[hadith]یا أَهْلَ الْکُوفَةِ، مُنِیتُ مِنْکُمْ بثَلَاثٍ وَ اثْنَتَیْنِ، صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاعٍ وَ بُکْمٌ ذَوُو کَلَامٍ وَ عُمْیٌ ذَوُو أَبْصَارٍ، لَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ الْبَلَاءِ. تَرِبَتْ أَیْدیکُمْ یَا أَشْبَاهَ الْإِبلِ غَابَ عَنْهَا رُعَاتُهَا، کُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ تَفَرَّقَتْ مِنْ آخَرَ؛ وَ اللَّهِ لَکَأَنِّی بکُمْ فِیمَا إِخَالُکُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَی وَ حَمِیَ الضِّرَابُ، قَد انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبی طَالِبٍ انْفِرَاجَ الْمَرْأَةِ عَنْ قُبُلِهَا، وَ إِنِّی لَعَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ مِنْهَاجٍ مِنْ نَبیِّی وَ إِنِّی لَعَلَی الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ أَلْقُطُهُ لَقْطاً.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 309-306

 

من به وظیفه الهی خود عمل می کنم امّا شما ...

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، تازیانه های ملامت و سرزنش را محکمتر بر ارواح خفته آنها فرود می آورد و نقاط ضعف آنها را یکی بعد از دیگری بیان می کند; باشد که به خود آمده، درصدد اصلاح برآیند. نخست می فرماید: «ای اهل کوفه! من به سه چیز (که در شما هست) و دو چیز (که در شما نیست) مبتلا شده ام:

گوش دارید امّا نمی شنوید، زبان دارید امّا سخن نمی گویید، حقایق را نمی بینید، در حالی که چشم دارید!». (یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ! مُنِیتُ مِنْکُمْ بثَلاَث وَ اثْنَتَیْنِ: صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاع، وَ بُکْمٌ ذَوُو کَلاَم، وَ عُمْیٌ ذَوُو أَبْصَار).

در اینجا امام(علیه السلام) اشاره به ناتوانی آنها از مشاهده حوادث و تحلیل صحیح پیرامون آن و تلاش برای پیدا کردن راه حل ها می کند، که در عین توانایی بر این امور، همه چیز را نادیده گرفته و در لاک خود فرو رفته بودند; صیّاد بی رحم را می دیدند، امّا عکس العملی نشان نمی دادند; پیام تهدیدآمیز دشمن را می شنیدند، امّا تکان نمی خوردند.

و امّا آن دو چیز که در آنها می بایست باشد، ولی نبود، همان است که در ادامه سخن فرموده: «نه در هنگام نبرد، آزاد مردان صادقید، و نه در آزمایش های سخت برادران قابل اعتماد!». (لاَ أَحْرَارُ صِدْق عِنْدَ اللِّقَاءِ، وَ لاَ إِخْوَانُ ثِقَة عِنْدَ الْبَلاَءِ!).

بی شک، زندگی فراز و نشیب های زیادی دارد: گاه زمان صلح است و گاه زمان جنگ و گاه راحتی است و گاه بلا; دوستان باوفا و برادران قابل اعتماد در آرامش و راحتی شناخته نمی شوند، بلکه سختی ها، جنگها، بلاها و حوادثِ پیچیده و ناراحت کننده، میدان آزمون آنها است و متأسّفانه مردم کوفه و عراق، در آن زمان در این آزمون ها روسفید نبودند و بارها بی وفایی و عدم استقامت و سُستی و تنبلی خود را نشان داده بودند.

به همین جهت، امام(علیه السلام) در جمله های بعد نخست به آنها نفرین می کند، سپس با دو تشبیه گویا از وضع روانی آن جمعیّت، آخرین سخن را درباره آنها بیان می فرماید. می گوید: «دستهایتان خاک آلود باد! (و بر خاک مذلّت بنشینید)». (تَرِبَتْ(1) أَیْدیکُمْ).

«ای کسانی که به شتران بی ساربانی می مانید که هرگاه از یک سو جمعشان کنند، از سوی دیگر پراکنده می شوند!». (یَا أَشْبَاهَ الإِبلِ غَابَ عَنْهَا رُعَاتُهَا!).

این تشبیه، تعبیر روشنی از جهل و نادانی و عدم انضباط آنها است. نخست آنها را به حیوانات تشبیه می کند و سپس به نداشتن صاحب نافذ الکلام.

روشن است جمع کردن شتران توسط ساربان ها میسّر است و آنها به ندای هر کس گوش نمی دهند; به همین دلیل، اگر دیگری بخواهد آنها را جمع کند، به مقصود خود نائل نمی شود.

