[hadith]وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِیَّتِی. اسْتَنْفَرْتُکُمْ لِلْجِهَاد فَلَمْ تَنْفِرُوا وَ أَسْمَعْتُکُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا وَ دَعَوْتُکُمْ سرّاً وَ جَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِیبُوا وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا؛ أَ شُهُودٌ کَغُیَّابٍ وَ عَبیدٌ کَأَرْبَابٍ! أَتْلُو عَلَیْکُمْ الْحِکَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا وَ أَعِظُکُمْ بالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا وَ أَحُثُّکُمْ عَلَی جِهَاد أَهْلِ الْبَغْیِ فَمَا آتِی عَلَی آخِرِ قَوْلِی حَتَّی أَرَاکُمْ مُتَفَرِّقِینَ أَیَادیَ سَبَا، تَرْجِعُونَ إِلَی مَجَالِسکُمْ وَ تَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِکُمْ. أُقَوِّمُکُمْ غُدْوَةً وَ تَرْجِعُونَ إِلَیَّ عَشیَّةً کَظَهْرِ الْحَنِیَّةِ، عَجَزَ الْمُقَوِّمُ وَ أَعْضَلَ الْمُقَوَّمُ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 300-296

 

شما بردگانی هستید در قیافه اربابان!

امام(علیه السلام) سپس به نکته مهمّی اشاره کرده، می فرماید: «اُمت ها همواره از ظلم زمامدارانشان در وحشتند، ولی من از ظلم پیروانم بیمناکم!» (وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا، وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِیَّتِی).

همیشه در طول تاریخ، ملّت ها از حکومت های خودکامه خود و مظالم آنها در وحشت و اضطراب بودند، به گونه ای که این یک امر طبیعی محسوب می شود; ولی این مسأله در مورد امام(علیه السلام) دگرگون شد! هیچ کس ترسی از ظلم و ستم او نداشت، چرا که کمترین ظلم و ستمی از او سر نمی زد و به عکس، امام پیوسته نگران کارشکنی ها، بی وفایی ها، توطئه ها و ندانم کاری های اصحابش بود; و البتّه چنین افرادی باید سرانجام زیر چکمه ستمگران، پایمال شوند و شدند.

سپس مطلب را باز کرده و انگشت روی نقاط ضعف عجیب کوفیان و عراقیان آن زمان می گذارد و می فرماید: «من شما را برای جهاد با دشمن برانگیختم، امّا حرکت نکردید; به گوش شما خواندم، امّا نشنیدید; در آشکار و نهان شما را (برای جهاد) دعوت کردم، اجابت ننمودید; اندرزتان دادم، ولی نپذیرفتید!» (اسْتَنْفَرْتُکُمْ لِلْجِهَاد فَلَمْ تَنْفِرُوا، وَ أَسْمَعْتُکُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا، وَ دَعَوْتُکُمْ سرّاً وَ جَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِیبُوا، وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا).

آیا لشکریان عراق خطر را می دیدند و بر اثر سستی و تن پروری به استقبال دشمن نمی رفتند؟ یا به راستی تصوّر می کردند که حکومت معاویه برای آنها مشکلی ایجاد نخواهد کرد؟ هر دو احتمال وجود دارد; اضافه بر بُزدلی و اختلافات قبیلگی و جهل و نادانی.

سپس برای تحریک آنها، با جملات کوبنده ای - که هر انسانی غیرتمندی را به حرکت در می آورد - آنان را مخاطب ساخته، می فرماید: «آیا شما حاضرانی همچون غائبان هستید؟ (که سخنانم را نمی شنوید) و یا بردگان (ضعیف) در قیافه مالکان (سرکش و قدرتمند)!». (أَشُهُودٌ کَغُیَّاب، وَ عَبیدٌ کَأَرْبَاب!).

«پیوسته حکمت های الهی را بر شما می خوانم، از آن می گریزید; و با مواعظ بالغه و اندرزهای رسا شما را موعظه می کنم، پراکنده می شوید; به مبارزه با ظالمان شما را ترغیب می کنم، امّا هنوز سخنانم به آخر نرسیده می بینم همچون «ایادی سبا» متفرّق می شوید!» (أَتْلُوا عَلَیْکُمُ الْحِکَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا، وَ أَعِظُکُمْ بالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا، وَ أَحُثُّکُمْ عَلَی جِهَاد أَهْلِ الْبَغْیِ فَمَا آتِی عَلَی آخِرِ قَوْلِی حَتَّی أَرَاکُمْ مُتَفَرِّقِینَ أَیَادیَ سَبَا).

