[hadith]وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِیقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِیدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدیدَةٍ، وَ أَنَّهُ لَا غِنَی بکَ فِیهِ عَنْ حُسْنِ الِارْتِیَاد وَ قَدْرِ بَلَاغِکَ مِنَ الزَّاد مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ، فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَی ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ فَیَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالًا عَلَیْکَ. وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ یَحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَیُوَافِیکَ بهِ غَداً حَیْثُ تَحْتَاجُ إِلَیْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِیَّاهُ وَ أَکْثِرْ مِنْ تَزْوِیدهِ وَ أَنْتَ قَادرٌ عَلَیْهِ فَلَعَلَّکَ تَطْلُبُهُ فَلَا تَجِدُهُ؛ وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِی حَالِ غِنَاکَ لِیَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَکَ فِی یَوْمِ عُسْرَتِکَ. وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ عَقَبَةً کَئُوداً الْمُخِفُّ فِیهَا أَحْسَنُ حَالًا مِنَ الْمُثْقِلِ، وَ الْمُبْطِئُ عَلَیْهَا أَقْبَحُ [أَمْراً] حَالًا مِنَ الْمُسْرِعِ، وَ أَنَّ [مَهْبطَهَا بکَ] مَهْبطَکَ بهَا لَا مَحَالَةَ إِمَّا عَلَی جَنَّةٍ أَوْ عَلَی نَارٍ؛ فَارْتَدْ لِنَفْسکَ قَبْلَ نُزُولِکَ وَ وَطِّئِ الْمَنْزلَ قَبْلَ حُلُولِکَ، فَلَیْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَ لَا إِلَی الدُّنْیَا مُنْصَرَفٌ.[/hadith]

زاد و توشه آخرتت را با دیگران بفرست!

امام(علیه السلام) در این بخش از وصیّت نامه به طولانی بودن سفر آخرت و نیاز شدید به تهیه زاد و توشه برای این سفر از طاعات و کارهای خیر به ویژه انفاق در راه خدا اشاره کرده است.

نخست می فرماید: «(فرزندم!) بدان راهی بس طولانی و پر مشقت در پیش داری»; (وَاعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِیقاً ذَا مَسَافَة بَعِیدَة، وَمَشَقَّة شَدیدَة).

پیمودن راه های دنیا، هرچند طولانی و مشقت بار باشد در برابر راه آخرت سهل و آسان است. راه آخرت بسیار پر پیچ و خم و از گردنه های صعب العبور فضایل اخلاقی و مبارزه با هواهای نفسانی می گذرد و گاه پیمودن یکی از آنها سال ها وقت می طلبد.

امام(علیه السلام) بعد از این هشدار، لزوم تهیه زاد و توشه برای این سفر را گوشزد می کند و می فرماید: «در این راه (پر خوف و خطر) از کوشش و تلاش صحیح و فراوان و توشه کافی که تو را به مقصد برساند بی نیاز نیستی، به علاوه باید در این راه سبکبار باشی (تا بتوانی به مقصد برسی)»; (وَأَنَّهُ لاَ غِنَی بکَ فِیهِ عَنْ حُسْنِ الاِرْتِیَاد(1)، وَقَدْرِ بَلاَغِکَ(2) مِنَ الزَّاد، مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ).

اساس این زاد و توشه همان است که در قرآن مجید آمده است، آنجا که می فرماید: «(وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّاد التَّقْوی); و زاد و توشه تهیه کنید، و بهترین زاد و توشه تقوا و پرهیزکاری است».(3)

تعبیر به «حُسْنِ الاِْرْتِیاد» با توجّه به اینکه ارتیاد به معنای طلب کردن است، مفهومش حسن طلب یا به عبارت دیگر تدبیر و مدیریت صحیح (در طریقه تهیه زاد و توشه برای سفر آخرت) است.

تعبیر به «خِفَّةِ الظَّهْرِ; سبک بودن پشت» اشاره به چیزی است که در قرآن مجید آمده می فرماید: «(وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَأَثْقالاً مَّعَ أَثْقالِهِم); آنها بار سنگین (گناهان) خویش را بر دوش می کشند و (همچنین) بارهای سنگین دیگری را اضافه بر بارهای سنگین خود».(4) امام(علیه السلام) به فرزندش می گوید که هرگز مانند آنان نباشد و تا می تواند پشت خود را از این بار سبک گرداند.

پیش از این نیز در خطبه بیست و یکم، این عبارتِ بسیار کوتاه و پر معنا را داشتیم: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا; سبکبار باشید تا به قافله برسید» در زمان های گذشته که قافله ها به راه می افتادند و به گردنه های صعب العبور می رسیدند گران باران وا می ماندند و چون قافله نمی توانست به جهت آنها توقف کند، به مسیر خود ادامه می داد و آنها تنها در بیابان می ماندند و طعمه خوبی برای دزدان و گرگان بیابان بودند.

