[hadith]وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِیَّتِی. اسْتَنْفَرْتُکُمْ لِلْجِهَاد فَلَمْ تَنْفِرُوا وَ أَسْمَعْتُکُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا وَ دَعَوْتُکُمْ سرّاً وَ جَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِیبُوا وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا؛ أَ شُهُودٌ کَغُیَّابٍ وَ عَبیدٌ کَأَرْبَابٍ! أَتْلُو عَلَیْکُمْ الْحِکَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا وَ أَعِظُکُمْ بالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا وَ أَحُثُّکُمْ عَلَی جِهَاد أَهْلِ الْبَغْیِ فَمَا آتِی عَلَی آخِرِ قَوْلِی حَتَّی أَرَاکُمْ مُتَفَرِّقِینَ أَیَادیَ سَبَا، تَرْجِعُونَ إِلَی مَجَالِسکُمْ وَ تَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِکُمْ. أُقَوِّمُکُمْ غُدْوَةً وَ تَرْجِعُونَ إِلَیَّ عَشیَّةً کَظَهْرِ الْحَنِیَّةِ، عَجَزَ الْمُقَوِّمُ وَ أَعْضَلَ الْمُقَوَّمُ.[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 371

آن گاه علی علیه السلام در این مورد نکته لطیفی نقل کرده است و می گوید: عرف و عادت بر این است که رعیت از جور و ستم والی بترسد و حال آنکه من از ستم رعیت بر خودم بیم دارم. هر کس در احوال علی علیه السلام در دوره خلافتش دقت کند می فهمد که دست علی بسته بوده و نمی توانسته به آنچه در دل دارد برسد. این به آن جهت است که کسانی که او را به حق و حقیقت می شناخته اند اندک بوده اند و بیشتر مردم در مورد او اعتقادی را که باید نداشته اند و خلفایی را که پیش از او بوده اند از او افضل می دانسته اند، و چنین می پنداشته اند که افضلیت در ترتیب خلافت است.

اخلاف آنان هم از نیاکان خویش تقلید می کردند و می گفتند: اگر پیشینیان به فضیلت آنان آگاه نبودند آنان را مقدم نمی داشتند و علی (ع) را پیرو و رعیت خلفای پیش از خود می دانستند. بیشتر کسانی هم که همراه او جنگ می کردند بر مبنای تعصب و حمیت و تکبر و نخوت عربی بودند نه از روی عقیده و دین، و علی علیه السلام مجبور به مدارای با ایشان بود و نمی توانست آنچه را عقیده اوست اظهار فرماید. مگر نمی بینی به قضات خود در شهرهای مختلف چنین می نویسد: «همانگونه که قضاوت می کردید قضاوت کنید تا آنکه مردم مجتمع باشند و من هم همان گونه که یارانم مردند بمیرم» و این سخن محتاج به تفسیر نیست و معنای آن واضح است که می فرماید: اینک همان گونه که قضاوت می کردید در مورد احکام و قضایا قضاوت کنید تا مردم از این گرفتاریها آرامش یابند و پراکنده نشوند و فتنه آرام یابد و در آن هنگام عقاید خود را

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 372

درباره این احکام و قضایا که تاکنون به آن ادامه داده اید اظهار خواهم داشت. سپس می نویسد: «تا من هم همان گونه که یارانم مردند بمیرم». برخی می گویند: منظور علی (ع) از یارانش خلفای پیش از اویند و برخی می گویند: منظورش شیعیان خودش چون سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و امثال ایشان بوده است. مگر نمی بینی که علی (ع) روی منبر در مورد فروش کنیزان دارای فرزند فرمود: «رأی من و رأی عمر این بود که نباید فروخته شوند و امروز من معتقد به فروش آنانم» در این هنگام عبیده سلمانی برخاست و گفت: رأی تو با جماعت برای ما خوشتر از رأی خودت به تنهایی است و علی (ع) هیچ پاسخی به عبیدة نداد.

