه عمل وی، در این عبارت بدان اشاره شده است: فردای قیامت آن را به تو باز پس دهد. 

سپس دستور داده است که هر گاه نیازمندی را دید غنیمت شمارد و آن توشه را بر دوش وی قرار دهد و بیشتر به او کمک کند، تا سر حدّ توان به او توشه بسپارد. او را به غنیمت شمردن و شتاب در صدقه دادن با این عبارت تشویق کرده است: شاید زمانی فرا رسد که او را بجویی و نیابی، زیرا اگر وسیله یک کار مهم به گونه ای باشد که به هنگام جستجوی آن، گاهی به دست آید و گاهی نیاید پس لازم است که به دست آوردن آن را غنیمت شمرد و در آن باره مسامحه نکرد. 

دوم: صدقه دادن به فقیر در حقیقت وامی است از طرف صدقه دهنده که در حال بی نیازی مالی را می دهد تا در روز فقر و تنگدستی اش به او باز پس دهد. 

و صفت «وام گیرنده» را در اینجا استعاره برای خدا آورده است به اعتبار این که او پاداش ثواب را به کسی که در راه طاعت او مالش را انفاق کرده، می دهد، و در این آیه مبارکه بدان اشاره کرده است: «مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً» حضرت وام دادن به هنگام بی نیازی و بازپرداخت وام در وقت تنگدستی را یادآور می شود تا برتری بازپرداخت را بنمایاند و وام دهنده به خاطر سود دلخواهی که عاید او می شود، علاقه مند به دادن وام گردد. 

چهارم: توجّه دادن بر سختی راه آخرت و ضرورت آمادگی برای آن است، با سبکباری از گناهان و سرعت در این کار پیش از پایان فرصت. لفظ عقبه (گردنه) را عاریه آورده است از راه آخرت زیرا در این راه بالا رفتن از پله های مراتب کمال به وسیله فضایل از میان انبوه خصال نکوهیده وجود دارد. و این راه را از آن جهت به دشواری در صعود وصف کرده است که مشقّت و موانع زیادی در ارتقای بدانجا وجود دارد. 

برای آمادگی این سفر نظر او را به سه امر جلب کرده است:

اوّل: سبکبار در آن سفر از آنکه بارش سنگین است، خوشحالتر است، همان طور که قبلا گفتیم این امر واضحی است. 

دوم: کسی که کند حرکت کند ناراحت تر از کسی است که تند حرکت می کند، و این مطلب نیز روشن است. زیرا کندرو در یک جانب از دو طرف افراط و تفریط ایستاده، سرگرم هوای نفس و غافل از مقصد اصلی است تا این که اجل گریبانش را می گیرد و او اسیر گرداب هلاکت می شود و بر فرصت از دست رفته حسرت می خورد. 

سوم: بیان دو نتیجه و سرانجام کار، یکی بهشت و دیگری دوزخ، زیرا سرانجام آن راه، رهرو خود را ناگزیر در یکی از آن دو فرود می آورد، و این نیز مطلب واضحی است، زیرا گرفتاری انسان در امور دنیا عمل کردن در دنیا و پایان یافتن آن تا رسیدن به آخرت، یا در جهت مقصد اصلی و به طرف قبله واقعی و دوری از راه افراط و تفریط است که به این ترتیب راه به سرعت طی می شود و رهرو خود را به بهشت می رساند، و یا این که در جهت انحراف از مقصد اصلی است و به سمت آنچه در این راه از موارد نهی خدا و انواع حرامها وجود دارد، متمایل می شود. که به این ترتیب، رهرو خود را بر آتش فرود می آورد. 

نسبت دادن، هبوط به راه دنیا [طریق] مجاز است از آن رو که این راه سرانجام بر یکی از دو مقصد می رسد، مانند کسی که چیزی را پایین می آورد تا در جایی قرار دهد. 

آن گاه دستور داده است تا پیش قراولی برای خود بفرستد و وسیله ای برای نجات خود و خوشحالی اش فراهم آورد، پیش از آن که در یکی از آن دو منزل نهایی فرود آید، تا بدان وسیله قرارگاهش بهشت باشد، و آن منزلی را که قصد سکونت در آنجا را دارد، به وسیله آماده کردن خود، آماده سازد. بعضی کلمه «یوطّئ» را یوطّن خوانده اند، یعنی آنجا را وطن خود قرار دهد.