امام(علیه السلام) در ادامه این سخن، سوگند یاد می کند و می فرماید: «به خدا سوگند! من درباره شما چنین گمان می کنم که اگر جنگ سختی روی دهد، و آتش آن زبانه کشد، از گِرد فرزند ابوطالب جدا می شوید همانند جدا شدن زن (هنگام وضع حمل) از نوزاد خویش!». (وَاللهِ لَکَأَنِّی بکُمْ فِیمَا إِخَالُکُمْ: أَنْ لَوْ حَمِسَ(2) الْوَغَی(3)، وَ حَمِیَ(4) الضِّرَابُ، قَد انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبی طَالِب انْفِرَاجَ الْمَرْأَةِ عَنْ قُبُلِهَا).

برای جمله «إِنْفَرَجْتُمْ...» تفسیرهای گوناگونی شده، ولی مناسب تر با مقام شامخ امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و رعایت موازین فصاحت، و رعایت تناسب در مقام تشبیه، همان است که در بالا گفتیم.

زیرا زن به هنگام وضع حمل، به خاطر درد زیادی که می کشد هر لحظه می خواهد فرزند از او جدا شود، تا نَفَس راحتی بکشد! امام(علیه السلام) مردم کوفه را به چنین زنی تشبیه می کند که برای جدا شدن از فرزند، لحظه شماری می نماید; آنها نیز در میدان نبرد، پیچ و تاب می خوردند و در انتظار لحظه ای بودند که راه فرار را پیدا کنند و از محضر امام(علیه السلام) بگریزند; گریختنی که بازگشتنی در آن نمی باشد; همانگونه که نوزاد به شکم مادر باز نمی گردد.

امام(علیه السلام) در خطبه 34 تشبیه جالب دیگری در این زمینه فرموده; می فرماید: «وَ أَیْمُ اللهِ إِنِّی لاََظُنُّ بکُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَی، وَ اسْتَحَرَّ الْمَوْتُ، قَد انْفَرَجْتُمْ عَنْ إبْنِ أَبی طَالِب انْفِرَاجَ الرَّأْس; به خدا قسم! من گمان می کنم اگر جنگ سختی درگیر شود و حرارت مرگ به شما نزدیک گردد، از فرزند ابوطالب جدا می شوید، همچون جداشدن سر از تن (که التیامی در آن نیست)».

سرانجام در پایان این بخش، موضع خود را در این گیر و دارها روشن می سازد و می فرماید: «من نشانه روشنی (بر حقّانیت خویش) از پروردگارم دارم; و بر طریقِ آشکار پیامبرم گام برمی دارم; و من در راهی واضح با هوشیاری و دقّت به پیش می روم!» (وَ إِنِّی لَعَلَی بَیِّنَة مِنْ رَبِّی، وَ مِنْهَاج مِنْ نَبیِّی، وَ إِنِّی لَعَلَی الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ أَلْقُطُهُ لَقْطاً(5)).

بدیهی است کسی که تکیه گاهش فرمان خدا و مسیرش مسیر پیامبر(صلی الله علیه وآله) باشد، گمراهی و شکستی برای او متصوّر نیست و هر چه برای او پیش آید، فتح و پیروزی و انجام وظیفه است.

جمله «أَلْقُطُهُ لَقْطاً» در اصل به معنای جمع آوری کردن چیزی از نقاط مختلف است، که نیاز به هوشیاری و دقّت دارد و منظور امام(علیه السلام) از این تعبیر، این است که من برای پیشرفت در مسیر حق، پیوسته گزینش می کنم و با هوشیاری، بهترین راه را برمی گزینم و مسیر خود را از لابلای موانع، با تلاش و کوشش انتخاب می کنم.


پی نوشت:

  1. «تَربت» از مادّه «تُراب» به معنای خاک گرفته شده و «تَرِبَتْ أَیْدیکُمْ» در اصل به این معنا است که دستانتان خاک آلود باد! ولی این واژه به معنای خسارت و فقر نیز به کار می رود; زیرا افراد زیان کار و فقیر گویی به زمین خورده اند و دستانشان خاک آلوده شده است!

  2. «حَمس» از مادّه «حمس» (بر وزن قفس) به معنای شدّت است و «حماسه» و «تمحّس» به معنای تشدید، مخصوصاً در جنگ ها آمده است. 

  3. «وَغی» در اصل به معنای سروصدای جنگاوران در میدان نبرد است و گاه به خود جنگ هم گفته می شود و در اینجا به همین معنا است. 

  4. «حَمی» از مادّه «حمی» (بر وزن سعی) به معنای شدّت حرارت است. «ضِراب» در اینجا به معنای زد و خورد و جنگ می باشد. 

  5. «لَقط» به معنای برداشتن چیزی از زمین است و همچنین برداشتن چیزهای مختلفی از نقاط مختلف. و اشیای گمشده را «لُقَطه» می گویند، زیرا معمولا از زمین برداشته می شود.