امام(علیه السلام) پس از این مقدمه کوتاه و پر معنا مسائل مالی و انفاقِ فی سبیل الله را که از مهم ترین زاد و توشه های قیامت است عنوان می کند و می فرماید: «بنابراین بیش از حد توانت مسئولیت اموال دنیا را بر دوش مگیر، زیرا سنگینی آن مایه مشقت و وبال تو خواهد بود»; (فَلاَ تَحْمِلَنَّ عَلَی ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ، فَیَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالاً عَلَیْکَ).

اشاره به اینکه آنقدر ذخیره کن که برای نیاز تو کافی باشد و بتوانی فردای قیامت پاسخگوی آن باشی و گرنه همچون بار سنگینی بر دوش تو خواهد بود; باری که از آن استفاده نمی کنی و فقط رنج آن را می کشی.

سپس امام(علیه السلام) با تعبیر جالبی دعوت به انفاق فی سبیل الله می کند و می فرماید: «هرگاه در زمانی که قدرت داری، نیازمندی را یافتی که می تواند زاد و توشه تو را برای روز رستاخیز تو دوش گیرد و فردا که به آن نیازمند می شوی به تو بازپس گرداند، آن را غنیمت بشمار و (هر چه زودتر) و بیشتر این زاد و توشه را بر دوش او بگذار»; (وَإِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ یَحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ، فَیُوَافِیکَ بهِ غَداً حَیْثُ تَحْتَاجُ إِلَیْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَحَمِّلْهُ إِیَّاهُ، وَأَکْثِرْ مِنْ تَزْوِیدهِ وَأَنْتَ قَادرٌ عَلَیْهِ).

آن گاه می افزاید: «زیرا ممکن است روزی در جستجوی چنین شخصی بر آیی و پیدایش نکنی»; (فَلَعَلَّکَ تَطْلُبُهُ فَلاَ تَجِدُهُ(5)).

امام(علیه السلام) در این بخش از وصیّت نامه برای تشویق به انفاق در راه خدا از تعبیر دیگری استفاده کرده می فرماید: «(و همچنین) اگر کسی را پیدا کنی که در حال غنا و بی نیازیت از تو وام بگیرد و ادای آن را برای روز سختی و تنگدستی تو بگذارد، آن را غنیمنت بشمار»; (وَاغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِی حَالِ غِنَاکَ، لِیَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَکَ فِی یَوْمِ عُسْرَتِکَ).

حاصل اینکه انسان عاقل و هوشیار باید از وجود دو کس بهره گیرد: کسی که داوطلبانه و رایگان بار سنگین توشه انسان را بر دوش می گیرد و با شادی و خوشحالی آن را به مقصد می رساند و دیگر کسی که در هنگام بی نیازی انسان به مال، بخشی از اموال او را وام می گیرد و در آن زمان که شدیداً به آن نیازمند است بازپس می دهد. آری چنین است حال کسانی که در راه خدا انفاق می کنند و تعبیری جالب تر و زیباتر از این پیدا نمی شود.

تعبیر دوم برگرفته از قرآن مجید است آنجا که می فرماید: «(مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثیرَة); کیست که به خدا قرض نیکویی دهد، (و بدون منت، انفاق کند،) تا خداوند آن را برای او، چندین برابر کند؟».(6) البتّه آیه مسأله وام دادن را با نکته اضافه ای بیان می دارد و آن اینکه خداوند وامی را که از بندگانش می گیرد دو چندان یا چند برابر به آنها باز پس می دهد.

تعبیر اوّل را هم احتمالا بتوان از آیات شریفه سوره بلد استنباط کرد آنجا که می فرماید: (فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ فَکُّ رَقَبَة * أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْم ذی مَسْغَبَة...).7)

شایان توجّه است که مرحوم صدوق در کتاب علل الشرایع روایت جالبی متناسب با وصیّت نامه بالا نقل می کند که سفیان بن عُیَیْنَه می گوید: زُهری (یکی از تابعین معروف) در شبی سرد و بارانی علی بن الحسین(علیه السلام) را دید که آرد بر دوش خود حمل می کند عرض کرد: یابن رسول الله این چیست؟ فرمود: «أُرِیدُ سَفَراً أُعِدُّ لَهُ زَاداً أَحْمِلُهُ إِلَی مَوْضِع حَرِیز; سفری در پیش دارم که زاد و توشه آن را به جای مطمئنی نقل می کنم» زُهری گفت: غلام من در خدمت شماست آن را برای شما حمل می کند. امام(علیه السلام) قبول نکرد، زُهری گفت: من خودم آن را بر دوش حمل می کنم تو والا مقام تر از آنی که بخواهی چنین باری را بر دوش حمل کنی. امام(علیه السلام) فرمود: «لَکِنِّی لاَ أَرْفَعُ نَفْسی عَمَّا یُنْجِینِی فِی سَفَرِی وَیُحْسنُ وُرُودی عَلَی مَا أَرِدُ عَلَیْهِ أَسْأَلُکَ بحَقِّ اللهِ لَمَّا مَضَیْتَ لِحَاجَتِکَ وَتَرَکْتَنِی; لکن من خودم را والاتر از آن نمی دانم که آنچه مرا در سفرم نجات می بخشد و ورودم را بر آنچه می خواهم نیکو می سازد بر دوش حمل کنم. تو را به خدا سوگند می دهم به دنبال کار خود بروی و مرا به حال خود رها سازی».

