[hadith]وَ إِیَّاکَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ، فَإِنَّ رَأْیَهُنَّ إِلَی أَفْنٍ وَ عَزْمَهُنَّ إِلَی وَهْنٍ؛ وَ اکْفُفْ عَلَیْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بحِجَابکَ إِیَّاهُنَّ، فَإِنَّ شدَّةَ الْحِجَاب أَبْقَی عَلَیْهِنَّ؛ وَ لَیْسَ خُرُوجُهُنَّ بأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِکَ مَنْ لَا یُوثَقُ بهِ عَلَیْهِنَّ، وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ فَافْعَلْ؛ وَ لَا تُمَلِّکِ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا، فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بقَهْرَمَانَةٍ؛ وَ لَا تَعْدُ بکَرَامَتِهَا نَفْسَهَا وَ لَا تُطْمِعْهَا فِی أَنْ تَشْفَعَ لغَیْرِهَا؛ وَ إِیَّاکَ وَ التَّغَایُرَ فِی غَیْرِ مَوْضِعِ غَیْرَةٍ، فَإِنَّ ذَلِکَ یَدْعُو الصَّحِیحَةَ إِلَی السَّقَمِ وَ الْبَرِیئَةَ إِلَی الرِّیَب. وَ اجْعَلْ لِکُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِکَ عَمَلًا تَأْخُذُهُ بهِ، فَإِنَّهُ أَحْرَی أَلَّا یَتَوَاکَلُوا فِی خِدْمَتِکَ؛ وَ أَکْرِمْ عَشیرَتَکَ فَإِنَّهُمْ جَنَاحُکَ الَّذی بهِ تَطِیرُ وَ أَصْلُکَ الَّذی إِلَیْهِ تَصِیرُ وَ یَدُکَ الَّتِی بهَا تَصُولُ. اسْتَوْدعِ اللَّهَ دینَکَ وَ دُنْیَاکَ وَ اسْأَلْهُ خَیْرَ الْقَضَاءِ لَکَ فِی الْعَاجِلَةِ وَ الْآجِلَةِ وَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ؛ وَ السَّلَام.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 105-101

لغات:

أفن: سستی، ناتوانی

قهرمانه: اصل واژه، فارسی است به شکل عربی در آمده است، یعنی پهلوان. 

شرح:

بیست و هشتم: او را در مورد زنان به چند چیز سفارش کرده است:

اوّل: زنهار از مشورت با آنها، و بر ضرورت این زنهار به وسیله قیاس مضمری توجّه داده است که صغرای آن عبارت: «زیرا اندیشه آنان سست است» می باشد. از آن رو که در خردهایشان کاستی است، و کبرای مقدّر آن نیز چنین است: و هر که چنین باشد شایسته است از مشورت با او پرهیز شود، زیرا سستی اراده باعث اشتباهکاری و نرسیدن به جهت مصلحت در مورد مشورت است. 

دوم: چشمهای آنان را به وسیله حجاب و پوشش از دیدار نامحرمان باز دارد، و این سخن از فصیحترین کنایه ها در مورد پوشش است. «من» زاید و شاید برای تبعیض باشد. و بر ضرورت پوشش آنها به وسیله قیاس مضمری توجّه داده است که صغرای آن جمله: زیرا سختگیری حجاب برای ایشان نتیجه پایدار دارد، یعنی برای پوشش و پاکدامنی پایدارتر است تا بیرون رفتن از خانه و آرایش کردن و برای حفظ آنها استوارتر می باشد، و کبرای مقدّر آن چنین است: و هر چه این طور باشد باید انجام داد. 

سوم: او را هشدار داده است تا مبادا در وارد کردن کسی که در مورد ایشان [زنان] به او اطمینان ندارد، سهل انگاری کند، و در این مورد تفاوتی میان مرد و زن نیست، این جمله به منزله صغرای قیاس مضمری است که از آن جلوگیری و ممانعت مستفاد می شود، و در حقیقت چنین است: اجازه ورود دادن به کسانی که اطمینان به آنها نیست، برابر گرایش دادن زنان به فساد یا بدتر از آن است، و کبرای مقدّر نیز چنین می شود: و هرگاه این طور باشد، اجازه ورود نباید داد. علت این که در بعضی از موارد ورود افراد نامطمئن بیشتر موجب فساد می شود، آن است که در این صورت، مجال بیشتری می یابند تا با زنان خلوت کنند و در باره خواسته فاسد خود همصحبت شوند. 

چهارم: او را امر کرده است تا وسایل آشنایی میان زن و دیگران را نابود سازد، زیرا آشنایی آنها با دیگران زمینه ساز فساد است. البته به قرینه حالیه درمی یابیم که کسانی مانند پدر و... محرم و از شمول سخن امام خارجند. و این که این دستور را مشروط بر توانایی کرده، از آن روست که گاهی به هیچ نوع امکان ندارد، جلو آشنایی آنها را با دیگران گرفت. 

