[hadith]یا أَهْلَ الْکُوفَةِ، مُنِیتُ مِنْکُمْ بثَلَاثٍ وَ اثْنَتَیْنِ، صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاعٍ وَ بُکْمٌ ذَوُو کَلَامٍ وَ عُمْیٌ ذَوُو أَبْصَارٍ، لَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ الْبَلَاءِ. تَرِبَتْ أَیْدیکُمْ یَا أَشْبَاهَ الْإِبلِ غَابَ عَنْهَا رُعَاتُهَا، کُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ تَفَرَّقَتْ مِنْ آخَرَ؛ وَ اللَّهِ لَکَأَنِّی بکُمْ فِیمَا إِخَالُکُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَی وَ حَمِیَ الضِّرَابُ، قَد انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبی طَالِبٍ انْفِرَاجَ الْمَرْأَةِ عَنْ قُبُلِهَا، وَ إِنِّی لَعَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ مِنْهَاجٍ مِنْ نَبیِّی وَ إِنِّی لَعَلَی الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ أَلْقُطُهُ لَقْطاً.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحة 854

سپس امام (ع) خود را گرفتار پنج خصلت از پیروان خود می داند. سه صفتی که در آنها وجود دارد و متناسب با یکدیگرند و دو صفتی که در آنها نیست. سه صفت موجود در آنها بدین قرار است: با این که گوش دارند کرند. با این که حرف می زنند گنگند و با این که چشم دارند کورند. جمع این اوصاف با ضدّشان (یعنی در عین شنوائی کر بودن و در عین حرف زدن گنگ بودن و در عین چشم داشتن کور بودن) موجب تعجّب گردیده و بیان توبیخ آنهاست. مقصود این است که در مصالح دین و نظام امور دولتشان بر شنوایی و گویایی و بینایی آنها نفعی مترتّب نیست. آن که از شنوایی و بینائی خود سودی نبرده و عبرت نگیرد و آن که گفتارش مفید فایده ای نباشد، مانند کسی است، که این احساسات را نداشته باشد. بلکه حال این افراد بدتر است، زیرا شنوایی، گویایی و بینایی هرگاه مفید فایده نباشند، به نسبت آن که این ابزار را ندارد مضرّ خواهند بود (گاهی موجب خلافکاری می شوند و انسان به کیفر گناه آنها گرفتار می آید). 

امّا دو صفتی که در آن مردم وجود نداشت، یکی آن که هنگام ملاقات و بر خورد، صداقت در آزادگی نداشتند، یعنی بدلیل آمیزه ای که از ترس، خواری و فرار در ذات خویش داشتند بهنگام برخورد و ملاقات، آزادگی و حریّت، بزرگواری و صداقت از آنها بروز نمی کرد زیرا شخص آزادمنش از زشتی رذیلت و کارهایی که موجب طعن و ملامت شود وارسته است. 

صفت دوّمی که در ذاتشان دیده نمی شد، به هنگام بروز بلا برادران مورد اعتمادی نبودند، یعنی برادرانی، که بگاه گرفتاری و نزول حوادث بتوان بدانها اعتماد کرد. 

سپس امام (ع) با اظهار دلتنگی بر علیه آنها در شکل نعمت خواهی دعا می کند و می فرماید: «دستهایتان خاک آلود باد» کنایه از این است که هیچ خیری به آنها نرسد. 

قوله علیه السلام: «یا اشباه الإبل غاب عنها رعاتها کلّما جمعت من جانب تفرقّت من جانب آخر»: 

در عبارت فوق تشبیهی را به کار برده و مردم کوفه را به گلّه شتری که ساربان نداشته و از هر سو متفرّق اند مانند کرده است، وجه شباهت بیان رذیلتی است که امام (ع) در وجود آنها سراغ داشت. نشانه این رذیلت تفرقه و پراکندگی بود که بهنگام جنگ پیروان حضرت دچار آن بودند. 

سپس جدایی و نامأنوسی آن مردم را به جدا شدن زن از بچّه اش در هنگام ولادت تشبیه کرده است، تا بیان این مطلب بغیرتشان برخورد کند. تشبیه در مورد تسلیم شدن زن به ولادت فرزند و جدا شدن از او بیان کننده زمان ولادت و یا ملامت و طعنی است که برای افراد آورده می شود. 

امام (ع) پس از این توبیخ به بیان فضیلت خود پرداخته، تا دلهای پیروان خود را قوّت بخشیده و میان آنها الفت برقرار کند، و بیّنه روشنی که امام (ع) از جانب خداوند بر علیه آنها عرضه می کرد، آیات کریمه قرآن و ادلّه واضحی بود که بر معرفت وجود حق تعالی و اعتماد کاملی که بر پیمودن راه خداوند داشت، چنان که خداوند متعال می فرماید: «قُلْ إِنِّی عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی». مقصود از «منهاج» پیامبر (ص) طریقه و سنت پیغمبر (ص) می باشد و راه روشنی الهی، که امام سالک آن بوده است شریعت و دیانت رسول گرامی اسلام است منظور از این جمله امام (ع) «القطه لقطا» بررسی و تمیز دادن راه حق از طریق ضلالت و گمراهی، و سلوک بر مسیر حقیقت می باشد، که حضرت همواره مراقب آن بوده است.