[hadith]وَ زَعَمْتَ أَنَّکَ جِئْتَ ثَائِراً بدَمِ عُثْمَانَ، وَ لَقَدْ عَلِمْتَ حَیْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ، فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاکَ إِنْ کُنْتَ طَالِباً؛ فَکَأَنِّی قَدْ رَأَیْتُکَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْب إِذَا عَضَّتْکَ ضَجِیجَ الْجِمَالِ بالْأَثْقَالِ، وَ کَأَنِّی بجَمَاعَتِکَ تَدْعُونِی جَزَعاً مِنَ الضَّرْب الْمُتَتَابعِ وَ الْقَضَاءِ الْوَاقِعِ وَ مَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ إِلَی کِتَاب اللَّهِ، وَ هِیَ کَافِرَةٌ جَاحِدَةٌ أَوْ مُبَایِعَةٌ حَائِدَةٌ.[/hadith]
آینده شوم و تاریک دشمن!
در آخرین بخش این نامه امام(علیه السلام) باز از داستان قتل عثمان سخن می گوید که معاویه آن را بهانه ای برای تمرّد و مخالفت خود قرار داده بود و خونخواهی عثمان را بهانه کرده بود می فرماید: «تو گمان کردی برای انتقام خون عثمان آمده ای درحالی که خوب می دانی خون او کجا (و به دست چه کسی) ریخته شد و اگر به راستی طالب خون او هستی، از همان جا که میدانی آن را طلب کن»; (وَ زَعَمْتَ أَنَّکَ جِئْتَ ثَائِراً(1) بدَمِ عُثْمَانَ. وَلَقَدْ عَلِمْتَ حَیْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاکَ إِنْ کُنْتَ طَالِباً).
اشاره به اینکه اگر شرکای خون عثمان را می خواهی دوستان تو طلحه و زبیر بودند و اگر به دنبال کسانی هستی که او را تنها گذاشتند و فریاد استغاثه او را پاسخ ندادند، خودت بودی که عثمان به تو نامه نوشت و از تو تقاضای کمک کرد; ولی تو هیچ گامی برای او بر نداشتی، بنابراین تو در خونخواهی عثمان صادق نیستی و اگر صادق بودی مسیری غیر از این داشتی.
سپس امام(علیه السلام) آینده جمعیّت معاویه و جنگ او را با یارانش چنین پیشگویی می کند، می فرماید: «گویا تو را می بینم که از رویارویی در جنگ ضجه و ناله می کنی همچون شتران سنگین بار»; (فَکَأَنِّی قَدْ رَأَیْتُکَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْب إِذَا عَضَّتْکَ(2) ضَجِیجَ الْجِمَالِ(3) بالاَْثْقَالِ).
همان گونه که می دانیم این پیشگویی در جنگ صفین واقع شد و هنگامی که لشکر امام(علیه السلام) عرصه را بر لشکر معاویه تنگ کرده بودند و مالک اشتر به سراپرده معاویه نزدیک می شد و چیزی نمانده بود او را به قتل برساند، فریاد و ناله معاویه و همراهانش بلند شد.
در پیشگویی دوم می فرماید: «و گویا تو را مشاهده می کنم که با جمعیّت خود بر اثر ضربات پی در پی و فرمان حتمی شکست و کشتگانی که پشت سر هم روی زمین می افتند، ناله و فریاد بر آورده ای و مرا به کتاب خدا دعوت می کنی و این در حالی است که جمعیّت تو به آن کافر و منکرند یا بیعت خود را شکسته اند»; (وَکَأَنِّی بجَمَاعَتِکَ تَدْعُونِی جَزَعاً مِنَ الضَّرْب الْمُتَتَابعِ، وَالْقَضَاءِ الْوَاقِعِ، وَمَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ، إِلَی کِتَاب اللهِ، وَهِیَ کَافِرَةٌ جَاحِدَةٌ، أَوْ مُبَایِعَةٌ حَائِدَةٌ(4)).
این پیشگویی نیز کاملا به وقوع پیوست و هنگامی که لشکر شام زیر ضربات یاران علی(علیه السلام) توان خود را از دست داده بودند و پی در پی روی خاک می افتادند، گروهی به همراهی عمرو عاص قرآنها را بر سر نیزه کردند و گفتند: ما تسلیم کتاب الله هستیم و هر چه بگوید سر بر فرمانش می نهیم. این در حالی بود که گروهی از شامیان در حقیقت کافر و منکر کتاب الله بودند، زیرا با امام(علیه السلام) به حق بیعت نکرده بودند و گروه دیگری در میان آنها از بیعت کنندگان با امام(علیه السلام) بودند که بر خلاف تمام اصول شناخته شده اسلامی و رسم دیرینه ای که در میان عرب بود بیعت خود را شکستند و به معاویه و دشمنان امام(علیه السلام) پیوستند.