زُهری به دنبال کار خود رفت بعد از چند روز امام(علیه السلام) را دید، عرض کرد: اثری از سفری که فرمودید نمی بینم، امام(علیه السلام) فرمود: «بَلَی یَا زُهْرِیُّ لَیْسَ مَا ظَنَنْتَ وَلَکِنَّهُ الْمَوْتُ وَلَهُ کُنْتُ أَسْتَعِدُّ إِنَّمَا الاِْسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ تَجَنُّبُ الْحَرَامِ وَبَذْلُ النَّدَی وَالْخَیْرِ; آن سفری که تو گمان کردی نیست منظورم سفر آخرت است و من برای آن آماده می شوم و آماده شدن برای این سفر با پرهیز از حرام و انفاق در راههای خیر حاصل می شود».(8)


امروز بار خود را سبک کن!

امام(علیه السلام) در این قسمت از وصیّت نامه نورانی خود بار دیگر به مسأله سفر طولانی و پرخوف و خطر قیامت باز می گردد و مسیر راه را به دقت روشن ساخته و وسیله نجات را یادآوری می کند.

نخست می فرماید: «(فرزندم!) بدان پیش روی تو گردنه صعب العبوری هست که سبکباران (برای عبور از آن) حالشان از سنگین باران بهتر است و کندروان وضعشان بسیار بدتر از شتاب کنندگان است»; (وَاعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ عَقَبَةً کَئُوداً(9)، الْمُخِفُّ(10) فِیهَا أَحْسَنُ حَالاً مِنَ الْمُثْقِلِ(11)، وَالْمُبْطِئُ عَلَیْهَا أَقْبَحُ حَالاً مِنَ الْمُسْرِعِ).

منظور از این گردنه صعب العبور یا مرگ و سکرات آن است یا عالم برزخ و یا پل صراط (و یا همه اینها).

بدیهی است برای عبور سالم از گردنه های صعب العبور باید بار خود را سبک کرد و به سرعت گذشت، زیرا در این گونه گردنه ها ممکن است راهزنان و یا حیوانات درنده نیز وجود داشته باشند.

این تعبیر برگرفته از قرآن مجید است آنجا که می فرماید: «(فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ فَکُّ رَقَبَة * أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْم ذی مَسْغَبَة...); ولی او از آن گردنه مهم نگذشت، و تو چه می دانی که آن گردنه چیست؟ آزاد کردن برده ای، یا غذا دادن در روز گرسنگی».(12)

برخی از مفسّران در شرح این آیات، عقبه را به معنای هوای نفس و بعضی دیگر به گردنه های صعب العبور روز قیامت تفسیر کرده اند که کلام حضرت متناسب با همین تفسیر دوم است.

آن گاه در ادامه سخن می فرماید: «و (بدان که) نزول تو بعد از عبور از آن گردنه به یقین یا در بهشت است و یا در دوزخ»; (وَأَنَّ مَهْبطَکَ بهَا لاَ مَحَالَةَ إِمَّا عَلَی جَنَّة أَوْ عَلَی نَار).

سپس می افزاید: «بنابراین پیش از ورودت در آنجا وسایل لازم را برای خویش مهیا ساز و منزلگاه را پیش از نزول، آماده نما، زیرا پس از مرگ راهی برای عذرخواهی نیست و نه طریقی برای بازگشت به دنیا (و جبران گذشته)»; (فَارْتَدْ(13) لِنَفْسکَ قَبْلَ نُزُولِکَ، وَوَطِّئِ الْمَنْزلَ قَبْلَ حُلُولِکَ، «فَلَیْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ(14)» وَلاَ إِلَی الدُّنْیَا مُنْصَرَفٌ(15)).