می بینی که این نشان خشم و زور نیست بلکه نشان ملایمت و نرمی است و هیچ چیز در آن حال بهتر و حکمت آمیزتر از سکوت و خودداری نبوده است. مگر نمی بینی که علی (ع) در نماز صبح بود و جماعتی پشت سرش نماز می گزاردند، یکی از آنان [خوارج ] برای معارضه با او صدای خویش را بلند کرد و این آیه را خواند «حکم نیست مگر خدا را که به حق قضاوت می کند و او بهترین حکم کنندگان است» و علی علیه السلام هیچ نگران نشد و نماز خود را قطع نکرد و به پشت سر خود ننگریست و بالبداهه و برای پاسخ به اعتراض او این آیه را تلاوت فرمود: «صبر کن که وعده خدا بر حق است و نباید آنان که یقین ندارند تو را سبک شمرند». و این نمونه آشکار صبر بزرگ و تحمل شگرف و توفیق آشکار علی علیه السلام است و با توجه به این موضوع و نظایر آن، یاران متکلم معتزلی ما استدلال به حسن-  سیاست و صحت تدبیر علی (ع) می کنند. زیرا مردی که به چنین ملتی با این آرای مختلف و به چنین لشکری نافرمان و سرکش گرفتار باشد و با وجود این بتواند دشمنان خود را شکست دهد و با همین لشکر، سران مخالفان را نابود کند هیچکس در حسن سیاست و صحت تدبیر همتای او نخواهد بود و هیچکس به آن اندازه نمی رسد.

یکی از متکلمان معتزلی می گوید: اگر شخص منصف به سیاست علی علیه السلام

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 373

بنگرد و توجه به احوال او با اصحابش داشته باشد خواهد دانست که از دشواری به معجزه شبیه است. زیرا اصحاب او دو گروه بودند: برخی عقیده داشتند که عثمان مظلوم کشته شده است و او را دوست می داشتند و از دشمنانش تبری می جستند و برخی دیگر که بیشتر جنگجویان و افراد دلیر و کارساز بودند اعتقاد داشتند که عثمان به سبب انجام کارها و بدعتهایی کشته شده است که کشته شدن برای او واجب بوده است. گروهی از ایشان با صراحت عثمان را تکفیر می کردند و هر دو گروه هم می-  پنداشتند که علی علیه السلام با رأی آنان موافق است و همواره از او می خواستند عقیده و مذهب خود را در مورد عثمان آشکار فرماید و از او سؤال می کردند تا پاسخ روشن بدهد. علی (ع) می دانست هرگاه با یکی از آن دو گروه موافقت کند دیگری اختلاف خود را با او آشکار و او را تسلیم می کند و از یاری او خودداری خواهد کرد و بر او پشت خواهد نمود و علی (ع) در جواب آنان به گونه یی پاسخ می داد و سخن می گفت که هر کدام از دو طرف می پنداشت که موافق رأی و اعتقاد اوست، آن چنان که می فرمود: «خداوند عثمان را کشت و من هم همراهش بودم» کسانی که دوستدار عثمان بودند چنین تفسیر می کردند که منظور این است خداوند جان عثمان را گرفته است و بزودی مرا هم می میراند همان گونه که او را میراند. گروه دیگر چنین تفسیر می کردند که خداوند او را کشت و من هم در آن کار با خدا همراهی کردم.

علی (ع) گاهی می فرمود: «من به آن کار فرمان ندادم و از آن منع هم نکردم». یا این گفتارش که می گفت: «اگر به کشتن عثمان فرمان داده بودم قاتل بودم و اگر از آن کار باز داشته بودم، ناصر عثمان بودم» و سخنان دیگری از این قبیل که از قول او نقل و روایت شده است و این حال تا هنگامی که علی رحلت کرد باقی بود، هر یک از دو گروه می پنداشت که رأی و عقیده علی (ع) در مورد عثمان با رأی او موافق است. با توجه به آنکه در آن هنگام مردم بشدت در کار عثمان می اندیشیدند و لازم بود در هر حال از او سخن گفته شود، معلوم می شود علی علیه السلام داناترین مردم و بیناترین ایشان بوده است و از همگان بهتر می دانسته است چگونه سخن گوید و تدبیر احوال آنان را بر عهده بگیرد.