«أیادی سَبا» (و به تعبیر دیگر «مثل ایادی سبا») اشاره به ضرب المثلی است معروف در میان عرب، برای گروهی که به شدّت پراکنده می شوند و اصل آن چنین است که «سبا» مردی بود که قبائل عرب «یمن» از او نشأت گرفتند; وی دارای ده فرزند بود که شش نفر از آنها را به منزله دست راست خود قرار داده بود و چهار نفر را به منزله دست چپ; ولی بعداً فرزندان او به شدّت از هم دور و پراکنده شدند و هر کدام در گوشه ای زندگی کرد و قبیله ای از او بوجود آمد; سپس پراکندگی آنها به عنوان یک ضرب المثل، معروف شد.(1)

به هر حال، جمله های بالا به خوبی نشان می دهد که امام نخست به نصیحت آنها با کلمات حکمت آمیز و مواعظ سودمند پرداخت و گفتنی ها را با منطق صحیح به آنها گفت و تا آنجا که می شد مدارا کرد و اگر تعبیرات تند و شدیدی در این خطبه نسبت به آن ها می بینیم، همه بعد از سخنان حکیمانه و اندرزهای مشفقانه بوده است; و این، در زمانی که طرف مقابل به قدری لجوج و خیره سر است که جز با شلاّق عتاب و تازیانه های ملامت و سرزنش از خواب غفلت بیدار نمی شود!

سپس در ادامه این سخن می فرماید: «(شما اندرزهای بلیغ مرا می شنوید، ولی) به مجالس خود باز می گردید و یکدیگر را از این مواعظ فریب می دهید (و آثار سخنان من را خنثی می کنید)» (تَرْجِعُونَ إِلَی مَجَالِسکُمْ، وَ تَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِکُمْ).

به همین دلیل، من «صبحگاهان شما را مستقیم می سازم، ولی شامگاهان همچون کمان خمیده سخت و محکمی که نه کسی قدرت صاف کردن آن را دارد و نه خودش قابلیّت صاف شدن را، به سوی من باز می گردید!» (أُقَوِّمُکُمْ غُدْوَةً، وَ تَرْجِعُونَ إِلَیَّ عَشیَّةً، کَظَهْرِ الْحَنِیَّةِ(2)، عَجَزَ الْمُقِوِّمُ، وَ أَعْضَلَ(3) الْمُقَوَّمُ).

این جمله ها اشاره به نکته مهمّی دارد و آن اینکه: منافقان زیادی در میان اهل عراق بودند که برای خنثی کردن تأثیر کلام امام کوشش می کردند; هنگامی که نزد امام(علیه السلام) می آمدند تحت تأثیر جاذبه اخلاقی و سخنان حکمت آمیزش قرار می گرفتند و باور می کردند که باید آماده پیکار با دشمن شوند; امّا هنگامی که به جلسات خصوصی و عمومی خود باز می گشتند، گروهی شیطان صفت، به سم پاشی می پرداختند، افکار آنها را مشوّش، اراده آن ها را ضعیف و رشته اتّحاد آن ها را پاره می کردند; صبح در محضر امام(علیه السلام)، دلها را با آب توبه می شستند و عصر که به خدمتش باز می گشتند، با قلبی سیاه و تاریک و افکاری منحرف و کج و معوج می آمدند و این نبود مگر به خاطر فقدان شخصیّت درونی و عدم اراده قوی و رنگ پذیری از هر کس و هر چیز.

«نافع بن کلیب» می گوید: برای سلام گفتن به علی(علیه السلام) وارد کوفه شدم; به مسجد آمدم و کنار منبر نشستم. علی بر فراز منبر بود و عمامه سیاهی بر سر داشت... (و مردم را پیوسته نصیحت می کرد و اندرز می داد) هنگامی که از منبر پایین آمد، دیدم اشک از چشمان مبارکش جاری است. فرمود: «إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»; صبح گاه آنها را صاف و مستقیم می کنم، ولی وقت عصر به نزدم می آیند در حالی که مثل کمان خم شده اند; تا کی و تا چه زمانی (این کار را ادامه می دهند؟)».(4)


پی نوشت:

  1. «ایادی» جمع «ایدی» و آن نیز به نوبه خود جمع «ید» به معنای دست می باشد، هر چند «ایادی» غالباً در غیر این معنا استعمال می شود. 

  2. «حَنیّة» به معنای کمان است، به سبب اینکه منحنی می باشد.

  3. «أَعْضَل» از ماده «اعضال» به معنای شدّت و پیچیدگی است. 

  4. عقد الفرید، جلد 4، صفحه 162. (مطابق نقل شرح نهج البلاغه تستری).