شایان توجّه است که جمله «لَیْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ» نخستین بار در کلام پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آمده است آنجا که می فرماید: «لَیْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ أَکْثِرُوا مِنْ ذکْرِ هَادمِ اللَّذَّاتِ وَمُنَغِّصِ الشَّهَوَاتِ; بعد از مرگ راهی برای عذرخواهی و جلب رضایت پروردگار نیست، بنابراین بسیار به یاد چیزی باشید که لذات را در هم می کوبد و شهوات را بر هم می زند».(16)

جمله «وَلاَ إِلَی الدُّنْیَا مُنْصَرَفٌ; راه بازگشتی وجود ندارد»، حقیقت و واقعیّت واضحی است که در آیات قرآن و روایات به طور گسترده به آن اشاره شده است. قرآن مجید می فرماید: «(حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ...); (آنها همچنان به راه غلط خود ادامه می دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنها فرا رسد، می گوید «پروردگارا! مرا بازگردانید; شاید در برابر آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم» (ولی به او می گویند:) چنین نیست!».(17)

در خطبه 188 نهج البلاغه درباره مردگان آمده است: «لاَ عَنْ قَبیح یَسْتَطِیعُونَ انْتِقَالاً وَلاَ فِی حَسَن یَسْتَطِیعُونَ ازْدیَاداً; نه قدرت دارند از عمل زشتی که انجام داده اند کنار روند و نه می توانند بر کارهای نیک خود چیزی بیفزایند».

آری منزلگاه های این عالم قابل بازگشت نیست، همان گونه که فرزند ناقص هرگز به رحم مادر برای تکامل بیشتر باز نمی گردد و میوه ای که از درخت جدا شد به شاخه بر نمی گردد، کسانی که از این دنیا به عالم برزخ می روند نیز امکان بازگشت به دنیا را ندارند. برزخیان نیز هنگامی که به قیامت منتقل شوند هرگز نمی توانند به عالم برزخ بازگردند و این هشداری است به همه ما که بدانیم ممکن است در یک لحظه همه چیز تمام شود، درهای توبه بسته شود و راه تحصیل زاد و توشه مسدود گردد و با یک دنیا حسرت، چشم از جهان بپوشیم.


پی نوشت:

1 . «ارتیاد» از ریشه «رَود» بر وزن «قَوم» در اصل به معنای رفت و آمد کردن توأم با مدارا و ملایمت در طلب چیزی است و در مشتقاتِ آن، گاه روی جنبه طلب تکیه می شود و گاه روی جنبه رفق و مدارا. واژه اراده نیز از همین ریشه گرفته شده است. 

2 . «بلاغ» به معنای چیزی است که انسان را به مقصد برساند. 

3 . بقره، آیه 197. 

4 . عنکبوت، آیه 13. 

5 . در مورد اینکه ضمیر «تَطْلَبُه» و جمله «فلا تَجِدْهُ» به چه چیز برمی گردد، میان شارحان نهج البلاغه اختلاف نظر است. احتمال اوّل این است که به شخص فقیرِ نیازمند بازگردد که انفاق ها را گویا بر دوش حمل می کند و در قیامت تحویل صاحبش می دهد. احتمال دیگر اینکه به خود مال برگردد; یعنی ممکن است زمانی فرا رسد که بخواهی مالی در راه خدا انفاق کنی و نداشته باشی; ولی تفسیر اوّل همان گونه که در متن آمد ترجیح دارد و جمله «وَاغْتَنِم» شاهد خوبی برای آن است. 

6 . بقره، آیه 245. 

7 . بلد، آیه 11-14. 

8 . بحارالانوار، ج 46، ص 65، ح 27.

9 . «کئود» به معنای پر مشقت و صعب العبور است، از ریشه «کئد» بر وزن «عهد» به معنای شدت و سختی گرفته شده است. 

10 . «مخفّ» به معنای سبک بال از ریشه «خفّ» بر وزن «صف» به معنای سبک شده گرفته شده است. 

11 . «مثقل» یعنی سنگین بار از ریشه «ثقل» است. 

12 . بلد، آیه 11-14. 

13 . «ارْتَد» به معنای انتخاب کن از ریشه «ارتیاد» است که در بخش قبل تفسیر شد. 

14 . «مُسْتَعْتَب» مصدر میمی است و به معنای عذر خواهی و رضایت طلبیدن است از ریشه «عتب» بر وزن «عطف» گرفته شده که معانی متعدّدی دارد و یکی از معانی آن رضا و خشنودی است و کسی که عذرخواهی می کند در واقع رضایت طرف را می طلبد، لذا این واژه به معنای عذرخواهی به کار رفته است. 

15 . «مُنْصَرف» نیز مصدر میمی به معنای بازگشت است. 

16 . مستدرک الوسائل، ج 2، ص 104، ح 16. 

17 . مؤمنون، آیه 99 و 100. در آیات 28 سوره انعام و 37 سوره فاطر نیز به همین معنا اشاره شده است.