پنجم: او را از سپردن اختیار امور زن در مورد خوردنی، پوشیدنی و نظایر آن، بیش از اندازه به دست خود، و بالاتر از اینها مانند واسطه شدن و شفاعت برای دیگران، نهی کرده است. و برای صلاحیّت نداشتن زن نسبت به چنین کاری به وسیله قیاس مضمری هشدار داده است که صغرای آن عبارت است: زیرا زن گیاه خوشبویی است نه انسانی نیرومند. کلمه «ریحانه: گیاه خوشبو» را استعاره برای زن آورده است از آن رو که او مورد کامیابی و بهره برداری است، و شاید انتخاب کلمه ریحانه به جای زن، از آن رو باشد که زنان عرب بوی خوش فراوان به کار می برند. غیر قهرمان، کنایه از آن است که زن برای حکمرانی و تسلّط آفریده نشده است بلکه شأن زن فرمانبری است. و کبرای مقدّر چنین است: و هر کس این طور باشد سزاوار نیست کار او را به خود واگذارند، و دست او در کار دیگران باز باشد. 

ششم: و همچنین او را از احترام بیش از حدّ مانع شده است. یعنی نباید تا آنجا زن را گرامی بداری که به مصلحت خود پشت پا بزند، و این عبارت مانند جمله قبلی است. 

هفتم: و همچنین او را از این که کاری کند تا زن به طمع در شفاعت دیگران بیفتد، منع کرده است زیرا این خود نوعی پا از گلیم خود بیرون نهادن است، و مطلب را به این ترتیب بیان کرده است که او به دلیل نقصان غریزی و کاستی فکری، شایستگی آن را ندارد. 

هشتم: او را از اظهار غیرت و بدگمانی در جایی که نباید چنان باشد، منع کرده و بر نتیجه بدی که بر آن مترتّب است به وسیله قیاس مضمری توجّه داده است که صغرای آن عبارت: «زیرا آن... نادرستی»، است، کلمه «الصّحیحه» کنایه از آلوده نبودن به خیانت و فساد، و «السّقم» کنایه از آلودگی بدانهاست. براستی چنین است، زیرا زن موقعی که دور از فساد است، آن را بد می داند و از روبرو شدن با فساد بیزار است، و بیم رسوایی و کیفر را احساس می کند، ولی در صورتی که او پاک است، اگر به او نسبت نادرستی بدهند، در آغاز کار بر او گران آید، و اگر این نسبت تکرار شود، سخن مرد در مقابل او بی ارزش می شود و سرزنش کردن او به منزله وادار ساختن به فساد می گردد. این مطلب روشنی است که در طبیعت حیوانی نسبت به کاری که ممنوع است، یک نوع آزمندی وجود دارد. بنا بر این غیرت در چنین موردی بی جاست و سرزنش به دلیل خیالی پوچ و به خاطر کاری که انجام نشده است، خود نوعی انگیزه است. و کبرای مقدّر نیز چنین است و هر کاری که آن طور باشد، انجام آن روا نیست. 

بیست و نهم: او را مأمور ساخته است تا برای هر کدام از خدمت گزاران خود کاری را تعیین کند و او را نسبت به همان کار مؤاخذه کند و نسبت به کار دیگر مؤاخذه نکند، و این از جمله امور مربوط به تدبیر منزل است. و بر راز این سخن به وسیله قیاس مضمری توجّه داده است که صغرای آن جمله: «زیرا او سزاوارتر است... به خدمت گزاری تو». توضیح آن که هرگاه آنها مشترکا بر انجام کاری مکلّف باشند تا هر کدام از آنها به انجام آن کار اقدام کند، بیشتر وقتها هر یک کار خود را به دیگری وامی گذارد و این خود باعث انجام نگرفتن کار می شود. 

کسری انوشروان به فرزندش شیرویه گوید: در میان کاتبان خود، دقّت کن هر کدام صاحب باغ و ملکند و آنها را خوب آباد کرده اند، او را متولّی مالیات کن، و هر که بردگان زیادی دارد او را سرپرست سپاه کن و هر کدام از آنها عائله مندتر است و آنها را خوب اداره می کند، مخارج و وظیفه در آمد و هزینه را به او بسپار و همچنین نسبت به تمام خدمت گزاران سرایت همین رفتار را بکن و کاری را بی حساب میان خدمت گزاران مگذار که نظام حکومتت از هم خواهد پاشید. 

سی ام: او را سفارش به گرامی داشت خویشاوندان کرده و بر این مطلب به وسیله قیاس مضمری هشدار داده است که صغرای آن عبارت: «زیرا آنان... حمله می بری»، است. کلمه «الجناح» (بال) را استعاره از خویشاوندان آورده است، از آن رو که آنها چون پر و بالی مبدأ حرکت و توانایی او بر پرواز به سمت هدفها هستند، و به خاطر آماده سازی بیشتر، اصطلاح پرواز را به کار برده است و همچنین کلمه ید (دست) را از آن رو که آنها وسیله حمله بردن وی بر دشمن می باشند. امّا کبرای مقدّر چنین است: و هر کس این چنین باشد، گرامی داشت او لازم است. 

آن گاه وصیّت را با خداحافظی و به امانت سپردن دین و دنیای او نزد خدا و تقاضای بهترین سرنوشت برای او در دنیا و آخرت بر طبق اراده و خواست خدا، پایان برده است. 

کلمه: «استیداع» (به امانت گذاردن)، چون او را نزد خدا به امانت می گذارد، به طور مجاز در مورد درخواست نگهداری او از خدا به کار رفته است.