البتّه ممکن است کسانی ایراد کنند که این تعبیر امام(علیه السلام) راه سوء استفاده را به دشمن برای استفاده ناصواب از قرآن مجید به هنگام نزدیک شدن به شکست نهایی نشان داد; ولی این سخن صحیح نیست، زیرا امام(علیه السلام) تنها اشاره مجمل و کمرنگی به این جریان می کند که برای معاویه و یارانش در آن زمان مفهوم نبود، زیرا تنها سخن از دعوت به کتاب الله به میان آورده، هرچند امروز برای ما که از ماجرای تاریخی آن آگاهیم، این اشاره اشاره گویایی است.
نکته:
پیش بینی هایی که انجام شد:
پیشگویی هایی که امام(علیه السلام) در این نامه کرده و برای معاویه نوشته است دقیقا صورت گرفت، زیرا صبح روز سه شنبه دهم ماه صفر سال 37 هجری پس از نماز صبح دو لشکر به سختی با یکدیگر نبرد کردند. لشکر شام سخت وامانده شد و لشکر امام(علیه السلام) که با سخنان گرم و آتشین مالک اشتر پیش می رفت، چیزی نمانده بود که لشکر شام را به کلی متلاشی کند و معاویه را به قتل برسانند یا اسیر کنند. عمار بن ربیعه می گوید: اَشتر در میان یارانش ایستاد و گفت: «تمام خاندانم به فدایتان باد آنچنان به شدت حمله کنید که خدا را از خود خشنود سازید و آیین حق را عزت بخشید به من نگاه کنید به هر سو حمله کردم حمله کنید».
اشتر چنان غرق در جنگ شده بود که کلاهش را از سر برداشت و بر قربوس زین (قسمت برجسته جلوی زین) گذارد و فریاد می زد: مؤمنان استقامت کنید. ابن ابی الحدید در اینجا می گوید: آفرین به مادری که او را زاد اگر کسی سوگند یاد کند که بعد از علی(علیه السلام) در میان عرب و عجم کسی شجاع تر از اشتر نبوده، خلافی نگفته است.
سرانجام مالک اشتر و همراهانش لشکر شام را در هم پیچیدند، پرچم داران آنها را کشتند و تا لشکرگاه آنان پیش تاختند. این جنگ تا شب هم ادامه یافت که آن شب به نام «لیلة الهریر»(5) معروف شد.
در این هنگام اشتر فرمانده میمنه لشکر بود و ابن عباس فرمانده میسره و علی(علیه السلام) در قلب سپاه و نشانه های پیروزی و پیشرفت کاملا آشکار شد.
این جریان را به معاویه گزارش دادند و او عمرو عاص را طلبید و گفت امشب شبی است که تا فردا کار ما یکسره خواهد شد فکری کن و نقشه ای طرح نما.
عمرو گفت مردان تو توان مردان علی(علیه السلام) را ندارند به علاوه تو مثل علی(علیه السلام) نیستی هدف او شهادت در راه خداست و هدف تو دنیا، از همه گذشته عراقیان از پیروزی تو وحشت دارند، زیرا می دانند تو به آنها ستم می کنی ولی شامیان از پیروزی علی(علیه السلام) ترسی ندارند، زیرا می دانند او مردی با محبّت است و به کسی ظلم و ستم نخواهد کرد. تنها راهی که به نظر من می رسد این است که لشکر تو به هنگام صبح قرآن ها را بر نیزه کنند و بگویند ما به حکومت قرآن راضی هستیم، این کار میان لشکر علی(علیه السلام) اختلاف خواهد افکند و جنگ سرنوشت دیگری پیدا می کند. و چنین شد که شرح آن را در گذشته بیان کردیم.(6)
پی نوشت:
1 . «ثائر» به معنای خونخواه از ریشه «ثئر» بر وزن «سرد» به معنای خونخواهی گرفته شده و اینکه درباره بعضی از معصومین(علیهم السلام) گفته می شود: «یا ثارالله» یعنی ای کسی که خونخواهش خداست نه یک فرد و یک قبیله.
2 . «عضّ» از ریشه «عضّ» به معنای دندان گرفتن، گرفته شده است.
3 . «جمال» جمع «جمل» به معنای شتر است; مانند «جبال» که جمع «جبل» است.
4 . «حائدة» به معنای مایل شونده از طریق مستقیم از ریشه «حید» بر وزن «صید» به معنای میل به یک طرف. این واژه به معنای بیعت شکن نیز به کار می رود.
5 . «هریر» در لغت به معنای زوزه کشیدن سگ به هنگام ناراحتی است و این اشاره به ناله و فریاد شامیان در آن شب دارد.
6 . به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 205-256 مراجعه شود.